صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 201332
تعداد نوشته ها : 70
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب
حمید رضا علیخانی

نرم افزار طب اسلامی نور

 در باره سردرد  بخش 2


---------------------------------------------------------------
با فوند و سایز:توهاما10/ 22صفحه
در ادامه مطلب...............................................................................




بخش 2/در باره سردرد/  22صفحه


-----------------------------------------------------------------------------

طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 68 /

علل برخى از بیماریها ..... ص : 68


هنگامى که خواستى بحمام بروى و دچار سردرد و زکام نشوى

قبل از فرو رفتن در آب پنج جرعه از آب گرم تمیز بنوش که باذن خداوند متعال

از درد سر و درد شقیقه سالم میمانى و گفته شده

که پنج کف آب گرم نیز بر روى سر ریخته شود.

طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 172 / ماساژ با روغن معطر ..... ص : 172

در ماه کانون آخر که دومین ماه زمستان است اعصاب را یکنوع سستى و سکون فرا مى‏گیرد استخوانها سخت مى‏شود، پوست بدن دچار خشگى مى‏گردد، جریان خون در عروق مشکل مى‏شود، سرمازدگى، سردرد، کمردرد، زکام، آب ریزش چشم و بسیارى از کسالتهاى دیگر عوارض اختلالات فوق است.

طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 200 / معده را سبک کنید ..... ص : 200

بواسیر، روماتیسم و دردهاى مختلف مفاصل، زکام و سرماخوردگى، سردرد و سرگیجه، کم نورى چشم و سوء هاضمه و صدها ناراحتى دیگر از عوارض یبوست مزاج است. علت عمده یبوست مزاج مرتب نبودن کار معده است.

نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 60 / بخش چهارم: آداب استحمام

و گاهى که مى‏خواهى وارد حمام شوى و دچار سردرد و اختلالات آزاردهنده آن نشوى، هنگام ورود به حمّام، پنج جرعه از آب گرم [نظیف‏] را بنوش تا به اذن خداوند متعال از درد سر و شقیقه به سلامت و در امان باشى. و گفته‏اند پنج مشت آب گرم بر سر ریختن در هنگام ورود به حمّام نیز همین خواص را در پى خواهد داشت [سردردهاى میگرن (گرم و سرد)، سردرد از آفتاب، سردرد از حمام، سردرد از سرما، سردرد از سوداء، سردرد از بلغم و انواع دیگرى از سردرد وجود دارد].

نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 93 / مواد غذایى ترکیبى و تعارض‏هاى غذایى ..... ص : 91

تجربیات علمى به اثبات رسانده وقتى عوامل حرارتى، بدن را از بیرون گرم کند، حرارت داخلى بدن کم مى‏شود. کاهش حرارت موجب اختلالاتى در معده و روده و فرآیند متابولیسم و هضم مى‏گردد که" طب اصیل ایرانى" از آن به قولنج تعبیر مى‏کند. نشانه‏هاى ابتلا به این بیمارى، سردى دست‏وپا، درد شدید در داخل و خارج شکم مخصوصا قسمت بالاى آن و پریدگى رنگ و گاهى توأم با سردرد و سرگیجه و عرق زیاد و بى‏حالى است. نوشیدن شربت عسل که قدرى گرم باشد و نیز استراحت به پشت ضرورى بوده، تأثیر خوب مى‏بخشد. در برخى نسخه‏ها آمده است: و هنگامى که ماهى خورده‏اید، با آب سرد خود را نشویید؛ زیرا این عمل با خطر فلج همراه است‏].

آبله و سرخک (ترجمه الجدری و الحصبة) / النص / 45 / فصل سوم در بیان علاماتى که دلالت بر جوشش آبله و سرخک دارد ..... ص : 45

صورت بیمار پف کرده و گاهى اوقات برگشته نشان مى‏دهد و رنگ بیمار برافروخته و گونه‏ها و چشمان قرمز و بدن سنگین مى‏گردد. بیمار بخود مى‏پیچد دهان دره و خمیازه و در گلو و سینه احساس درد مى‏کند، مختصر تنگى نفس و سرفه دارد، دهانش خشک و آب دهان غلیظ و صدایش گرفته و سردرد و سنگینى سر و ناراحتى و اضطراب و غشى و اندوه دارد، نهایت آنکه اضطراب و غش و اندوه در سرخک بیشتر از آبله و پشت‏درد در آبله بیشتر از سرخک است و حرارت‏

آبله و سرخک (ترجمه الجدری و الحصبة) / النص / 59 / فصل پنجم در احتراز از آبله قبل از ظهور و جلوگیرى از ازدیاد آن بعد از بروز ..... ص : 48

هرگاه علامات آبله را دیدى و ملاحظه نمودى که بدن کشیده مى‏شود و خمیازه زیاد و درد کمر و سرخى رنگ و چشم و سردرد شدید و قوى با نبض درشت و پر و تنگى نفس و ادرار کدر و قرمز و گرمى بدن بمانند وقتى که انسان از حمام بیرون آید داشته و بدن هم پرگوشت باشد، با چنین وضع اگر بخواهى معالجه کنى موجب‏

آبله و سرخک (ترجمه الجدری و الحصبة) / النص / 86 / فصل سیزدهم در دستور مزاج آبله‏اى از نظر لینت و یبوست ..... ص : 86

اگر مزاج بیمار لینت داشت، در ابتداى ابتلاء به بیمارى باید از تجویز ملین اجتناب ورزید، هرچند که در ابتدا و قبل از انتهاى این دو بیمارى محتاج شوى مزاج بیمار را لینت دهى. چرا که گاهى لینت در آبله محتاج الیه است و این احتیاج گاهى بعلت زیادى تب و سردرد و گاهى براى سبک کردن مزاج و کم نمودن ماده آبله است.

آبله و سرخک (ترجمه الجدری و الحصبة) / النص / 137 / ح - فهرست بیماریها و اصطلاحات طبى و فنى و نامهاى اعضاء(اندامها) و ابزارها ..... ص : 134

سردرد(Ce ?phalalgie)

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 16 / گزاره‏ى ریزگفتارهاى کتاب

سردرد و درد نیمه‏ى سر 426

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 16 / گزاره‏ى ریزگفتارهاى کتاب

سردرد گرم 427

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 68 / ریزگفتارهاى ده‏گانه ..... ص : 61

سردرد و درد گیجگاه یا نیمه‏ى، سرگیجه، سرسام (مننژیت)، سکته، خواب‏آلودگى (سبات)- زل‏زده‏گى و خیرگى، فلج، کرختى، لرزش، لقوه، تشنج، فراموشى، صرع‏Epilepsy کابوس (بختک)، مالیخولیا، زکام، بیمارى چشم، زخم‏هاى چشمى، سپیدى پدیدآمده در چشم، جرب پلک چشم و التهاب قرنیه (سبل)، خارش گوشه چشم و پلک، ناخنه چشم، سرخى چشم از ضربه (طرفه)، اشک چشم، کاهش دید (کم‏بینایى)، آماس پلک‏ها، موى برگشته چشم که آن را آزار مى‏دهد. آبریزش چشم، شبکورى (عشا)، گشادى قرنیه (انتشار)، ریش کهنه‏اى (ناصور) که در گوشه چشم پدید آید. درد پدیدآمده در گوش، زخم پدیدآمده در گوش، صداى پدیدآمده در گوش، سنگینى گوش، کرم و گزندگان فرورفته در گوش. آنچه در گوش فرورود، خونریزى از بینى، زخم‏هاى درون بینى، بواسیر پدیدآمده در بینى، گندیدن و بویناک شدن بینى، درد دندان، کشیدن و شکاندن دندان، کندى دندان و کرختى آن، برفک و جوش دهان، لثه خونى و گندیدگى آن، دندانى که با سرما دردناک مى‏شود. افتادگى زبان کوچک، قورت دادن زالو، فرورفتن خار و استخوان به درون گلو، سنگینى زبان، آویزان شدن و بیرون افتادن زبان از دهان، پیدا شدن غده‏اى زیر زبان که غوک خوانده شود. آماس‏هاى پدید آمده در زبان، گرفتگى و آماس گلو، سرفه، تنگى نفس (ربو)، ذات الجنب (آماس پرده‏هاى پیرامون شش)، ذات الریه (آماس شش)، خلط سینه و بیرون انداختن آن، سل، خفقان (تپش دل)، شکمروش خونى با درد و بالا آوردن (هیضه)، بد گوارشى، دردهاى شکمبه، سکسکه (هکهکه)، شکم‏خوارگى (سیرى‏ناپذیرى) دردهاى جگر، زردى، استسقاء (سیراب‏ناشدگى)، دردهاى سپرز قولنج بى‏اشتهایى، سختى پیشآب کردن. سنگ و آماس پدیدآمده در گرده و پیشآبدان، سوزش پیشآبى، خون و چرک در پیشآب، پیشآب کردن پیوسته (چکه‏چکه)، کرم پدیدآمده در شکم و نشتگاه، برآماسیدن نشستنگاه و پیزى، بواسیر و زخم‏ها و ترک‏هاى نشستنگاه، بندن آمدن خون ماهانه، روان کردن خون ماهانه، ترک‏هاى واژن، آماس پدیدآمده در زهدان، زخم‏هاى زهدان، گرفتگى زهدان، بیمارى باردارى دروغین، فتق و قرو در خایه‏ها، نقرس و سیاتیک، گوژپشتى، واریس یا برآمدگى آماسى رگ‏هاى پا، بیمارى پاغره، فیلى شدن پا، سرین میان دو ران (قطاه) دردهاى پدیدآمده در اندام‏هاى بیرونى تن.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 132 / شناخت آمیزه‏ى شکمبه: ..... ص : 132

چنانچه شکمبه آمیزه‏ى گرم داشته باشد. گوارش (خوراک) بیش از اشتها خواهد بود و در آن خوراکى‏هاى زودگوار مانند گوشت پرندگان و بزغاله تباه مى‏شود و خوراکى‏هاى سفت (دیرگوار) مانند گوشت گاو و هلیم (هریسه) نیکو گواریده مى‏شود و تشنگى افزایش مى‏یابد و شخص نمى‏تواند جلوى خوردن خود را بگیرد و بر اثر آن شخص دچار سردرد و سرگیجه شده و بسیار خشمگین مى‏شود.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 137 / نشانه‏هاى انباشتگى بر پایه‏ى فضاى حفره‏ها: ..... ص : 137

سرخى رنگ و گرمى تن، کشیدگى و خستگى تن، خمیازه‏ى کشیدن، خواب‏آلودگى و نیز انباشتگى رگ‏ها و گستردگى و خون‏ریزى بسیار از بینى و از لثه با کمترین حرکت آن، سنگینى سر و چشم و به ویژه سردرد و کندى ذهن و حواس و نبض بزرگ از نشانه‏هاى این انباشتگى مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 162 / خوراکى‏هاى سردردزا: ..... ص : 162

شیر و همه چربى‏ها، و انگور دفن شده در تفاله‏ى افشره‏ها و شاهى، و شنبلید، و شاه‏دانه، همگى سردردزا مى‏باشند. شراب زرد گس بیش از گونه‏ى سیاه آن سردردزا و دل‏آشوب‏کننده است. ولى شراب سپید و آبکى سردرد پدید نمى‏آورد، و چه‏بسا آرام کننده سردرد باشد، و براى سردرد، از آب سودمندتر است به ویژه اگر این سردرد از پس‏مانده‏اى در شکمبه مانده است، بدست آید.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 176 / افشرده‏ى جوشانده‏ى انار ترش: ..... ص : 176

از بالا آوردن جلوگیرى مى‏کند، شکم را بند مى‏آورد و براى سردرد از مستى و دل‏آشوبى و بالا آوردن و سردرد همراه با آماس نیکوست.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 185 / شیر: ..... ص : 184

تب‏هاى بسیار بالا داده نمى‏شود و براى کسانى که دچار سردرد و قولنج و بیمارى‏هاى سردند زیانبار است.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 189 / تره: ..... ص : 189

گرم و خشک، اشتهاآور، سردردزا، بختک‏آور در خواب دیدن است و براى کسانى که زود سردرد مى‏گیرند و از گرما رنج مى‏برند خوب نیست.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 190 / کلم همدانى و نبطى و قنبید موصولى: ..... ص : 190

کلم نبطى گرم و خشک است. پدیدآورنده‏ى زردآب مى‏باشد. تباه‏کننده‏ى خواب (رؤیا) ولى نرم‏کننده‏ى گلو و سینه و شل‏کننده‏ى شکم و کاهش‏دهنده‏ى سردرد مستى و خمارى مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 200 / گیاهان خوش‏بو: ..... ص : 199

گل سرخ (ورد): سرد است، آرام‏کننده‏ى سردرد از گرمى و مستى است و برانگیزانده‏ى زکام و عطسه است.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 200 / گیاهان خوش‏بو: ..... ص : 199

نیلوفر: سرد است، خواب‏آور، آرام‏کننده‏ى سردرد است.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 200 / گیاهان خوش‏بو: ..... ص : 199

نسرین: گرم است، نرم‏کننده براى تب‏داران و بزودى از میان‏برنده‏ى سردرد است.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 201 / خوش‏بوکننده‏ها ..... ص : 201

مشک (مسک): گرم، خشک است، براى تب‏داران به تندى سردرد مى‏آورد. براى بیمارى‏هاى از سردى در سر سودمند است. براى دل‏آشوبى خوب و پایین افتادن نیرو خوب مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 203 / روغن‏ها: ..... ص : 203

روغن گل سرخ: سرد است، براى سردرد و بیمارى‏هاى از گرمى در سر خوب است.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 205 / هوا و باد: ..... ص : 205

باد جنوب: بادى که از سوى قطب جنوب از ناحیه ستاره‏ى سهیل مى‏وزد، تن را شل و به حسگرها آسیب مى‏رساند. سردرد و آماس قرنیه و نوبت‏هاى صرعى و تب‏هاى عفونى را برمى‏انگیزد، ولى گلو و سینه را زبر نمى‏کند و این باد بیشترین بیمارها را مى‏آورد. به ویژه اگر در تابستان و آخر بهار بوزد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 218 / کرم الشراب: ..... ص : 218

اگر پوسته و برگ آن کوبیده شود و بر آماس گرم گذاشته شود، سودمند خواهد بود و براى سردرد نیز خوب است. چنانکه پوست و برگ‏هایش (علف‏هایش) کوبیده و نوشیده شود بالا آوردن را آرام مى‏کند و شکم را بند مى‏آورد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 220 / مومیایى: ..... ص : 220

براى بیرون خون برآمدن از دهان خوب است و کاربرد آن در شکسته‏بندى بزودى بهبودى مى‏آورد. اگر با جیوه در بینى چکانده شود، براى سردرد از سردى خوب است.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 253 / هوشیارى در هنگام پیش‏آمدهاى بد و پیگیرى آنها پیش از نیرومندتر و بزرگتر شدن: ..... ص : 253

سردردهاى سخت و پیوسته، پیآمدى همچون آب آوردن چشم و بیمارى گشاد شدن سوراخ عنبیه (انتشار) را در پى دارد. چنانچه سردرد ادامه یابد و سخت‏تر شود و داروها نتوانند کارى انجام دهند، بهتر است که سرخرگ گیجگاهى را به آرامى از دو جا باز کرد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 254 / هوشیارى در هنگام پیش‏آمدهاى بد و پیگیرى آنها پیش از نیرومندتر و بزرگتر شدن: ..... ص : 253

سرخى‏رو و چشم و پیدا شدن رگ‏ها و ریزش اشک از آن و روشنایى گریزى با سردرد سخت هشداردهنده‏ى سرسام (مننژیت) است و بهتر است که رگ زدن و بکار بردن و روان‏کردنیها و نهادن سرکه و روغن گل سرخ بر سر و روشى درست و نرمجویانه براى همه‏ى تن بکار گرفته شود.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 259 / آنچه زیان شراب را مى‏کاهد: ..... ص : 259

چنانچه شراب برانگیزاننده‏ى سردرد و پدیدآورنده‏ى سرگیجه شود باید آن آبکى‏تر کرد و پالایش نمود و با چیزهاى دیگر مانند به و جز آن آمیخت یعنى چیزهایى که جمع‏کنندگى دارد به عنوان مزه‏ى شراب از آنها استفاده مى‏شود و اگر بر آن خوراکى سبک که داراى ویژگى جمع‏کنندگى و فرونشاندنى همچون خوراکى‏هاى سرد برگرفته شده از آب غوره و مانند آن خورده شود. آن پدیدآورنده‏ى نفخ و درد شکم مى‏گردد ولى اگر شراب نیرومند و ناب و داراى آمیختگى خیلى کم بر آن نوشیده شود دیگر نباید خوردنى و مزه‏هاى سنگین پس از آن خورده شود.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 325 / درمان خمارى: ..... ص : 325

بهتر است مست، خوابى دراز داشته سپس به گرمابه رود و در جاى گرم میانه بنشیند و آب ولرم بسیار بر سر خود بریزد و پس از بیرون آمدن آب غوره و قریص (نانخورشى از گوشت و سرکه و سبزیجات و تخم گیاهى) و هلام (خوراکى از گوشت و پوست گوساله که در خودش مى‏پزند) و جز آن بخورد و دوباره بخوابد. چنانچه سردردى در خود بیابد بر سر خویش سرکه‏ى نارس و روغن گل سرخ و گلاب سرد شده روى یخ بگذارد و دوباره بخوابد اگر آرام شد سردرد کاهش یافت، اندکى شراب با آمیختگى کم بیآشامد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 325 / درمان خمارى: ..... ص : 325

از کارهایى که این‏گونه سردرد را خوب مى‏کند پرگویى و پیاده‏روى آرام و دراز و بوییدن بنفشه و خلاف (گونه‏اى بید) و گل سرخ و کافور و گلاب و صندل مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 325 / داروى کاراتر دیگر براى سردرد مستى: ..... ص : 325

داروى کاراتر دیگر براى سردرد مستى:

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 331 / روش گردشگرى ناگزیرانه در سرما و برف: ..... ص : 331

همان گونه که در طول راه در گرماى سخت چرکین شدن و پلاسیدن پوست تن و سردرد و تب و مانند آن از این آسیب‏ها، وجود دارد همچنین در هواى سرد و در راه آسیب‏هایى دیگر چون یخ‏زدگى و گرسنگى و بى‏هوشى و سکته و هراس و لختى و کرختى و کزاز و گندیدن دست‏ها و پاها و بند آمدن شکم پدید مى‏آید. آشکارست‏

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 332 / روش گردشگرى ناگزیرانه در سرما و برف: ..... ص : 331

وى باید خوب بخورد و شراب ناب بنوشد و یا شراب به اندازه‏اى که با آن آرام گیرد را با کمى آب گرم بیآمیزد و بنوشد باید شرابى نیرومند و گوارا بنوشد بى‏آنکه ترشى و بندآورندگى داشته باشد. خود را به‏گونه‏اى بپوشاند که بتواند در برابر وزش باد سرد ایستادگى نماید. اگر در سینه بیمارى و زبرى و سرفه ببیند و یا در سینه و شش ناتوانى نماید، بیشتر بهراسد. زیرا اینان با فروبردن هواى سرد، به تندى دچار سردرد و سرفه‏هاى سخت و خون برآمدن از شش‏ها مى‏شوند.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 405 / خورنده‏ى بیش: ..... ص : 405

کسى که این دارو را بخورد دچار سرگیجه و سردرد شده و در پى آن گرفتار بیهوشى و آماس زبان و بیرون‏زدگى چشمان مى‏گردد. بهتر است پس از خوردن آن‏

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 419 / خورنده‏ى آهن یا براده‏ى آن: ..... ص : 419

ایشان دچار دردى سخت در شکم و خشکى دهان و برافروختگى و سردرد مى‏شوند. بهتر است شیر به همراه چند روان‏کننده‏ى نیرومند به او داده شود و پس از آن روغن و کره بدو خورانید، تا نشانه‏ها فروکش کنند. روغن گل سرخ و سرکه‏ى نارس (خل خمر) و گلاب روى سر او بریزید. که بسیار سودمند است.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 426 / سردرد و درد نیمه‏ى سر: ..... ص : 426

سردرد و درد نیمه‏ى سر:

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 427 / سردرد و درد نیمه‏ى سر: ..... ص : 426

گلاب و بید و بنفشه و جز آن را بو کشد و اگر حال بیمار به وخامت رسید یک طسوج تریاک و مانند آن کافور که در روغن خلاف آب شده را برگرفته در بینى و او گوش بچکاند. اگر به همراه سردرد نشانه‏هایى که گفتیم چون سرخى و گرمى چهره نباشد بیمارى و به‏گونه‏اى کهنه مانده باشد، درمان آن را با قرص قوقایا آغاز کنید.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 427 / قرص قوقایا: ..... ص : 427

پس از بکار بردن روان‏کننده‏ها بر سر (روغن) زنبق یا روغن بان بریزد و در بینى و گوش او از آن روغن بچکاند و نیز به پیشانى و گیجگاه بمالد و خود را وادار به بوییدن خوش‏بوکننده (غالیه) نماید و در دو کانال بینى او مشک که داروى سردرد است، بدمید. اگر بیمارى سخت‏تر شد یک قیراط گندبیدستر و به مانند آن فربیون را در کمى روغن زنبق آب کنید و در بینى و گوش او بچکانید و نیز پیشانى و گیجگاه او را روغن‏مالى نمایید.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 427 / سردرد گرم: ..... ص : 427

سردرد گرم:

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 427 / دارویى روغنى، سودمند براى سردرد گرم: ..... ص : 427

دارویى روغنى، سودمند براى سردرد گرم:

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 427 / مرهم سردرد سرد: ..... ص : 427

مرهم سردرد سرد:

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 428 / مرهم سردرد سرد: ..... ص : 427

فلفل، خردل، تریاک، را با شراب کهنه مى‏آمیزند تا بستگى آن بیشتر شود. این مرهم براى هر سردرد کهنه و دیرپا سودمند است.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 428 / مرهم سردرد سرد: ..... ص : 427

اگر مدت سردرد از یک هفته بگذرد، او را وادار به آب‏تنى کردن کنید و روى سر او، دم کرده‏ى بابونه، مرزنگوش، شیح، و نمام به تنهایى یا همگى با هم بگذارید که سودمند مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 428 / مرهم سردرد سرد: ..... ص : 427

اگر سردرد هر روز پیش از خوراک برانگیخته شود و سپس آرام گردد به او پیش از وقت خوراک، لقمه‏اى چند از نان در آب انار یا آب غوره و جز آن خیسانده، بدهید.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 428 / مرهم سردرد سرد: ..... ص : 427

اگر با بلند شدن آفتاب سردرد برانگیخته شد پس بجاست که سر را با روغن گل سرخ و سرکه‏ى نارس (خل خمر) که هر دو سرد هستند درمان نمایید.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 428 / مرهم سردرد سرد: ..... ص : 427

اگر سردرد بدرازا کشید و دردناک‏تر شد و پیوسته ماندگار گشت و نگرانى بر چشم بیمار رفت، نیاز به بریدن سرخرگ گیجگاهى مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 429 / سرسام: ..... ص : 429

اگر آدمى گرفتار تب مطبقه (فراگیر) و تب پیوسته با سنگینى سر و چشم و سرخى تندرو و سردرد و روشنایى گریزى و نبض تند و بسیار پى‏درپى شد، همه‏ى آنها نشانه‏هاى سرسام هستند.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 450 / انتشار(فراخ شدن مردمک چشم): ..... ص : 450

اگر مردمک که سوراخى در سیاهى چشم مى‏باشد گشاد شود، به‏گونه‏اى که از هر سو سپیدى بدان رسیده باشد و این فراخى در پى سردرد بوده باشد. پس امید خود را از بهبودى آن بکاه و اگر گشادشدگى آن اندک بودى شیوه‏ى درمان را در راستاى آن بکار ببر و روان‏کننده‏هایى نیرومند چون «قوقایا» و مرهم‏گذارى در چشم با «شیاف مرارت» را دنبال کن. اگر فراخى مردمک در اثر ضربه باشد، از آن بترس که دوباره باز مى‏گردد. با آرد باقالى و بابونه و ختمى به همراه آب و شراب چشم او را درمان کن.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 521 / تب دق(لازم - سل): ..... ص : 517

گروهى از آنها که استخوان مچ و کف دست و جناغ سینه و پاى ایشان آشکار شده و نبض ایشان فروافتاده و شکم به پشت چسبیده و استخوان‏هاى آنها بیرون زده، بهتر است خود را به درمان براى بهبودى از آن مشغول ندارند. اینان با خوراکى‏هاى زود جذب و خوش‏بوکننده‏ها نیز بیمار مى‏شوند. آب گوشت جوجه که به تکه‏هاى کوچک بخش شده با اندکى نمک و همچنین گوشت سرخ گردن گوسفند یا پشتمازک که اندکى آب سیب ملس یا آب «به» ملس و کمى شراب به آن افزوده و در آن نان خشکه خوب ساییده شده، قرار داده به او مى‏نوشانند یا مى‏گذارند لیس بزند تا اندک‏اندک مزه مزه نماید و پوشاکى آمیخته به بوى صندلى و مشک به ایشان مى‏پوشانند تا اینکه به سردرد گرفتار شود و عود و ند بخور مى‏دهند و در پیرامون آنها گل‏هاى خوش‏بو و زیبا و خوش‏بوکننده‏ها مى‏گذارند و گلاب روى ایشان مى‏پاشند و خوراکى‏هاى خوش‏بو و خوشمزه و اشتهاآور چون نقانق کردناک را مى‏بویند سپس جوجه‏هاى سرخ کرده را

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 523 / تب یک روز در میان که پزشکان آن را تب غب گویند: ..... ص : 522

به همراه آن سردرد و تشنگى سخت در او پدید مى‏آید و چه‏بسا در دماى بسیار بالا نشانه‏هاى هذیان‏گویى و بهم‏ریختگى سخن و اندیشه نیز پیش مى‏آید به ویژه اگر او آمیزه‏ى تند (حاد) داشته باشد و همچنین دل‏آشوبى و رنجورى و دل بهم‏خوردگى و بالا رفتن اندازه‏ى زردآب در تن نیز نمایان مى‏گردد. گاهى شکمروش، از زردآب نیز در او پدید مى‏آید و نبض در حالت برافروختگى تند و بزرگ و پى‏درپى ولى در یک راستا و یکسان مى‏زند. پیشآب بیمار آتشین رنگ و بستگى آن آبکى است و داراى بویى بد مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 526 / تب با دماى بالا که آن را تب سوزاننده(محرقه) گویند. چون همواره پیوسته است و در میان آن نوبت پایین آمدنى دیده نمى‏شود: ..... ص : 525

هرگاه شکمروش سختى پیدا کرد، پس به او آب تلخان جو با قرص تباشیر که به آن مشک زده شده به او دهید. نوشابه‏ى گلاب و سکنجبین را از وى بازدارید و بجاى آن افشره‏ى جوشانده‏ى انار و سیب و به ترش ساده بدهید. دیگر گفته‏هاى ما را در جلوگیرى از روان‏کننده‏ها بکار برید. اگر از بى‏خوابى و سردرد آزار مى‏بینید بهمان گونه‏اى که در بخش آن گفتیم او را درمان کنید. آنچه که ما گفتیم درباره‏ى درمان تنها یک بیمارى است و اگر چند بیمارى با هم همراه شوند بهتر است درمان هرکدام را از همان بخش ویژه‏ى آن بیمارى گزینش نمایید.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 541 / تب‏هاى ترکیبى: ..... ص : 539

پایه‏ى درمان، تب پدیدآمده از آن آماس است. زیرا بزرگى خطر در این قرار دارد هر چند که با این‏گونه درمان، تب دیگر را نیرومندتر ساخته باشم. درباره نمونه‏اى دیگر مى‏گویم: بیمارى یک روز در میان تب مى‏کند و ولى نشانه‏هاى تب غب در این بیمار بصورت ناب و نیرومند آشکار نمى‏شود و همچنین نشانه‏هاى تب لرز نفوذکننده و با شتاب بالا رفتن دما پس از آن نیز ندارد و نه تشنگى سخت و رنجورى و نه سردرد و هذیان و نه عرق، هیچیک ازین نشانه‏ها پدیدار نمى‏شود. بلکه سنجش این نشانه‏ها نسبت به تب غب ناب بسیار سست و کند مى‏باشد من با این همه گرچه نوبه آن به درازا کشد و تا به چهارده ساعت نیز برسد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 554 / نشانه‏هاى خوب پیش‏آگهى آمدن بحران: ..... ص : 554

پریشانى خیال و خواب‏آلودگى، بیهوشى، سرگیجه، و بى‏تابى بیمار و چنگ‏اندازى بهر چیز و جابجایى و بشکل‏هاى گوناگون درآمدن و تنگى نفس و سردرد سخت و درد گردن و رنجورى و دل‏آشوبى و سرخى رو و دیدن چیزهاى موهوم و خیال‏پردازانه و ریزش ناخواسته اشک و کج شدن و لرزش لب پایین و درد شکمبه و بخش‏هاى پایین شکم و پشت، تب لرز، سختى در پیشآب کردن و یا پشت سر هم و بیش از اندازه رفتن براى راندن پیشآب و تشنگى بسیار و دلتنگى و لرزش و کشیده شدن سر استخوان دنده‏ها به بالا و مانند این نشانه‏هاى بد و ترسناک مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 565 / نکته‏ها و گوشه‏هایى از شناخت پیشآب در تب‏ها که به بودن آن‏ها نیازى بسیار هست: ..... ص : 565

پیشآب پخش شده پاشیده‏اى به مانند پیشآب الاغ، نشاندهنده‏ى سردرد و بهم ریختگى خرد مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 580 / راهبرد بازیافتگان تندرستى: ..... ص : 579

باز داشته شود و برایش خوراکى‏هایى که در هنگام بیمارى بکار مى‏برده و یا اندکى نیروزاتر از آن بسنده شود سپس اندک‏اندک خوراک تندرستان را به او خورانده شود. از آب‏تنى و خسته شدن و بى‏خوابى و نزدیکى کردن و نوشیدن شراب و بردبارى بر گرسنگى و تشنگى و از فشارهاى روانى و ماندن در آفتاب و از ماندن در جایگاه‏هاى گرم و هرچه که تن را داغ نماید، دورى نماید، به ویژه کسانى که هنوز از بیمارى خویش بوسیله بحران کامل و استوار، رهایى نیافته‏اند و گروهى که هنوز نشانه‏هاى ماندگى از بیمارى همچون دماى بالا در هنگام دست‏مالش یا نبض یا نفس کشیدن پیاپى، یا پیشآب رنگین، یا تشنگى، یا سردرد و کوفتگى اندام‏ها، یا مزه ناجور دهان، یا پریشانى خیال و ناآرامى در خواب و جز آن گرفتارند و درباره‏ى اینها بهتر است که مانند راهبرد بیماران، برخورد شود تا همه نشانه‏هاى بیماران از میان رود و بهبودى درست و کامل گردد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 644 / بارزد(dazar B): munab laG ..... ص : 644

(ذ: بمعنى بیرزد، شیرابه‏اى به مانند مصطکى، به تازى «قنه» خوانند. دو درم آن با آب براى بواسیر سودمند است. در شام درخت «ماطونیون» و شیرابه‏اى بنام پیرزد، حسن لبه، به ترکى «قاسنى» و برخى کمافیطوس (برگ و شاخه بارزد است) خوانند. (ذخیره خوارزمشاهى). طبیعت آن در مرتبت سوم گرم و خشک در دوم تر است، براى درد سیاتیک و نقرس بسیار خوب است. چنانچه زنان بخود برگیرند از میان‏برنده‏ى خون ماهانه است و فرواندازنده‏ى رویان زنده و مرده مى‏باشد و بى‏اثرکننده‏ى زهر مار، کژدم، براى سردرد و درد گوش از سردى، و گرى پلک چشم سودمند است. رازى آن را بادشکن و رویاننده‏ى گوشت مى‏داند. (دهخدا))

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 651 / بنفسج(jasfanaB): teliov teewS nniL atarodo aloiV ..... ص : 651

(ذ: تازى‏شده‏ى «بنفشه» در پارسى است. بوییدن تازه‏ى آن براى تب‏داران سودمند است. بوییدن پیوسته‏ى آن خواب‏آور و آرامش‏دهنده مى‏باشد. مرباى آن براى ذات الجنب و ذات الریه خوب و از میان‏برنده‏ى سردرد و سرفه است. به تازى «فرفیر» و یونانى «ابر» گویند ... (تحفه حکیم))

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 707 / شهدانج(jan dhahS) ..... ص : 706

کند دچار سردرد و سرگیجه مى‏شود.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 709 / صندل(ladnaS): doow ladnas etihiW nniL mubla mulatnaS ..... ص : 709

(ذ: تازى‏شده‏ى «چندن»، مى‏باشد. بهترین آن سرخ یا سپید است. طبیعت آن در سوم سرد و در دوم خشک، نیروبخش شکمبه و دل، شادى‏آور، بازدارنده و بندآورنده و پدیدآورنده گرفتگى است براى تپش دل و تب‏هاى تند و برافروختگى‏ها و بازدارندگى بالا رفتن بخارها به مغز سودمند است. پانسمان آن براى بدبویى دهان و سردرد و باد سرخ سودمند است (تحفه‏ى حکیم))

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 722 / غاریقون(nouqir hG): ciraga elihw scirE silaniciffo suropylop ..... ص : 721

(ذ: طبیعت آن در مرتبت نخست گرم و در دوم خشک است، روان‏کننده‏ى بلغم و تلخآب و زردآب آمیخته با هم، بادشکن و براى آماس سخت و هرگونه قولنج جز ایلاوس نیک است. گشاینده‏ى گرفتگى‏ها به ویژه جگر و گرده مى‏باشد. پیشآب‏آور، روان‏کننده‏ى خون ماهانه، بهبوددهنده‏ى کوفتگى ماهیچه‏ها و براى سم‏هایى که خورده شده و یا از راه گزیدگى به تن رسیده و براى تب‏هاى بلغمى و سردرد خوب است و ...

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 731 / قردمانا yawaraC(n madraQ): ninruC dratsaB nniL ivraC muraC ..... ص : 731

(ذ: قردامون، قردمانه، قاقله صغار، قردمانى، کراویا نیز گویند. طبیعت آن گرم و خشک در درجه سوم است براى بیمارى‏هاى عصب و سردرد از سردى و فلج سودمند است، پخته‏ى آن براى صرعى‏ها خوب است. همانند بابونه با شاخه‏ها پراکنده کم‏برگ است. کراویاى دشتى، واژه‏اى یونانى یا رومى است (ذخیره خوارزمشاهى))

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 732 / قرع(raQ): nikpmup etihW nniL opep atibrucuC ..... ص : 732

(ذ: به پارسى «کدو»، به ترکى «قباق» یکى سبز و دیگر سرخ که رومى است در مرتبت دوم سرد و نمور، نرم‏کننده، گشاینده، پیشآب‏آور، عرق‏زا، فروکش‏کننده‏ى تشنگى، با ارزش خوراکى پایین، روان‏کننده‏ى میانه‏ى زردآب، با فلوس و ترنجبین و خمیره‏ى بنفشه براى تب‏هاى زردآبى و خونى و با تمر هندى براى راندن زردآب سوخته و گرمى مغز و وسواس و دیوانگى و چشم‏درد و سردرد سودمند است. براى التهاب شکمبه، روده‏ها، بى‏خوابى، خشکى مغز، درد گوش نیک است، و در بینى چکاندن آن با شیر دختران براى سرسام و هذیان خوب است (تحفه حکیم))

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 739 / قنه(hanniQ): munablaG aulfinablag alureF ..... ص : 739

(ذ: نام دیگر آن بیرزد دارویى پیشآب‏آور، بادشکن. براى کوفتگى و کزاز و ترنجیدگى و صرع و سردرد و بیهوشى و درد دندان پوسیده و درد گوش و گرفتگى زهدان سودمند است. پادزهر هر زهر و سم و دود آن هوام و گزندگان را دور مى‏نماید.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 749 / لادن(nahd L): munudaL suciterc sutsiC ..... ص : 749

(ذ: طبیعت آن در مرتبت دوم گرم و در مرتبت نخست خشک ملایم، تجزیه‏کننده، براى بیمارى‏هاى زهدان و بیرون آوردن جفت رویان خوب است موى سر را نیرو مى‏بخشد. گشاینده‏ى رگ‏ها، پیشآب‏آور، عرق‏زا، شیرساز، خون ماهانه‏آور، نیروبخش شکمبه، بهبوددهنده‏ى سکسکه است. پانسمان آن براى سردرد و دردهاى ناشى از سردى و سختى شکمبه و جگر و بهبود بخشیدن زخم‏هاى کهنه و با شراب براى زخم‏ها و آبله خوب است و براى سیاه کردن سودمند است (تحفه حکیم))

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 757 / مرزنجوش rae esuom nnil(hsojnazraM): marojram teews anarojam munagirO ..... ص : 757

(ذ: گیاهى از تیره‏ى نعناعیان است، مرزنگوش، مرده‏گوش، آذان الفار، حبق الفیل، عتره، گوش موش، انجرک، شمشاد، عیسوب، حبق الفتى، سمسیمون، بردقوس نیز گفته‏اند. طبیعت آن در آخر دوم گرم و در نخست آن خشک است. پیشآب‏آور، خرد کننده‏ى سنگها، شاداب و گرم‏کننده‏ى تن، خشک‏کننده‏ى نمورى‏هاى شکمبه و روده‏هاست براى دل‏پیچه، قولنج بادى، استسقاء، گرفتگى‏هاى جگر، سپرز، مغز، تپش و درد دل، مالیخولیاى مراقى، لقوه، درد سینه، سرفه، تنگى نفس، بادهاى سپرز و سردرد از سردى و گزیدگى کژدم و جوش رخسار، بدبویى عرق، آماس بلغمى، آماس خایه‏ها، گرفتگى راه بینى و افزایش مستى شراب و جلوگیرى از خمارى و کاهش بینایى و جلوگیرى از روانى بزاق و ... خوب است (تحفه‏ى حکیم))

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 767 / نعناع(' an'aN): inimraepS atacipS sps ahtneM(eaecaimaL) ..... ص : 766

(ذ: گونه‏اى پودنه، پذو، پودینه، فودنج بستانى، فوتنج بستانى، پونه، حثرما، نعنع، نعنا، عرق یا اسانس آن براى نفخ و دردهاى گوارشى خوب است کمک‏کننده به گوارش خوراک، دور کردن سردى براى گرفتگى‏هاى ماهیچه‏اى، بادشکن، و همچنین براى گرفتگى بینى و سردرد سودمند است. (متداولترین گیاهان دارویى))

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 776 / برسام:(ysiruelp; ainydoruelp; sititamgarhpaiD) ..... ص : 776

پیشینیان نام یکى از دو حالت بیمارى ذات الجنب، سینه پهلوى خشک(Dry pleurisy) که بیشتر در پى برخورد با هواى خیلى سرد و یا به دنبال گرفتارى شدت به بیمارى انفلونزا پیش مى‏آید و با دردى گزنده در سینه و به همراه سرفه با سختى گوناگون و سردرد و تب که پس از چند روزى فروکش مى‏کند.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 777 / تیفویید:(diohpyhT) ..... ص : 777

تب تیفوییدى. رازى آن را تب وبایى یا تب داغ نام برده است که نام تب داغ را هنوز مردم بدان مى‏دهند. و آن یک بیمارى عفونى واگیردار که انگیزه‏ى آن میکروبى است به نام «سالمونلاتیفى» است و از راه دهان آب و نوشابه‏ها و خوراکى‏هاى آلوده وارد تن شده و در روده‏ها جا مى‏گیرند. مدتى کوتاه پس از لانه‏گزینى، نشانه‏هاى بیمارى آشکار مى‏شود که بیمار احساس گزیدگى، سردرد، سرگیجه، خونریزى از بینى، بالا آوردن و یبوست مى‏نماید، دماى تن اندک‏اندک افزایش مى‏یابد و پس از سه تا چهار روز به 39 درجه روزها و 40 درجه شب‏ها مى‏رسد و آرام‏آرام به هذیان‏گویى مى‏افتد این تب تا سه هفته در تن مى‏ماند اگر درمان درستى نشود چه‏بسا با پریشان خیالى و مرگ به پایان رسد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 780 / حمره:(ssender; salepisyrE) ..... ص : 780

این بیمارى همچون دیگر بیمارى‏هاى چرکزا تب، سردرد، دل‏آشوبى و بالا آوردن به همراه دارد. سپس پوست سرخ‏رنگ مى‏شود و برجستگى پیدا مى‏نماید و لبه‏اى آشکار در آن دیده مى‏شود گاهى این بیمارى بى‏پیچیدگى ویژه‏اى به پایان مى‏رسد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 781 / خناق، خوانیق:(sanignA; sitignyrahp; airehthpiD) ..... ص : 781

پیشینیان این واژه را بر آماس‏هاى گلو، لوزه‏ها، زبان کوچک و اندام‏هاى پیرامون گلو گفته‏اند. خناق ریشه‏ى واژه خناقات مى‏باشد که جمع خناق است و گونه‏ها فراوان دارد برخى از آنها ساده و مشهورترین آن گرفتگى‏هاى گلو در سرماخوردگى مى‏باشد که آماس لایه‏هاى مخاطى است که به رنگ سرخ درمى‏آیند، چنانچه روى لایه را پرده‏اى سپید رنگ فراگیرد به آن شبه دیفترى مى‏گویند و چنانچه لوزه‏ى نزدیک به آن چرکین شود و جایگاه تراوش چرک گردد به آن در این هنگام آماس فلگمونه مى‏گویند و همه‏ى این آماس‏ها با تب و سردرد و لرزش همگانى و سختى قورت دادن و آماس گره‏هاى لنفاوى به همراه است. گونه‏اى گرفتگى میکروبى با نام دیفترى نیز مى‏باشد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 785 / زکام:(hrratoC) ..... ص : 785

سرماخوردگى همراه با چرکین شدن دستگاه تنفس، آماس سخت یا کهنه که لایه مخاطى بینى را درگیر مى‏کند و چرکین مى‏شود که آغاز بیمارى‏هاى سیستم تنفسى یا تنها ویروسى است که همراه سردرد و آب‏ریزش بینى مى‏شود که پس از دو تا سه روز و گاهى بیشتر پایان مى‏یابد. گاهى به بخش‏هاى پایین سیستم تنفسى همچون آماس حنجره و ناى که به سرفه‏هاى سبک بى‏آزار مى‏رسد. پزشکان گذشته میان زکام و دیگر بیمارى‏هاى میکروبى ویروس همچون آنفلونزا و بیمارى‏هاى درگیرکننده‏ى ناى و شش و جز آن تفاوتى نگذاشته‏اند. ازاین‏رو نخست ما انفلونزاGrippe را گزاره مى‏کنیم: که پزشکان آن را سرماخوردگى واگیردار مى‏نامند و از ویروس برگرفته به‏گونه‏ى واگیردار پخش مى‏شود. از انگیزه‏هاى آن سرماى نمور و جابجایى تند از گرما به سرماست، نشانه‏هاى کوفتگى سراسرى تن، سردرد، بالا رفتن تب، درد در دست‏ها و پاها، زکام سخت، آماس گلو، سرفه‏ى سخت و جز آن مى‏باشد. پیشرفت بیمارى گاهى به اندازه‏اى است که به مرگ پایان مى‏رسد.

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 838 / نمایه‏ى داروهاى ترکیبى ..... ص : 834

داروى کاراتر دیگر براى سردرد مستى 325

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 842 / نمایه‏ى داروهاى ترکیبى ..... ص : 834

دارویى روغنى، سودمند براى سردرد گرم: گزاره‏ى آن 427

المنصوری فی الطب (ترجمه) / 842 / نمایه‏ى داروهاى ترکیبى ..... ص : 834

مرهم سردرد سرد 427

هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 692 / فى حمى سوناخوس ..... ص : 687

باز اکر این بیمار را سردرد خیزذ سرکا و کلاب و روغن کل بر سر نطول کند و نطول جنان بوذ که این جیزها بجامه‏اى اندر کنى یا سرجه و از ان سرجه از بلندى بر سر وى مى‏ریزى و دایم این نطول مى‏کنى تا آن درد سر وى بنشیند، اکر ننشیند بباید آوردن اب بابرک تر و آب برک اسبغول و آب کدو با سرکا و کلاب و روغن کل جمع کنى و نطول کنى، باز اکر بدین نیز نه‏روذ سر را فروذ آرذ ببخار آب بابونه و اکلیل- الملک و کشک و تخم کوکنار و بنفشه خشک و آنج بدین مانذ، اکر بدین به نشوذ بدان باب باز کرد که درد سر را یاذ کردم، و کر اسبغول و سرکا بر سر نهى روا بوذ، و کر ضماد کند از بوست کوکنار کوفته و خطمى و تر کند باب کشنیز تر و اب کنکاو نیک ضمادى بوذ، و کر سبات کند بحقنها مشغول شوذ وز باب سبات و لیثارغس یارى خواهذ، و کر اندر معده آماس کند یا اندر جکر یا اندر مثانه یا اندر کرده یا اندر حجاب یا سرسام کند بدان بابها کیاذ کردم باز کردذ، و کر حصبه کند یا آبله بباب ایشان یاذ کنم این معالجت، و این بیماریها بسبب انتقال کند و بوذ که بسبیل بحران رعاف کند یا خوى یا قى یا اسهال یا ادرار بول و بدان برهذ جن نضج افتاذه بوذ، و من هر بنج نوع استفراغ دیده‏ام بیک روز و بیمار برست، و بدان که این استفراغها اکر از طبیعت بوذ بحران خوانندش‏

کتاب التنویر / 111 / سارموره ..... ص : 110

گویند: «سرسام» و «برسام» که سردرد و سینه‏درد باشد- بر بمعنى سینه است- بنابراین معنى آن مى‏شود: در دور و سام بمعنى هر برجستگى نیز آمده است چنانکه پستان‏بند زنان را «ساماکچه» و «سامانچه» مى‏گویند. فرهنک آنندراج‏

قانون در طب (ترجمه) / 313 / مزاج‏هاى ساده و مادى ..... ص : 313

(سوء مزاج مفرد ساده) ..... (سوء مزاج مفرد مادى) 1. سوء مزاج گرم، مانند: سردرد احتراقى ..... 5. سوء مزاج گرم، مانند: نار فارسى، برخى تب‏ها 2. سوء مزاج سرد، مانند: سرمازدگى ..... 6. سوء مزاج سرد، مانند: تهبّج اطراف (دست و پا) 3. سوء مزاج‏تر، مانند: ترهّل ابتدایى ..... 7. سوء مزاج‏تر، مانند: استرخاى مفصلى 4. سوء مزاج خشک، مانند: تشنّج استفراغى ..... 8. سوء مزاج خشک، مانند: شقاق پاشنه (سوء مزاج مرکب ساده) ..... (سوء مزاج مرکب مادى) 9. گرم وتر، مانند: سر درد استحمامى ..... 13. گرم وتر (دموى)، مانند: تب دموى 10. سرد وتر، مانند: ترهّل مستحکم ..... 14. سرد وتر (بلغمى)، مانند: فالج 11. گرم و خشک، مانند: دقّ ..... 15. گرم و خشک (صفراوى)، مانند: غِب 12. سرد و خشک، مانند: خشکى مغز از بى‏خوابى ..... 16. سرد و خشک (سوداوى)، مانند: سرطان (گزیده از شرح آملى، ص 81 و 378)

قانون در طب (ترجمه) / 339 / بلغم: ..... ص : 335

(3) اخوینى در هدایه، ص 33 گوید: بلغم ترش به معده گرد آید و سبب بیمارى شهوت کلبى، سردى معده و ضعف گوارش، (بالا رفتن اسید معده) فساد دندان‏ها، سردرد بلغمى، و در صورت عفونت، تب‏هاى عفونى پنج روزه، هفت روزه، نه روزه و بیمارى پوستى بهق سفید و برص گردد.

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 4 / فهرست مطالب

1- سردرد 105

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 43 / متن رساله طب النبى ..... ص : 31

و فرمود: حنا خضاب اسلام است، عمل مؤمن را زیاد مى‏کند و سردرد را از بین مى‏برد و به چشم تیزى مى‏بخشد و بر جماع مى‏افزاید و آن سرور گیاهان در دنیا و آخرت است.

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 75 / مناظره امام با طبیب هندى ..... ص : 72

امام فرمود: اینکه استخوانهاى سر متعدد است براى آن است که اگر یک چیز تو خالى استخوان یک تکه داشت زود درد مى‏کرد و اگر با استخوانهاى متعدد و با مفصلها باشد سردرد از آن دور مى‏شود.

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 102 / حدیث«اهلیلجه»(هلیله) ..... ص : 93

این موضوع هستى چون کار تو طب است و تو گاهى در یک دارو از یک قلم چهار صد مثقال و از قلم دیگر سه یا چهار مثقال و قیراط یا کمتر و بیشتر وارد مى‏کنى تا به اندازه معلومى دوا به دست مى‏آید که اگر آن را به کسى که اسهال دارد بدهى اسهال دارد او بند شود و اگر همان را به کسى بدهى که قولنج دارد شکم او باز مى‏شود. چگونه حواس او دریافت که آنچه را که براى سردرد مى‏دهد به پاها نمى‏رسد در حالى که پایین رفتن دارو آسانتر از بالا رفتن است و آنچه براى درد پا مى‏خورد به سر نمى‏رسد در حالى که آن نزدیک است و همین طور تمام دواهائى که براى عضوهاى مخصوص خورده مى‏شود در حالى که همه اینها به معده مى‏رسد و از آنجا پخش مى‏گردد، چگونه آن بالا مى‏رود و پایین نمى‏آید حواس چگونه اینها را درک کرد و فهمید که آنچه براى گوش است به چشم فایده ندارد و آنچه براى چشم است درد گوش را ساکت نمى‏کند و همین طور تمام اعضاى بدن که دواى هر عضوى به همان عضو مى‏رسد. عقلها و حسّها چگونه اینها را فهمید در حالى که حس در داخل بدن و عروق و گوشت و بالاى پوست راه ندارد نه با شنیدن و نه با دیدن یا بوییدن یا چشیدن و یا لمس کردن، آنها را درک نمى‏کند.

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 105 / 1 - سردرد ..... ص : 105

1- سردرد

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 105 / 1 - سردرد ..... ص : 105

سالم بن ابراهیم از دیلمى و او از داود رقى نقل مى‏کند که نزد امام صادق (ع) بودم که یک نفر حاجى خراسانى بر او وارد شد و سلام کرد و از امام راجع به مسائل دینى سؤالهایى کرد و امام به آن مسائل پاسخ مى‏داد، سپس به امام گفت: اى پسر پیامبر از وقتى از منزل خود بیرون آمده‏ام از سردرد رنج مى‏برم. امام فرمود: هم اکنون برخیز و وارد حمام شو و هیچ کارى نکن مگر اینکه هفت کف دست آب گرم به سرت بریز و در هر بار نام خدا را به زبان بیاور. اگر چنین کردى دیگر از سردرد شکایت نخواهى کرد. آن شخص چنین کرد و همان ساعت خوب شد.

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 105 / 1 - سردرد ..... ص : 105

مى‏گوییم: شک نیست که میان سردرد و ریختن آب گرم به آن با گفتن بسم اللَّه بدون آن که تأمل کنى رابطه‏اى نخواهى یافت ولى اگر فکر کنى، مى‏دانى که بشر به هر مرتبه‏اى از علوم هم برسد نمى‏تواند به همه علل و اسباب حوادث پى ببرد، زیرا که او گاهى چیزى را علت‏

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 106 / 1 - سردرد ..... ص : 105

همچنین باید دانست که اسباب و علل بر دو قسمند: مادى و جسمى و معنوى و روحى و هر کدام از آنها هم انواعى دارند. مثلا سردرد از ابتلاء معده یا سوء هضم یا سردى یا زکام یا ضعف اعصاب یا اضطراب یا به وسیله صداهاى ناهنجار یا بوهاى تند یا حرارت کبد یا از درد چشم و یا درد گوش یا بعضى از تبها یا آنفلوانزا و مانند آنها حاصل مى‏شود و گاهى هم از غم و غصه یا ترس یا زیاد فکر کردن و مانند آن به وجود مى‏آید.

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 106 / 1 - سردرد ..... ص : 105

پزشک باید سبب آن را پیدا کند و آن را برطرف سازد تا سردرد از بین برود.

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 106 / 1 - سردرد ..... ص : 105

شاید امام درباره این مریض خراسانى که از سردرد شکایت مى‏کرد، دو علت براى آن یافته است یکى علت روحى و آن اضطرابى بوده که بر او عارض شده و دیگرى جسمى و آن زکامى بوده که در راه یا نزد خانواده‏اش به او رسیده بوده و امام ناراحتى روحى او را با بسم اللَّه علاج کرده به اضافه اینکه به او اطمینان داده که بزودى شفا پیدا خواهد کرد و از طرفى دستور داده که چند بار آب گرم بر سر خود ریزد تا در زکام اثر کند و این کارى است که بسیارى از پزشکان براى زکامى‏

طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 116 / 16 - ضعف قوه باه ..... ص : 114

14- بواسیر؛ 15- طغیان بلغم؛ 16- خشکى مزاج؛ 17- تشنگى زیاد؛ 18- سمها؛ 19- درد پشت؛ 20- وبا؛ 21- جذام؛ 22- برص؛ 23- بهق؛ 24- رطوبت؛ 25- فلج؛ 26- لقوه؛ 27- گرفتگى قلب؛ 28- درد طحال و خاصره؛ 29- ذات الجنب؛ 30- چشم درد؛ 31- سردرد؛ 32- سل در چشم؛ 33- درد پا (رماتیسم)؛

الصیدنة فی الطب (داروشناسى در پزشکى) / 207 / 33. ارطمیسیا 1 و ارطماسیا ..... ص : 206

رازى مى‏گوید: بدل [ارطمیسیا] در استفاده براى سردرد، بابونه دارویى است.

الصیدنة فی الطب (داروشناسى در پزشکى) / 237 / 60. اشترغاز 1 - بیخ‏انگدان ..... ص : 237

زمانى مقدارى از اشترغاز را بریدم تا در سرکه قرار دهم‏ 6، از بویش دچار سردرد شدم و تب و لرز در من پدید آمد. شیره‏اش روى دستم افتاد و بر اثر آن زخمى به وجود آمد که مدتى سبب ناراحتى‏ام شد.

الصیدنة فی الطب (داروشناسى در پزشکى) / 798 / 813. قاتل ابیه 1 - درخت توت فرنگى ..... ص : 798

اطیوس: این «قطلب» 3 است یعنى «کشنده پدر خود»؛ این درختى است که میوه‏هایش سبب سردرد مى‏شود.

الصیدنة فی الطب (داروشناسى در پزشکى) / 1119 / فهرست موضوعى ..... ص : 1109

سردرد- 33، 466، 813، 974

اصول و مبانى نظرى طب سنتى / متن / 67 / 1 - مزاج گرم و مزاج سرد ..... ص : 59

«این بیماران معمولا چهره‏اى رنگ پریده دارند که بى‏شباهت برنگ موم نیست؛ پلکهاى آنها سنگین و متورم است، مخصوصا صبح‏ها؛ بیحالى و سستى بدن داشته و فشارخون شریانى آنها کم است؛ زود از کارهاى بدنى خسته مى‏شوند، و بمحض حرکات شدید تنگ‏نفس پیدا مى‏کنند؛ اختلاج(Crampe) در پاهاى آنها زیاد دیده مى‏شود؛ پوستشان خشک و گاهى به بعضى بیماریهاى جلدى از قبیل اکزما، ایکتیوز، پسوریازیس و کهیر مبتلا مى‏گردند؛ از سرما متأذى و ناراحت هستند و دست و پاى آنها در موقع برودت هوا زود کرخ و بیحس مى‏شود؛ معمولا بى‏اشتهائى دارند که با یبوست شدید مزاج توأم است؛ ذهنشان کند و فهمشان کم است؛ دردهاى مبهم و مکرر مفصلى و عضلانى دارند؛ صبح‏ها غالبا از سردرد شکایت مى‏نمایند، و بالاخره گروهى از حالات رماتیسم مزمن و صداع شقى (میگرن) و آسم را باید در ردیف بى‏کفایتى‏هاى غده تیروئید محسوب داشت.»

اصول و مبانى نظرى طب سنتى / متن / 89 / مزاح تر و مزاج خشک ..... ص : 87

بیحالى و سستى، سردرد، قى، انقباض دردناک عضلات، ازدیاد وزن بدن و ازدیاد فشار خون. در سگ بتجربه معلوم کرده‏اند که اگر مقدار زیادى آب باو بیاشامند (50 سانتى‏متر مکعب در هر کیلو از وزن حیوان که از راه لوله لاستیکى داخل معده مى‏کنند)، و ضمنا تزریق ضد دیورتیک قاچ خلفى هیپوفیز بحیوان تجویز شود که دفع ادرار کم گردد، علائم مسمومیت از آب بشرح زیر در او پیدا مى‏شود:

ذخیره خوارزمشاهى / ج‏1 / 28 / فصل نخستین: اندر شناختن مزاج‏هاى دماغ ..... ص : 28

دماغ گرم: رنگ چشم به سرخى گراید، و رگهاى چشم برخاسته و پیدا باشد و موى سر پس از آنکه از مادز بزاید زود بر آید، و رنگ موى یا نیک سرخ باشد یا سیاه، و اگر سخت گرم نباشد رنگ موى نخست اشقر باشد، و هر چند سال که بر آید به سرخى گراید یا به سیاهى باز آید، و اندر پیرى اصلع شود، خاصه که اگر حرارت غلبه دارد. و خداوند دماغ گرم را از هوا گرم و از آفتاب و از طعام و شراب گرم، سردرد خیزد و خواب او سبک باشد.

ذخیره خوارزمشاهى / ج‏6 / 44 / باب نخستین از جزو نخستین اندر قرانیطس و اسباب و علامات و علاج آن ..... ص : 40

که آماس اندر مقدم دماغ باشد بیمار چشم فراز هم کرده دارد و به دست پُرز از جامه و کاه از دیوار مى‏کنَد و دست پیش چشم همى‏جنباند برسان آن که کسى که خواهد مگس را براند یا بگیرد و گاه باشد که این حرکت‏ها چشم باز کرده کند و هرگاه که آماس اندر میانه دماغ باشد بیمار سخن‏هاى بى‏هشانه بسیار گوید و گاه باشد که بى‏مراد او اندک اندک بول از وى جدا مى‏شود و رها کند و در جمله نشانه‏هاى باطل شدن تمیز ظاهر باشد و هرگاه که آماس اندر موأخّر دماغ باشد بیمار هر چه بگوید و بخواهد در حال فراموش کند چنان که گاه باشد که مِبْوَلَه خواهد تا بول کند چون مبوله پیش آرند فراموش کرده باشد که او خواسته است و هرگاه که آماس اندر همه‏ى اجزاى دماغ باشد این همه نشانه‏ها به یک بار ظاهر باشد و بباید دانست که بول خداوند سرسام سپید و رقیق باشد همچون آب و نبض ضعیف از بهر آن که آماس در غشاء دماغ باشد و غشاء از جنس عصب است صلب باشد و به سبب صلابت و ضعیفى قوت صغیر باشد و به سبب تب فشارده باشد و از آن خالى نباشد که به موجى ماند از بهر آنکه دماغ نرم‏تر است و غشاء او نیز میل به نرمى و تَرى دارد و گاه باشد که عظیم یا متواتر شود و هرگاه که نبض مضطرب شود یا حرکت مختلف یا مرتعش گردد نشان غشى باشد مگر آنجا که قوت قوى و رگ صلب باشد تا بدان سبب اختلاف و ارتعاش در نبض پدید آید و آنجا که قوت ضعیف باشد جز نشان غشى نباشد و گاه باشد که نبض همچون نبض خداوند تشنج گردد و نشان آن باشد که تشنج خواهد کرد و هرگاه که آماس اندر غشاء لَیّن باشد این علامت‏ها که یاد کرده آمد قوى‏تر و ظاهرتر باشد و چشم‏ها بیرون خاسته‏تر و اندر ابروى بیمار و زندرون چشم دردى و گرانى باشد و اگر اندر غشاء صلب باشد این علامت‏ها کمتر و سلیم‏تر باشد و بباید دانست که خشکى طبع اندر تب‏ها تیز و امراض حاده مقدمه‏ى سرسام باشد و همچنین دم زدن عظیم و به شتاب و اختلاج اندام‏ها اندر بیمارى‏هاى گرم مقدمه‏ى سرسام باشد و هرگاه که مردم تندرست را چیزها زود فراموش مى‏شود و بى‏سببى اندوهمند باشد و خواب مضطرب باشد و خواب‏هاى شوریده بیند و سردرد کند و گران باشد و روى به زردى گراید و روشنایى دشمن دارد مقدمه‏ى سرسام باشد و هرگاه که کار از این مقدمات اندر گذرد و اندر سرسام خواهد افتاد رگ‏هاى چشم پر شود و درد سر پدید آید خاصّه اندر پس سر و چون در

ذخیره خوارزمشاهى / ج‏6 / 949 / باب دوم از گفتار بیستم اندر آماس گرم در رحم و دبیله که از آماس خونى افتد ..... ص : 949

علامت‏هاى آماس رحم آن است که (بى سببى در) معده به سبب مشارکت درد خیزد و منش گشتن گیرد و تاسه و فواق پدید آید و شهوت طعام و هضم هر دو ضعیف گردد و هم به سبب مشارکت سردرد خیزد و قعر چشم بدتر درد کند و درد کردن پدید آید و باشد که درد منتشر گردد و به اطراف دست و پاى رسد و ساق‏ها و بندگشادها نیز درد کند و پشت و کمرگاه و تهى گاه و بیقوله‏هاى ران و زهار درد کند و ضربان کند و همه‏ى تن گران گردد و عسر بول پدید آید و باشد که بول یکبارگى باز گیرد و باشد که طبع نیز اجابت نکند به سبب زحمت آماس و باشد که باد نیز گذر نیابد و نبض صغیر و ضعیف و متواتر شود و از تب و فراشا (احساس سرما و خنکى در خود کردن بى وقت و لرزیدن) و سیاه شدن زفان خالى نباشد و اطراف عرق کردن گیرد و باشد که آواز منقطع شود و به غشى و به تشنج ادا کند و باشد که در جملگى رحم باشد و باشد که در یک جانب بود اما اگر در آن جانب بود که سوى پشت است درد و ضربان به کمرگاه باز دهد و اگر در سوى پیش بود درد و ضربان در زهار بود و گر در قعر رحم بود درد و ضربان به ناف باز دهد و گر در فم رحم بود ضربان هم اندر زهار بود لکن درد صعب‏تر (بود) از بهر آن که فم رحم عصبانى است و اگر در چپ یا راست رحم بود درد و ضربان به تهى گاه باز مى‏دهد و در هر جانبى که باشد بیمار بر جانب مخالف آن نتواند خفت و برخاستن و نشستن و رفتن دشخوار بود و لنگى پدید آید و باشد که آماس دبیله گردد و علامت‏هاى آن پدید آید چنان که معلوم است و در علامت‏هاى دبیله‏ى گرده یاد کرده آمده است و آماس قعر رحم علاج دشخوار پذیرد و آماس فم رحم سهل‏تر باشد و دارو اندر توان رسانید.

الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 257 / باب دوم از جزو اول از گفتار اول از کتاب معالجات اندر نشانهاء که از اندامهاء مشارک دماغ جویند ..... ص : 256

و آنچه از مشارکت معده و جگر و دیگر احشاء جویند، چنان باشد که آن را که میان سردرد کند پس آن درد به میان دو کتف فرود رود و به وقت گواریدن غذا درد زیادت شود نشان آن باشد که درد سر به مشارکت معده است.

ترجمه مکارم الاخلاق / ج‏1 / 354 / سیاه دانه ..... ص : 353

و از آن حضرت (ع): در سیاه دانه شفاء هر بیمارى است! و ما از آن براى تب، سردرد، ورم چشم، درد معده، و هر دردى استفاده میکنیم و بوسیله آن از خدا شفاء مى‏گیریم.

ترجمه مکارم الاخلاق / ج‏2 / 226 / (براى تب و سر درد) ..... ص : 226

از امام ششم (ع): براى تب و سردرد بنویسد و بر بازوى راست ببندد (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ تا آخر سوره حمد)، و معوّذتین و توحید و بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏، اى پروردگار عالمیان بقدرت و لطف خود درد و بیمارى مرا برطرف کن، و اى شفا دهنده چنان شفایم ده که از بیمارى من هیچ باقى نماند که شفائى جز از ناحیه تو نخواهد بود، که تو بر همه چیز توانائى، و (وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ‏) (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏، گفتیم اى آتش بر ابراهیم سرد شو و سلامت باش) خداوندا به رحمت خود با همراه دارنده این نوشته همان کن که با ابراهیم‏

ترجمه مکارم الاخلاق / ج‏2 / 304 / (رقعه دیگر براى سردرد) ..... ص : 304

(رقعه دیگر براى سردرد)

ترجمه مکارم الاخلاق / ج‏2 / 304 / (براى سردرد) ..... ص : 304

(براى سردرد)

بستان الأطباء و روضة الألباء / 28 / ترجمه و تلخیص کتاب بستان الأطباء و روضة الألباء

13- هرگاه در جستجوى نشانه‏هاى بیمارى صداع (- سردرد) بودى و آن را نیافتى باید وضع استخوانهاى سر را در نظر بگیرى، زیرا بسیار اتّفاق مى‏افتد که استخوانهاى سر مسفّط (- سبدگونه) یا حاّد و یا دراز هستند و این خود سبب صداع و ریزش مادّه از گوش و چشم مى‏شود.

عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 304 / گفتگوهاى حارث بن کلده با کسرى ..... ص : 301

کسرى پرسید در مورد شراب چه مى‏گوئى؟ جواب داد هرچه بهتر باشد گواراتر و هرچه صافى باشد با ندیمان دلچسب‏تر و گواراتر مى‏باشد. آن را بطور خالص نیاشام زیرا سردرد و موجب دردهاى چند خواهد شد.

عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 334 / 9 - تیاذوق: ..... ص : 333

روزى حجاج مبتلى به سردرد شد، تیاذوق را احضار نمود. تیاذوق باو دستور داد که پاهاى خود را با آب گرم بشوید و آنها را چرب کند. غلامى (مقصود خواجه است) که همیشه مراقب حجاج بود گفت: بخدا قسم طبیب بى‏اطلاعى مثل تو ندیده‏ام. تیاذوق پرسید چطور؟ غلام گفت: امیر از درد سر شکایت مى‏کند و تو (تیاذوق) داروئى براى پاى او تجویز مى‏کنى. تیاذوق جواب داد: که نشانه صحت آنچه گفتم در شخص تو واضح است. غلام پرسید چیست؟ تیاذوق گفت: خصیه‏هاى تو را درآورده‏اند و در نتیجه صورتت بى‏موست. حجاج و حاضران از این جواب مستدل بخنده افتادند.

عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 402 / 8 - عیسى معروف بابو قریش ..... ص : 400

آنگاه مقدارى یخ هم خرد کرده در آن ریخت و آنها را خوب بهم زد. بعد از آن مقدارى از آن را وسط سر پدرم ریخت و صبر کرد تا حرارت سر آن را خشک کند. آنگاه چند مرتبه این عمل را تکرار نمود، تا آنکه صداع (سردرد) پدرم تسکین یافت. دیده‏اش روشن شد و بالنتیجه شفا یافت.

عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 475 / 26 - یوحنا بن ماسویه ..... ص : 457

21- «کتاب فى الصداع و علله و اوجاعه و جمیع ادویته و السدر و العلل المولده لکل نوع منه و جمیع علاجه» (در شرح صداع و سردرد دریائى و علل دردها و تمام داروهائى که براى آن نافع است که آن را براى عبد اللّه بن طاهر تألیف نموده است؛

عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 475 / 26 - یوحنا بن ماسویه ..... ص : 457

22- «کتاب السدر و الدوار» (کتاب سردرد دریائى و دوار)؛

گنجینه بهارستان / ج‏1 / 241 / کنگر ..... ص : 241

(23). س:- آرد؛ گندنا: «از خوردنش سردرد آید و خوابهاى پریشان بینند.» (قانون، کتاب دوم، ص 195).

گنجینه بهارستان / ج‏2 / 385 / الباب الرابع عشر فى احوال المیاه الخ باب چهاردهم در بیان احوال آب‏ها و نیک و بد و منافع و مضار آن ..... ص : 382

(2). صداع: سردرد. این بیمارى در درس‏نامه‏هاى پزشکى گونه‏هاى فراوانى داشته که برحسب سبب پدید آورنده‏اش آن را توصیف و درمانش را ارائه مى‏کردند.

خلاصة التجارب / متن / 167 / اما بعد صداع گرم بیماده ..... ص : 167

سبب سابق آن حرارت آفتاب بود که بر سر و روى تابد با حرارت آتش و یا حرارت گرمابه یا سخن گفتن بسیار و یا چیزى بآواز بلند خوان و یا بوى چیزى گرم و تیز یا خوردن طعام گرم یا تاخیر طعام از وقت عادت‏ علامت‏ آن کم خوابیست و بودن درد بیکرانى سرد خشکى چشم و رقت بول و زیاده شدن ازین اسباب مذکوره‏ علاج‏ آن حذر کردنست از اسباب مذکوره و کوبیدن صندل و گلاب بر کاه‏گل کهنه ریخته و عرق مشک بید و بنفشه تازه و نیلوفر و طلا کردن سرکه و گلاب و روغن گل بهم آمیخته یا با روغن بنفشه بادام یا با روغن نیلوفر بر سر آنجا که درد بیشتر محسوس گردد و بوئیدن لخلخه سرکه و آب گشنیز و عرق مشک بید و تضمید کردن کوفته برگ بید و برگ ابى و برگ کوک و برگ رز و عنب الثعلب بگلاب و سرکه و روغن گل سرشته هر ساعت یعنى چون گرم شود دیگر خنک برنهند و باید که آنچه از خنکیها بر سر مى‏نهند بر پیش سر نهند که مقدم دماغ است و از پس سردرد آورند که باعصاب حرکت مضرت نرسد و بعد سه روز که مرض اندر انحطاط افتد روغن بابونه اضافه کنند و خنکیها جز بمقدار حاجت بکار ندارند و آنجا که خواب کم باشد که از ضماد و طلا دور دارند و روغن بزر کاهو یا خشخاش اضافه کنند و در علاج صداعى که از حرارت آفتاب افتد سرعت باید نمود که از تاخیر عسیر گردد و باشد که تجارهاى بسیار بجنباند و بجانب دماغ برآورد و بدین سبب از علاج آن از استفراغها گریز نیست و آب نیک سرد و شربتهاى خنک چون پست چون با شکر و اسپغول اندر جلاب خام و آب انار و مزوره‏ها چون افشله و مزوره غوره و امثال آن از ترشیهاى مقوى و قلیه خیار و کدو و ریواج و سنبوسه از اسفناج و کوک و امثال آن همه صداع گرم را نافع آید و نطولهاى خنک و منوم مفید بود و حنا به آب کاسنى سرشته بر سر بستن بسى مفید آید

ریاض الادویه / 60 / پنجنگشت ..... ص : 60

: به عربى ذو خمسه الاوراق و هندوى برگ سنهالو گویند. گرم است در اوّل، و گویند در دویم و خشک است در سیوم؛ و محلّل و ملطّف بود و تفتیح سدّه کبد کند؛ و چون به سکنجبین بیاشامند، صلابت سپرز را سودمند آید؛ و صداع آرد و چون بریان کرده خورند، سردرد کم آرد، و مصلحش صمغ عربى است؛ و شربتى از او یک درم تا دو درم.

رساله افیونیه / 179 / واژگان دشوار ..... ص : 171

خوذه: نوعى سردرد.

رساله افیونیه / 200 / اصطلاحات پزشکى و بیمارى‏ها ..... ص : 194

صداع: سردرد. (لغت نامه دهخدا)

تحفة المؤمنین / ج‏2 / 370 / صداع ..... ص : 370

آبرون‏ طلاءً. اترج‏ روغنش، سعوطاً. آجر بخارش، در سردرد کهنه بى‏عدیل و مجرّب. اجاص‏ جهت صداع حارّ. آزاد درخت‏ نطولش در صداع بارد. اسفیداج‏.

تحفة المؤمنین / ج‏2 / 371 / صداع ..... ص : 370

زعرور شرباً، در صداع حارّ مجرّب. زیتون‏ برگ و بیخش، مضمضةً جهت تسکین و همچنین نطولش. سبج‏ تعلیق آن رافع صداع. سعد شرباً، جهت صداع بارد. سفرجل‏ شرباً جهت صداع مزمن و همچنین شکوفه‏اش مسکّن صداع و همچنین روغنش شرباً جهت صداع. سفندولیون‏ شرباً و نطولًا در صداع مزمن به غایت مؤثر. سقمونیا ضماداً و همچنین جهت صداع ضربانى. سلق‏ سعوطاً. سنا. سوس‏ بیخش، مداومت از اوّل سرطان رافع صداع مزمن. سویق‏ شرباً، در صداع حاصل از بخار و احتراق رطوبت معده مفید. سیسنبر جهت صداع خصوصاً با سرکه. شاهسفرم‏ بوئیدنش رافع سردرد محرورین و مسافرین. شجره ابى مالک‏ ضمادش رافع. شعیر. شونیز ضماداً در صداع بارد مزمن و ظاهراً در زکام به غایت مفید. صبر طلاءً. صدف‏ طلاءً رافع دائمى صداع نزلى. صندل‏ طلاءً جهت صداع حارّ مفید خصوصاً با آب عنب الثعلب و امثال آن. عاقرقرحا سعوطاً جهت صداع مفید. عنب الثعلب‏ ضماداً.

تحفة المؤمنین / ج‏2 / 373 / درد شقیقه ..... ص : 373

اترج‏ روغنش، سعوطاً. اکلیل الملک‏ شرباً و ضماداً نافع. انسان‏ چرک گوشش، ضماداً نافع. انیسون‏. بقر مغز ساقش، طلاءً. جغد مغز سر او، قطوراً مجرّب. جوز تازه، طلاءً. حمام‏ سرگینش ضماداً. حنّا ضماداً و ظاهراً در شقیقه مجرّب. راسن‏ نطولًا جهت شقیقه بلغمى. راوند شرباً. رعاد پوستش تعلیقاً و ظاهراً در رفع سردرد مزمن به غایت مجرب. رماد ضماداً و ظاهراً در شقیقه بى‏عدیل. زیتون‏ نطولًا، نافع.

تحفة المؤمنین / ج‏2 / 377 / جنون ..... ص : 376

مجرّب. مفرّح حارّ کثیر المنافع (12) یسیر و ظاهراً در وسواس به غایت نافع. شربت حرمل (20) ظاهراً در رفع سردرد مزمن بى‏عدیل. ورد مرّبا (8) شکرى‏ در ابتداى جنون نافع. مطبوخ اسطوخودوس (9) جهت این امر نافع.

تحفه شاهیه عباسیه / 88 / دشواریهاى متن ..... ص : 83

(64) صفحه 66 دردسر: سردرد.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 115 / باب پنجاه و پنجم درمان سردرد ..... ص : 115

باب پنجاه و پنجم درمان سردرد

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 172 / باب هفتاد و هشتم: تخم قطونا ..... ص : 172

شیخ گفته: بمالیدن سردرد را آرام کند، و لعابش با روغن بادام عطش سخت صفراوى را ببرد، و برشته آن که بروغن گل خیس شود قابض است و در حدود یک مثقالش شکم را ببندد و از تر زدن خصوص در کودک جلو گیرد برخى گفتند بجاى تخم قطونا در نرم کردن طبع دانه گلابى است و در تبرید و تر ساختن تخم خرفه.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 174 / باب هفتاد و نهم: بنفشه، خیرى، زنبق و روغن آن‏ها ..... ص : 173

9- بسندى که فرمود: دو ابرو را با روغن بنفشه چرب کن که سردرد را ببرد.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 174 / باب هفتاد و نهم: بنفشه، خیرى، زنبق و روغن آن‏ها ..... ص : 173

بیان: تفسیر زنبق و رازقى در باب سردرد گذشت، و بدین برگردد که آن همان رازقى معروف است که نوعى یاسمین است یا آنکه نزد ما بزنبق سفید معروف است.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 175 / باب هفتاد و نهم: بنفشه، خیرى، زنبق و روغن آن‏ها ..... ص : 173

و دیگرى گفته: روغن یاسمین گرم و خشک است و براى فلج و صرع و لقوه و شقیقه سرد و سردرد، مالش دو سوى پیشانى یا چکاندن در بینى از آن خوبست، و چون با آن تن را مالش دهند عرق آرد و خستگى برد و براى درد مفاصل خوبست، و چون شمع سفید از آن سازند و بر ورمهاى سخت نهند آنها را بپزد و تحلیل برد و چون برگ یاسمین را بکوبند با روغن کنجد بمالند کار زنبق کند- پایان.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 178 / باب هشتادم در سیاه دانه ..... ص : 177

10- از او علیه السّلام که در سیاهدانه درمان هر دردیست، من آن را برگیرم براى تب، سردرد و چشم درد و دل درد، و براى هر دردى که رخ دهد، و خدا عزّ و جلّ مرا بدان شفا دهد.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 179 / باب هشتادم در سیاه دانه ..... ص : 177

داروهاى گرم براى خاصیتى که دارند در برخى مرضهاى گرم مورد انکار نیست مانند عنزروت که گرم است و در داروهاى ترکیبى چشم درد بکار رود با اینکه چشم درد باتفاق حکماء ورم گرم است- دانشمندان طب: گفتند: سیاهدانه گرم و خشک است و بادشکن و براى تب سه یک و بلغم خوب است و هر سدّه و بادى را برگشاید، و چون کوبیده شود و با عسل معجون گردد و با آب گرم نوش شود- نمک را آب کند و بول و خون حیض را بگشاید و داراى جلاء و برش است، و چون کوبیده شود و در پارچه کتانى بسته شود یا در پوست، بوئیدنش از براى زکام سرد خوبست، و چون هفت دانه‏اش در شیر زن خیس شود و ببینى ریزند براى دچار بیرقان سودمند است، و نوشیدن یک مثقالش بآب براى تنگ نفس خوبست، بستنش بطور ضماد بر سردرد سر سرد را نافع است، و چون با سرکه پخته شود و در دهن بگردانند درد دندان کرمو را سود دهد.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 186 / باب هشتاد و پنجم: هلیله، آمله، بلیله ..... ص : 185

و کابلى براى حواس و حفظ عقل و هم سردرد خوب است، زرد براى چشم سست و واافتاده و بچشم کشند براى آبریزى چشم خوبست و بنوشند براى خفگى و هراس، و براى درد سپرز و اعضاء هاضمه همه خوبند بویژه سیاه که معده را نیرو دهد، و خوراک را هضم کند و مخمله معده را تقویت کند به دباغى و باز کردن و رطوبت کشى. و زردش دبّاغ خوبى است براى معده و همچنین سیاه، و چینى در عملى که کابلى میکند ناتوانست و در کابلى پرده آوریست، و براى استسقاء خوبست و کابلى و هندى که با زیت برشته شود براى بستن شکم خوبند. و زردش مسهل صفراء و اندکى بلغم است، و سیاهش مسهل سوداء و براى بواسیر خوبست و کابلى مسهل سوداء و بلغم هر دو است و گفتند: کابلى براى قولنج خوبست، و یک شربت مسهل از کابلى خیسانیده از 5 تا 11 درهم (از 3 تا 6 مثقال) و اگر خشک باشد تا 2 درهم (یک مثقال و خرده‏اى) و من گویم تا بیشتر هم رواست، و زرد را من گویم بسا تا ده درهم و بیشتر هم کوبیده و خیسانده در آب بنوشند و کابلى براى تب‏هاى کهنه خوب است- پایان- ذکر آمله در داروهاى ترکیبى آید، و اطباء برایش منافع بسیار یاد کردند گفتند: سرد است در درجه 1 و خشک در درجه 2، قابض است و بن مو را سخت کند و معده و مقعد را نیرو دهد و دباغى کند و ببندد و تشنگى را رفع کند، و بدل تیزى و هوش افزاید، و باه را برانگیزد، و آب دهن و قى‏ء را بندد، و گرمى خون را فرو نشاند، شکم را بندد و مو را سیاه کند.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 189 / باب هشتاد و ششم: داروهاى ترکیبى داراى فوائد براى بسیارى از بیماریها ..... ص : 187

داروئى براى کثرت جماع و جز آن، گفته: این عجیب است- قلوه‏ها را گرم کند، و جماع را بیفزاید، سردى را از همه مفاصل ببرد، و خوبست براى درد پهلو، شکم، بادهاى مفاصل، عسر البول، کسى که نتواند بول را نگهدارد، طپش دل، شماره افتادن نفس، نفخه، تخمه، کرم شکم، دل را روشن کند، اشتها آورد، درد سینه را آرام کند، زردى چشم و رنگ و یرقان را ببرد و هم عطش فراوان را، و خوبست براى چشم درد، سردرد، کاستى مغز، تب شکننده، هر درد کهنه و نو، خوب مجرّب بى‏تخلف، یک خوراکش دو مثقال است و نزد ماها یک مثقال بود و امام بر آن افزود، نسخه بدین شرح است:

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 197 / باب هشتاد و ششم: داروهاى ترکیبى داراى فوائد براى بسیارى از بیماریها ..... ص : 187

چون چهار ماه بر آن گذرد براى تیره‏گى چشم و گرفتن نفس در راه خوبست که وقت خواب در شب بخورد و چون پنج ماه شد روغن بنفشه یا کنجد (گل یا سرکه خ ب) گیرد و نیم عدس از آن دارو که روغن مالى بشود و کسى که سردرد پیوسته دارد آن را در بینى کند.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 238 / باب هشتاد و هشتم باب نادر در طب النبى وابسته بشیخ ابو العباس مستغفرى ..... ص : 230

119- فرمود صلى اللَّه علیه و آله و سلم: حنا خضاب اسلام است، کردار مؤمن را فزاید، سردرد را برد، دیده را تیز کند، در جماع فزاید، آن سرور گلها است در دنیا و آخرت.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏6 / 279 / فهرست جلد ششم کتاب آسمان و جهان ..... ص : 278

باب پنجاه و پنجم درمان سردرد 115

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏10 / 72 / باب بیستم پیاز و سیر ..... ص : 69

جالینوس گفته: گرم و خشک است در درجه 3 و بقولى در درجه 4 براى کهنه شدن خون خوبست و شپش و رشک را بکشد و سر درد دارد، و سردرد دارد، و پر خوردنش دیده را زیان دارد چون بسیار تحلیل کند و بسختى بخشکاند، و براى درد پشت و ران خوبست و براى گزیدن حشراتى که زهر سرد دارند چون تریاق است، و خلاصه تندرستى سرمازده‏ها را حفظ کند و هم پیرها را که حرارت غریزى آنها کاسته شده بادهاى غلیظ را براند و از چکش بول پیران جلوگیرد، و بهتر سازیش اینست که با آب نمک پوست کنده شود و آنگه برآورند و با روغن بادامش بپزند و بخورند و پس از آن انار و سیب را بمکند، و چونش بسوزانند و بسایند و با عسل خمیر کنند و بر جاى گزش مار نهند خوب شود، و سیر اثر عجیبى دارد در کشتن کرم کدو.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏10 / 223 / اخبار باب ..... ص : 220

بدان هر که را خواهد، و از ابن عباس که خدا همه آبهاى شیرین را پیش از رستاخیز از میان بردارد جز آب زمزم را و آب زمزم تب و سردرد را ببرد و سر کشیدن در آن دیده را روشن کند، هر که براى درمانش نوشد خدا شفایش بخشد و هر که براى گرسنگى از آن نوشد خدا سیرش کند.

آسمان و جهان (ترجمه السماء و العالم بحار الأنوار) / ج‏10 / 244 / باب سوم فضل آب باران نیسان و کیفیت گرفتن و نوشیدن آن ..... ص : 243

نیاموزم که جبرئیلم آموخته که نیاز بداروى پزشکان نباشد، و على علیه السّلام و سلمان و دیگران گفتند آن دارو چیست؟ پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله بعلى علیه السّلام فرمود: از آب باران نیسان برگیر و بر آن این آیات و سور را هفتاد بار بخوان 1- فاتحه الکتاب 2- آیة الکرسى 3- سوره‏ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ 4- سوره‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‏ 5- سوره‏ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‏ 6- سوره‏ قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ‏، و هفت روز پیاپى بام و شام از آن آب بنوش، پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: بحق آنکه مرا براستى به پیغمبرى فرستاده که جبرئیل بمن گفت در این صورت از کسى که این آب را نوشیده و هر دردى در تنش باشد رفع شود و عافیت یابد، و درد از تن و استخوان و همه اندامش برود و از لوح محفوظ آن بلاها محو شوند، بدان که مرا براستى و درستى به پیغمبرى فرستاده اگر بى‏فرزند است و دوست دارد فرزند آرد و از آن آب بنوشد برایش فرزند شود، و اگر زن نازاد باشد و از آن آب بنوشد، خدا روزیش دهد و فرزندش شود، و اگر مردى بى‏نیروى مردى باشد و عنّین باشد و زن نازا و از آن آب بنوشد خدا او را رها کند و دردش برود و توانا بر مجامعت گردد، و اگر دوست دارى به پسر آبستن شود بهمان باردار شود و اگر دوست دارى به پسر و دختر آبستن شود بهمان آبستن شود و گواهش از قرآن مجید است که فرموده «بخشد بهر که خواهد دختران و بهر که خواهد پسران یا جفت سازد پسران و دختران را و بسازد هر که را خواهد نازاد، 49- الشورى» و اگر سردرد دارد و از آن بنوشد بفرمان خدا سردردش برود و آرام شود، و اگر چشم درد دارد و از آن آب در چشمانش چکاند و از آن بنوشد و چشمانش را بشوید بفرمان خدا خوب شود، بیخ دندانها را سخت کند و دهن را خوشبو کند و لعاب بن دندانها را مانع شود و بلغم را ببرد، و چون خورد و نوشد ناگوار نباشد. و از باد فریاد نکند، و فلج نگردد و بدرد پشت و دل دچار نگردد، و از زکام و درد دندان نگران نشود و از معده و کرم ننالد و دچار قولنج نشود. و نیاز بحجامت نیابد، و دچار ناسور و خارش و آبله و دیوانگى و خوره و پیسى و خوندماغ و قلس نگردد، و کورى و گنگى و لالى و کرى و

طب أکبرى / مقدمات‏ج‏1 / 21 / فهرست تفصیلى ..... ص : 21

[5] فصل اول: صداع [سردرد].

طب أکبرى / ج‏1 / 326 / [457] فصل‏[اول‏]: در وجع الاذن ..... ص : 323

چهارم، آنکه ریختن آب سرد بر سر یا غوطه زدن در وى به طریقى که در ملاقات هواى بارد گفته شد باعث وجود ریاح بارده شود و بدان سبب درد گوش پدید آید. و علامتش تقدم سبب است و در موخر سردرد پیدا بودن به نهجى [یعنى به‏گونه‏اى‏] که حرکت سر متعسّر باشد.

طب أکبرى / ج‏1 / 330 / [457] فصل‏[اول‏]: در وجع الاذن ..... ص : 323

را باریک بسایند و در شراب کهنه در گوش چکانند، تخفیف بخشد. و آنجا که سیلان مدّه باشد، باید که مجففات [را] بیامیزند [به‏] چیزى را که مجلّى و مرقّق مدّه و منقّى قرحه باشد. و آنجا که الم قرحه تصدیع دهد [یعنى سردرد آرد] و تسکین مطلوب شود، خاکستر افیون در وى به کار برند که تخذیر تجفیف خاکستر وى، بیشتر از ذات وى است؛ امّا لازم است که با این خاکستر قدرى جندبیدستر نیز مرکّب سازند تا اصلاح افیون نماید.

طب أکبرى / ج‏1 / 353 / فصل اول: در خشم ..... ص : 349

[510] قسم ششم: آنکه ریح غلیظ در مجراى بینى مسدود شود و مصفات سالم باشد. و علامت این قسم، آن است که چون علیل در بینى دم زند، نفس به تصدیع [یعنى با سردرد] برون آید و یک سوراخ بینى همیشه بند باشد.

میزان الطب / متن / 245 / غالیه: ..... ص : 245

دارویى بسیار خوشبوست که از ترکیب مشک و عنبر و حصى لبان درست مى‏شود و براى تقویت مغز و قلب و تسکین سردرد و لقوه بکار مى‏رود.

مخزن الأدویه: دائرة المعارف خوردنیها و داروهاى پزشکى سنتى ایران (طبع قدیم) / 41 / * دستور سفید کردن ..... ص : 40

به آب خالص رجوع نشود دو مثقال آن را به آب بدستور طبخ نموده بیاشامند و هر پنج‏روز و یا هر چهار روز بعرق نشینند بدین طریق که قدرى چوب چینی را در آب طبخ نمایند بهمان نحو و عریض بر کرسی نشیند که ته کرسی را بخیزران بافته باشند برهنه شده لحافی بر خود کرفته دیک را بزیر کرسی برده سر آن را آهسته آهسته باز نمایند تا بخار آن بتمام بدن برسد و عرق شود و اکر علت بر سردرد باشد کاه‏کاهى سردرد را بزیر لحاف برند و چون نفس تنکی کند برآورند و چون بخار دیک تمام شود از کرسی باهستکی بقسمى که هوا نرسد فرود آمده لحاف را بخود پیچیده درست بخوابد تا عرق در بدن خشک شود پس لباس پوشیده برآید و انفال هر روزه را خشک نموده نکاه دارند که اکر آب مطبوخ چوب چینی در بین روز صرف کردد قدرى از ان ثفل را در آب طبخ نموده بصرف آورند و در روز بیست و هفتم یا سى‏ام بحمام رود و اثفال چوب چینی خشک کرده را باب طبخ نموده بان بدن را شویند و بعد فراغ از مطبوخ چوب چینی حلواى چوب چینی به نحوى که در حرف الحاء در قرابادین ان شاء اللّه تعالى مذکور خواهد شد ده دوازده روز تناول نمایند و این دستور از براى متوسلین و امراض ضعیفه است و اکر مرض و مریض قوى باشند در هر چهار روز دو مثقال و یا سه مثقال بران پنج مثقال تا بیست و پنج‏روز بیفزایند و بعد از ان بهمان ترتیب بکاهند تا بیست روز یا بیست و پنج‏روز یا سی روز که مجموع ایام زیادتی و کمی آن چهل و پنج‏روز نهایت شصت روز باشد و اکر بدن بسیار قوى باشد هر دو روز و یا سه روز یا هر چهار روز یکبار بعرق نشیند و بعد اتمام بدستور بحمام رود و تا پانزده روز یا بیست روز حلوا تناول نماید و باید هفت هشت روز قبل و در بین و ده روز بعد اتمام از خوردن آن نمک و بقول و حبوب و لبنیات و حموضات و آب سرد و میوه‏هاى رطب و حار و مولد دم سوداوى و سودا و جماع و غسل و پر خوردن و بسیار کم خوردن و خواب بسیار و کم خوابی و اعراض نفسانی و بدنی خصوص در روز تعریق اجتناب لازم و واجب دانند و غذا منحصر بر قورمه چلاو و قلیه با چلاو و کباب و یخنی پلا و مزعفر یعنی طعام شیرین که زعفران آن بسیار کم باشد و یا شله مزعفر و یا نان با کباب و یا قلیه و قورمه و نیم‏رو بیضه مرغ و باید که همه بی‏نمک در امراض صعبه و در امراض خفیفه کم‏نمک و از کوشتهاى لائق مانند کوشت بره و بزغاله شیر مست یا جوان فربه و طیور لطیفه خفیفه مانند کبک و دراج و طیهوج و سنکخوار و امثال اینها باشد و از اغذیه غلیظه و نفاخه و کوشت حیوان پیر و لاغر و کاو و مرغ خصوص مرغ پیر اجتناب نمایند و از لبوب فندق و انجلک و چلغوزه و حلویات که مصنوع از اینها باشد و از حموضات و جماع و میوه‏ها مانند هندوانه و انار و خربزه و انبه و کتهل و انناس و کوله و ماست و امثال اینها تا شش ماه بلکه بعض اینها تا یک سال پرهیز نمایند و باقی منوط براى طبیب است و در قرابادین کبیر بتفصیل مذکور شد و دستور قهوه و سفوف و حلوا و عرق و معجون و نقوع و مرهم آن در قرابادین این کتاب نیز ان شاء اللّه تعالى هریک در رسم خود مذکور خواهد شد

رساله دلاکیه / 6 / بخورها در حمام ..... ص : 6

و در حمّام‏ بخورهاى‏ گرم مانند کندر نباید کرد که باعث سردرد و تنگى‏نفس شود و بلکه بخورهاى سرد مانند صندل پسندیده است و حذر کند بسیار از افروختن‏ ذغال‏ چه در جامه‏کن و چه در گرم‏خانه که سمّ‏

رساله دلاکیه / 16 / چگونگى ورود به حمام و خانه‏هاى آن نسبت به مزاج‏هاى گوناگون ..... ص : 15

پس خورده‏خورده لباسها را برکند و به آرامى به خانه دویم رود و در آنجا قدرى مکث کند پس به آرامى داخل خانه سیّم و چهارم شود و اگر خانها نباشد در دالانها به آرامى رود و قدرى مکث کند پس داخل گرم‏خانه شود اگر مقصود رفع رطوبت باشد آب بر تن خود نریزد و در جاى گرم نشیند تا عرق بقدر کفایت کند و اگر مقصود ترطیب بدن باشد قدرى آب بر پاها بریزد و پنج کف آب گرم بر سر خود بریزد که از سردرد ایمن شود و در ذهبیّه منسوب از حضرة رضاست‏ ع که‏ پنج جرعه آب نیم‏گرم قبل از دخول حمام بخورد که از درد سر و درد شقیقه ایمن خواهد شد پس اکر محرورى مزاجست در خزانه سردتر داخل شود و الّا در خزانه گرم‏تر رود و چون بیرون آید اختیار کند براى جلوس خود جائى مناسب مزاج خود اگر محرورى است جاى معتدلى و اگر بلغمى است جاى حارى و بسیار پرهیز کند از جاى سرد و نزدیک در حمّام نشستن که از بسیارى باز شدن و بسته شدن هواهاى مختلف به او رسد و سرد و گرم شود چرا که مقصود از حمّام تسخین و ترطیب است با تسخین و تخفیف بواسطه عرق کردن و جاى سرد حمّام مناسب نیست مگر براى صفراوى مزاجى که هیچ طاقت حرارت ندارد پس او بجاى سرد مى‏نشیند و براى او حمّام‏

فصول الأعراض (شرح کتاب حدود الأمراض حکیم ارزانى) / 43 / بادشنام ..... ص : 43

بفتح اوّل و الف و فتح دال مهمله و سکون شین معجمه و فتح نون و الف ثانى و میم لغة و اصطلاحا همزه منکسره است مائل بکدورت که بسرخى ابتداء جزام نعوذ باللّه منه و من سائر الاسقام ماند و در اطراف درد خاصه در ایام سرما و هنگام سردرد نماید و عند الاشتداد بتقرح جلد انجامد و سبب وى آنست که انجره کثیره دموى برسیدن سردى زیر جلد باحتقان و احتباس گرایند و بنابراین فساد و تغیر پذیرفته با فساد جلد و احداث قروح پردازند

فصول الأعراض (شرح کتاب حدود الأمراض حکیم ارزانى) / 57 / بیاض الشفت ..... ص : 57

آنست که بسبب نقصان حرارت غریزى و ضعف هاضمه سردرد و فساد خون باختلاط رطوبت بلغمیه غلیظه سفیدى بر لب ظاهر شود چه در حین وجود اشیاء مذکور قوت مغیره از تشبیه غذا بمغتذى عاجز آید و بما مر فى البرص بیاض بر لب رو نماید تنبیه‏ و از آنکه لب فى اصل الخلقت یاقوتى اللون ناصح الحمرة مجعول گشته با وجود اشتراک دیگر اعضا سردرد در ضعف مغیره با وى مخصوص بحدوث این علت شده فافهم ذلک‏ فائده‏ گاه باشد که بیاض لب با تقشر و انشقاق آن یار باشد و هذا عند استیلاء الیبوسة السابعة او مع الحرارة الغریبیة علیه تامل‏

فصول الأعراض (شرح کتاب حدود الأمراض حکیم ارزانى) / 217 / صداع ..... ص : 214

قحف و جوهر دماغ یا از تورم و تزعزع آن و کذلک از اماس اغشیه آن حادث گردد و تقدم اسباب بر ان عموما و امارات مخصوصه بهریکى که در جایگاه خود مذکورست بر خصوصیة سبب خصوصا گواهى دهد و بحرانى بیشتر در امراض حاده عفنه در روز باجورى واقع شود و باشد که بول رقیق و ابیض و صاف بود فائده‏ در صداع شمى و سدى و دودى و عقب نومى شمى اگر از بوئیدن اشیاء حاره طیبه باشند یا مشبه باشد علت حدوثش مجرد کیفیت باشد و اگر از رائحه مزابل و مستنقعات و حیوانات متعفنه بود بعفونت و غلظت و مزاحمة ثقل ابخره غلیظه ثقیله حادث شود و بالجمله تقدم سبب بر صداع شمى دلالت کند و سرى از احتباس اخلاط غلیظه در اورده جوهر دماغ و شرائین آن یا در وریدها حجب داخلیه یا در شریانات وى بمنصه ظهور مى‏رسد و امتلا و ثقل و تمدد سردرد و تقدم راحت و سکون و کثرت اکل و ترک ریاضت و استحکام دلیل وى‏ست و دودى از تولد دود در سر حادث شود و خارش شدید و نتن بینى و شدت مرض از حرکت مریض یا تحریک سر بر ان شاهد باشد و پوشیده نماند که تولد کرم در دماغ نادرست و محل تولدش على ما ذهب الیه الجمهور مقدم وى‏ست و بعضى اطباء هند به تولد آن در نواحى سر قریب بحجب دماغ قائل گشته و شیخ الرئیس نیز مجوز این معنى‏ست و سبب تولد کرم کثرت اجتماع مواد غلیظه متعفنه در این جایگاه است و عقب نومى بنا بر ارتفاع ابخره از اخلاط در یوم پدید آید و تقدم سبب و امارات امتلا بر ان دلالت نماید

دقائق العلاج / ج‏1 / 38 / مقام اول دلائل چیرگى اخلاط بر بدن ..... ص : 37

خلط سبب سنگینى، امتلاء در رگها، غلظت، باد گرفتن، کشیدگى بدن و بالا رفتن حرارت بدون سبب ظاهرى است بیمار در خود کسالت، سستى، کشش و کوفتگى، میل بخواب، سنگینى سر، سردرد، تیرگى در حواس و کندذهنى مى‏یابد و گاهى از بینى بیمار خون زیادى مى‏آید که پس از آن طبیعت کمى آرامتر مى‏شود. علت بیشتر از این حالات زیادروى در خوردن، آشامیدن، استراحت، و کمى ورزش و استحمام است. اما گاه انسان خود را سنگین مى‏یابد و در آن حال بیشتر نشانى‏ها از کمى قوت او است نه از زیاد شدن خلط. پس باید نخست این مسئله روشن گردد و اشتباه نشود و علامت این وضع، کسالت، سستى و کمى اشتها است و چه‏بسا که در خواب مى‏بیند که چیز سنگینى را بر دوش دارد. در این هنگام پیشاب او رنگ ندارد و در وقت خواب زیاد عرق مى‏کند ولى کشیدگى و بادگرفتگى ندارد. درمانش اول استفراغ، دوم تقویت، خوردن غذاى سبک و ورزشهاى مناسب است تا مرض بتدریج بهبود یابد. اما از نظر چگونگى، سبب پیدایش بیماریها بدى و ناجورى اخلاط است که هر نوع آن داراى نشانى خاصى است:

دقائق العلاج / ج‏1 / 41 / 3 - علائم غلبه و فساد بلغم ..... ص : 40

اشتها، بدى گوارش، کندى و غلظت نبض، این علامات ممکنست پس از خوردن غذاهاى سرد مرطوب و کمى حرکت پیدا شود. بیمار برف و بردن بارهاى سنگین و چیزهاى بدبو را در خواب مى‏بیند. این نوع علامات بیشتر در نزد پیرها و در فصل زمستان و در هنگام برف و باران زیاد و امثال آن پیدا مى‏شود و نشانى پیدا شدن بیماریهاى بلغمى مثل فلج، لقوه، سکته، سردرد، دوار سر، خون‏ریزى و تبهاى همیشگى است. همین‏که انسان در خود این علامات را دید باید بتعریق، حمام رفتن، کم غذا خوردن، خوردن غذاهاى خشک و روزه بپردازد و اگر بیمارى پیشرفت داشت باید مسهل ملایمى پس از استعمال منضج استعمال شود. این نوع بیمارى‏ها معمولا دیر درمان مى‏شوند.

دقائق العلاج / ج‏1 / 44 / 2 - پیشاب(ادرار) ..... ص : 43

ته‏نشین بدهد نشانى نضج است. اگر در آغاز بیمارى نیز غلیظ باشد دلیل از بین رفتن و یا ضعف نیروى جداکننده مى‏باشد اگر غلیظ و همانند پیشاب چهارپایان باشد دلیل سردرد پیشین، یا حاضر و یا نزدیک است. پیشاب سفید و رقیق در حال تندرستى دلیل ضعف طبیعت و یا تخمه و در هنگام بیمارى از نشانیهاى بد است. در بیماریهاى کهنه دلیل بر عدم نضج، و در بیماریهاى حاد(Aigue) همراه با آشفتگى‏هاى روانى، دلیل بر مرگ بیمار است و اگر آشفتگى نباشد و سایر نشانیها باشد دلیل سرسام (مننژیت، یعنى ورم پرده‏هاى مغز) است اگر با چنین پیشابى علامات بد دیگرى همراه باشد دلیل آنست که مرگ بیمار بزودى فرا مى‏رسد. اگر با علامات بد دیگر در روز چهارم همراه بود بیمار قبل از روز هفتم خواهد مرد، مخصوصا اگر نیروى او کم شده باشد و اگر با علامات بد همراه نباشد مریض در روز هفتم مى‏میرد، اما اگر این نشانى (سفیدى و رقت) بعد از بحران بیمارى پیدا شود در گرم‏مزاجها دلیل برگشتن بیمارى و پیدا شدن حرارت زیاد در کلیه‏ها است بخصوص اگر با نشانیهاى دیگر همراه باشد کمااینکه در بیمارانى که بزیاد ادرارى مبتلا هستند چنین است. پیشاب سفید غلیظ دلیل بر وجود بلغم غلیظ در عروق مى‏باشد، و در بیماریهاى حاد پس از آن شاید تاولهائى در بدن پیدا شود که بهبود خواهد یافت اگر چنین پیشابى در روز بحران بیمارى پیدا شود اگر ادرار شبیه منى باشد دلیل بر بحران‏


--------------------------------------------------------------------------


دقائق العلاج / ج‏1 / 63 / مقام چهارم هشداردهنده‏هاى غیر طبیعى ..... ص : 62

جوانان ممکن است دلیل فروریختن آبى در داخل چشم و پیشروى آن باشد 

 


دسته ها :
X