طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 54 / ماه کانون اول ..... ص : 54
کانون اول سى و یک روز است، در آن ماه بادهاى تند شدید مىشود سرماى هوا زیاد میگردد، هر چه در تشرین آخر ذکر شد در این ماه نیز نافع است از خوردن خوراکیهاى سرد باید حذر کرد از حجامت و فصد پرهیز نمود، غذاهاى گرم بالقوه یا بالفعل باید استعمال کرد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 63 / حجامت ..... ص : 63
حجامت
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 63 / حجامت ..... ص : 63
وقتى تصمیم گرفتى حجامت کنى از نظر وقت باید بیرون از دوازدهم ماه تا پانزدهم ماه نباشد زیرا خون گرفتن در این دو سه روزه بیشتر ببدن صحت مىبخشد از این مدت که گذشت حجامت مکن مگر در صورتى که ناچار شوى زیرا هر چقدر ماه رو به نقصان گذارد و باریکتر شود خون نیز در عروق از هیجانش کاسته و رو بنقص میگذارد چنان که هر قدر ماه بزرگ و کامل شود هیجان خون بیشتر میگردد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 63 / حجامت ..... ص : 63
حجامت از نظر مراتبى که تکرار مىشود تابع سن است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 63 / حجامت ..... ص : 63
کسى که در مرحله بیست سالگى است هر بیست روز یک مرتبه و سى ساله هر سى روز یک بار همچنین چهل ساله و پنجاه ساله به نسبت هر ده سالى که بر عمرش اضافه مىشود ده روز دیرتر حجامت کند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 63 / حجامت خون را از کجاى بدن خارج میکند: ..... ص : 63
حجامت خون را از کجاى بدن خارج میکند:
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 63 / حجامت خون را از کجاى بدن خارج میکند: ..... ص : 63
خونى را که حجامت بیرون مىآورد از رگهاى کوچکى است که در میان گوشتها و ماهیچهها پنهان میباشد شاهد این گفتار آنست که در حجامت بخلاف فصد قواى انسان تحلیل نمیرود و ضعف مسلط نمیشود.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 63 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
حجامت از نظر محل:
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 63 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
حجامت در گودى پس گردن (نقره) در مورد سنگینى سر مفید است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 64 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
حجامت اخدعان (دو رگى است که در دو طرف پشت گردن واقع شده) سر و صورت و چشمها را از سنگینى و رخوت بیرون مىآورد و براى درد دندانها بسیار نافعست بسا مىشود که در این موارد کار فصد را صورت میدهد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 64 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
گاهى زیر ذقن را حجامت میکنند براى معالجه قلاع (زخمى که در دهان و زبان پیدا مىشود خصوص در اطفال) و فساد لثههاى دندان و خیلى از بیماریهاى دهان.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 64 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
حجامت از میان دو کتف در مورد بیمارى خفقان، طپش قلب، دوران سر که از امتلاء معده و حرارت باشد سودمند است و گاهى از دردهاى مزمن که در کلیهها و مثانه و رحم پیدا مىشود تخفیف میدهد، خون حیض را روان میگرداند جز اینکه بدن را کمى ضعیف و لاغر میکند و در بعضى از اوقات باعث شبکورى و سنگینى بدن مىشود مگر اینکه در مورد بیماران ثالول (دانههائى است که در بدن بشکل آبله پیدا مىشود) و مبتلایان بدمل بسیار نافعست.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 64 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
چیزى که در تخفیف درد حجامت خیلى مؤثر است اینست که در اول مرتبه که شاخ حجامت را میگذارند کم و سبک بمکند و بتدریج بر آن بیافزایند و در مراتب بعد بیشتر از قبل مکیده شود.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 64 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
بعد از گذاشتن شاخ حجامت باید صبر کرد تا موضع آن سرخ شود و باید این کار تکرار شود تا کاملا قرمز و آماده انفجار گردد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 64 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
تیغ را در محل حجامت باید بمدارا و نرمى کشید و قبل از زدن تیغ بهتر آنست که با روغن محل را ماساژ دهند همچنین موقع فصد این ملاحظات باید بکار رود.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 65 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
مالیدن روغن بمحل فصد از درد آن میکاهد و نیز شاخ و تیغ را باید بروغن بیالایند بعد از فصد و حجامت نیز محل آنها را باید با روغن مالش داد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 65 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
علاوه بر تمام این دستورات که در فصد و حجامت گفته شد لازمست قبل از خون گرفتن قریب دوازده ساعت از مقاربت با زنان اجتناب کرد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 65 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
روزى را که حجامت میکنى حمام مرو که موجب درد مىشود، اگر بتوانى مقدارى آب گرم بر سر و بدنت بریز البته بفاصله یک ساعت بعد از حجامت، بعد از حجامت همان طور که گفته شد از دخول حمام
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 66 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
چون خود را بعد از حجامت شستشو دادى قطعهاى از پارچه ابریشم یا خرقه نرم از هر چه باشد بر محل حجامت بگذار.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 66 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
از خوردن انار ترش و شیرین (ملس) غفلت نکن که نفس را تقویت میکند و خون را صاف مینماید و تا سه ساعت بعد از حجامت غذاى شور نخور زیرا بیم آنست که بجرب و خارش گرفتار شوى.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 66 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
چنانچه در زمستان حجامت کردى از خوردن تیهو دریغ نکن و از همان شربتى که ذکرش گذشت بالاى آن بنوش و محل حجامت را بروغن شببو یا مقدارى از مشک و گلاب بیالاى و در همان ساعتى که از خون گرفتن فارغ شدى مقدارى گلاب بر سرت بپاش.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 67 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
خوردن ترشى بعد از حجامت نیز خیلى مفید است، استعمال روغن بنفشه یا گلاب و کافور هم بسیار سودمند و خوردن شربت مذکور بعد از طعام خیلى بمورد است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 67 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
روزى را که در آن حجامت میکنى از حرکت زیاد و خشم و غضب و عمل مجامعت پرهیز کن و گوشت ماهى و تخم مرغ را با هم غذاى یک وعده خود قرار مده زیرا اجتماع این دو خوراکى در معده انسان مولد ناخوشى نقرس و قولنج و بواسیر و درد دندان است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 67 / حجامت از نظر محل: ..... ص : 63
و خوردن غذاهاى شور و گوشتهاى پرنمک خصوص ماهى شور بعد از فصد و حجامت موجب بهق و جرب میگردد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 126 / فصد و حجامت ..... ص : 126
فصد و حجامت
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 126 / فصد و حجامت ..... ص : 126
در فصل بهار نوشیدن مسهل پسندیده است، رگزدن و حجامت مناسب مىباشد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 126 / فصد و حجامت ..... ص : 126
فصد و حجامت که موجب دفع بسیارى از سموم بدن خصوص زیادى سوداء و مواد زائدهاى که در خون رسوب مىکند میباشد بهترین اوقات آن اول فصل بهار است زیرا در این فصل بواسطه هیجانى که در خون پدید مىآید ترس کمبودى خون در کار نیست در فصل بهار بواسطه کم شدن بلغم سوداء بیشتر رسوب میکند در نتیجه عوارض جلدى جوش و دمل، زردزخم، سالک، خارشهاى مختلف،
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 127 / فصد و حجامت ..... ص : 126
لکهاى سفید، سیاه و غیره زیادتر پیدا مىشود و بهترین علاج آنها دفع زیادى سوداء بوسیله فصد و حجامت است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 166 / آغاز زمستان ..... ص : 166
کانون اول سى و یک روز است. بادهاى شکننده در آن نیرو مىگیرد، سرما در آن شدید مىشود و آنچه در ماه تشرین آخر ذکر کردیم در این ماه سود مىبخشد از حجامت و فصد باید پرهیز نمود در این ماه از غذاهائى که طبیعتا و فعلا گرم است باید مصرف کرد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 214 / حجامت ..... ص : 214
حجامت
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 214 / حجامت ..... ص : 214
چون خواستى حجامت کنى وقت آن را از دوازدهم ماه تا پانزدهم قرار بده و در بیرون از این چهار روز حجامت نکن مگر از آن ناچار شوى زیرا خون با نقصان و زیادتى ماه کم و زیاد مىشود.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 214 / حجامت ..... ص : 214
این جزر و مد با اختلاف روزهاى قمرى مختلف مىشود یعنى در اوایل و اواخر ماه جزر بیشتر و مد کمتر است و در اواسط ماه مد بیشتر و جزر کمتر میباشد باین جهت جاذبه خورشید و ماه هر دو را در جزر و مد آب مؤثر میدانند این جزر و مد که انبساط ذرات ترکیبى آب میباشد اختصاصى بآب دریا ندارد بلکه در تمام مایعات دیده مىشود و در بعضى از آنها خیلى محسوس است مانند خون. شیخ بو على سینا در قانون میگوید حجامت در اول ماه صلاح نیست زیرا اخلاط حرکت و جنبشى ندارد و در آخر ماه نیز خوب نیست زیرا اخلاط رو بنقصان میگذارد بهترین اوقاتش وسط ماه است زیرا بواسطه زیاد شدن نور ماه اخلاط زیاد مىشود و جنبش میکند و خوبتر آنست که دو سه ساعت از روز بالا آمده باشد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 215 / در چه سنى؟ ..... ص : 215
کسى که در مرحله بیست سالگى است هر بیست روز یک مرتبه و سى ساله هر سى روز یک بار چهل ساله هر چهل روز خلاصه هر کس بر حسب سنش بترتیب مذکور حجامت کند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 215 / در چه سنى؟ ..... ص : 215
یکى از بهترین معالجات طبیعى حجامت و فصد است که در قدیم معمول و امروزه متأسفانه متروک شده است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 215 / در چه سنى؟ ..... ص : 215
اوایلى که نداى مخالفت با حجامت در کشور ما برپا شد جوانانى را که تحت تأثیر افکار غلط و تبلیغات اروپائى واقع شده بودند بسیار میدیدیم که خون بدن خود را از هر دریدگى و جراحت که جریان مىیافت مىبلعیدند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 217 / از کدام رگ؟ ..... ص : 217
خونى را که حجامت بیرون مىآورد از رگهاى کوچکى است که در میان گوشت پنهان میباشد شاهد این مطلب آنست که بر خلاف فصد ایجاد ضعف نمیکند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 217 / از کدام رگ؟ ..... ص : 217
یکى از اشکالاتى که در مورد حجامت بنظر میرسد آنست که شخص را ناتوان و مستعد بیماریهاى بسیار میکند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 217 / از کدام رگ؟ ..... ص : 217
میگویند حجامت اختیارى همان فقر الدم است ولى این قیاس درست نیست زیرا فقر الدم اختلالى است در مزاج که کارخانه خون سازى در بدن را کند و گاهى متوقف میسازد و بتجربه ثابت شده که یکى از معالجات سودمند فقر الدم خون گرفتن است زیرا خونى که از بیمار فقر الدم دفع مىشود در حقیقت خون مرده است دفع مواد زائد و مسموم است و این عمل مانند مسهلى است که فضولات معده و روده را دفع میکند اشتها را تحریک و موجب زیاد شدن عمل جذب مواد غذائى ببدن میگردد، مانند شیرى است که از پستان بدوشند
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 218 / از کدام رگ؟ ..... ص : 217
و در نتیجه بفعالیت دستگاه شیر سازى بدن بیفزایند بلى ضعفى که ابتداء بر اثر خون گرفتن در بدن ایجاد میگردد قابل انکار نیست ولى خوشبختانه این ضعف ابتدائى هم در حجامت بدلیل که در متن اشاره شد وجود ندارد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 219 / از کجاها؟ ..... ص : 219
حجامت در گودى پس گردن در مورد سنگینى سر مفید است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 219 / از کجاها؟ ..... ص : 219
حجامت اخدعان (دو رگى است که در دو طرف پشت گردن واقع شده) سر و صورت و چشمها را از سنگینى و رخوت بیرون مىآورد و براى درد دندانها بسیار نافعست و بسا مىشود که در آن موارد کار فصد را صورت میدهد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 219 / از کجاها؟ ..... ص : 219
حجامت روى یکى از دو رگ پشت گردن ارتعاش (لرزش و رعشه) سر را درمان میکند و باعضائى که در سر و صورت است مانند گونهها و لب و دهان و دندان و گوشها و بینى و حلق و چشمها سود میرساند ولى حجامت روى نقره حافظه را کم و نسیان را زیاد میکند چنان که سید و آقاى ما و صاحب شریعت ما حضرت محمد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم میفرماید.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 219 / از کجاها؟ ..... ص : 219
زیرا محل حافظه در مؤخر دماغ است و حجامت آن را موقتا ضعیف میگرداند و حجامت اخدعیه گاهى موجب رعشه سر مىشود.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 220 / براى چه؟ ..... ص : 220
گاهى زیر چانه را حجامت میکنند براى معالجه قلاح دهان و خرابى لثههاى دندان و غیر آن از بیمارى دهان و همچنین حجامت بین دو کتف در مورد بیمارى خفقان که ناشى از امتلاء و غلبه حرارت باشد نافع است و حجامتى که از ساقها دفع خون میکند گاهى امتلاء را بحد محسوس کم و برطرف میکند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 220 / براى چه؟ ..... ص : 220
بو على سینا در قانون میفرماید حجامت روى کامل (میان دو کتف) دهان معده را ضعیف میکند و حجامت روى اخدعین موجب رعشه سر میگردد پس بهتر آنست که قدرى پائینتر از گودى گردن و کمى بالاتر از کاهل حجامت شود زیرا حجامت روى نقره همان طور که گفته شد موجب زیادى فراموشى میگردد مگر اینکه براى معالجه سرفه و تصفیه خون حجامت شود که در این صورت باید زیر کاهل را حجامت کرد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 220 / براى چه؟ ..... ص : 220
حجامت زیر چانه در مورد دندانها و صورت و حلقوم بسیار مفید است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 221 / براى کلیهها ..... ص : 221
حجامت از ساقین در مورد دردهاى مزمن که در کلیه و شانه و رحم پیدا مىشود سودمند است، خون حیض را روان میگرداند جز اینکه بدن را کمى ضعیف و لاغر میکند و گاهى عارضه غشوه سخت از آن پدید مىآید و موجب شبکورى مىگردد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 221 / براى کلیهها ..... ص : 221
در قانون بو على است که حجامت ساقین خون را پاک و طمث (خون حیض) را روان میکند و براى زنان سفید پوست که خونشان رقیق مىباشد بهتر از فصد صافن است (صافن) رگى است که پائین ساق پا قرار دارد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 221 / براى کلیهها ..... ص : 221
حجامت در قسمت اخیر تیره پشت شخص را از دملها و جوشها و نقرس و بواسیر و داء الفیل و ریح المثانة و باد رحم و خارش پشت مصونیت میدهد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 221 / براى کلیهها ..... ص : 221
حجامت روى ران از قسمت جلو انسان را از ورم خصیتین و دمل و ورمهائى که روى ران و ساق پا و زیر زانو پیدا مىشود حفظ میکند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 222 / براى جوشها ..... ص : 222
حجامت از ساق پا ضرر مذکور را دارد مگر اینکه از بروز جوشها و دملها جلوگیرى میکند و آنها را برطرف مىسازد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 222 / براى جوشها ..... ص : 222
شیخ در قانون میفرماید حجامت از ساق پا مانند فصد و رگ زدنست و همان فواید و عوارض را در بر دارد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 222 / براى جوشها ..... ص : 222
حجامت روى رانها در مورد ورمها و جوشها و دملهائى که در الیتین حادث مىشود و زیر زانو پدید مىآید سودمند است و براى ضربان زانو که از اخلاط حاره پیدا مىشود و خراجهاى عفونى و قرحههاى کهنه در ساق و قسمتهاى مختلف پا مفید است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 222 / براى جوشها ..... ص : 222
حجامت از پشت پا (بالاى انگشتان و قسمت برآمدگى پا) براى درمان حبس خون حیض و معالجه عرق النساء و نقرس نافع است.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 227 / پرهیز از استحمام ..... ص : 227
روزى را که میخواهى حجامت کنى حمام مرو زیرا موجب درد میگردد پس از حجامت مقدارى آب گرم بر سر و بدنت بریز اما این کار را در همان ساعت اول حجامت نکن، از رفتن بحمام وقتى که حجامت کردى پرهیز کن زیرا تب دائم از آن پدید مىآید.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 227 / پرهیز از استحمام ..... ص : 227
حجامت خون را از رگهاى باریک روى تن میگیرد و بهمین جهت براى جمع آورى خون حجامت عمل تکمید (ماساژ بآب گرم) کار را آسان میکند، حمام گرچه نیز همین خدمت را انجام میدهد جز اینکه بواسطه حرارت زیاد الیاف بدن را منبسط و مسامات داخلى را نیز باز کرده زیادتر از حد لزوم خون را در ظاهر بدن پخش میکند و این هنگام حجامت و خون گرفتن تولید ضعف و غش و سرگیجههاى فوق العادهاى خواهد کرد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 227 / پرهیز از استحمام ..... ص : 227
براى جبران کمبود خون مصرف آب گرم نیکو است ولى باید بفاصله یک روز بعد از حجامت باشد زیرا مصرف آب گرم و حمام همچنان که گذشت فورىترین عملى است که خون را در ظاهر بدن پخش میکند و این فوریت و تسریع موجب بالا رفتن حرارت غریزى بدن شده تب پدید مىآید و این تب چون بر اثر نحوه جریان خون ایجاد مىشود تا مدتى طولانى ادامه خواهد داشت.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 228 / از چه بیماریها مصونیت میدهد ..... ص : 228
برص و بهق لکههائى است که برنگ سفید و زرد و سیاه در روى پوست پیدا مىشود طب امروز و قدیم هر دو این گونه عوارض را ناشى از درست کار نکردن کبد میداند ولى بعید نیست که ایجاد سدههائى در لولههاى موئین رگها نیز موجد این نوع عارضه بشود، در هر صورت حجامت بطریق مذکور بهترین درمان برص و بهق است زیرا خون فاسد را دفع میکند مواد مسموم را خارج میسازد وضع مجارى خون را منظم میکند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 228 / از چه بیماریها مصونیت میدهد ..... ص : 228
لقوه عبارت از رعشهاى است که در سر و صورت پیدا مىشود علتش هر چه باشد خواه بىنظمى اعصاب و خواه اختلال عروق حجامت از آن جلوگیرى میکند زیرا هر یک از دو علت نیز معلول فساد خون یا تشنج دیگرى است که با دفع مواد زائد مسموم و جریان خون از آن پیشگیرى مىشود.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 228 / از چه بیماریها مصونیت میدهد ..... ص : 228
جذام از بیمارىهاى ویروسى است که عدم زکام و خارج نشدن مایعات اضافى دماغ زمینه آن را مستعد میکند، حجامت نیز شخص را از ابتلاى بآن مصونیت میدهد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 229 / از کدام ترشیجات؟ ..... ص : 229
بعد از حجامت مکیدن انار ملس لازم است زیرا نفس را تقویت و خون را صاف میکند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 229 / از کدام ترشیجات؟ ..... ص : 229
بعد از فصد و حجامت انار بهترین و مفیدترین خوردنیها است زیرا بشرحى که گذشت بدن ما را آماده جذب مواد غذائى میکند و با احراق مواد سوختى و تبخیر مایعات ایجاد حرارت و تقویت روح بخارى مینماید.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 231 / بعد از حجامت ..... ص : 231
بعد از حجامت
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 231 / بعد از حجامت ..... ص : 231
وقتى حجامت کردى از شورباى سرکه و انواع ترشىها استفاده کن.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 231 / بعد از حجامت ..... ص : 231
حجامت فشار خون را کم میکند و از این جهت براى بیمارانى که مبتلا بفشار خون هستند بسیار مفید است ولى بعد از حجامت براى بالا آوردن فشار (زیرا بعد از حجامت بالا آمدن فشار خطرى ندارد بلکه تا حدودى لازم است) و جبران ضعف خوردن شورباى سرکه لازم و بجا است زیرا گوشت و سرکه هر دو فشار خون را بالا مىآورند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 231 / بعد از حجامت ..... ص : 231
ترشىها نوعا منبع ویتامین ث هستند و بخصوص از نظر اینکه رسوبات خون را میسوزانند و باعث تقویت ملکولهاى قرمز خون مىشوند بعد از حجامت خیلى لازم و سودمنداند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 232 / بعد از حجامت ..... ص : 231
باز هم بعد از حجامت ایاک و کثرة الحرکة و الغضب و مجامعة النساء لیومک.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 232 / بعد از حجامت ..... ص : 231
روزى را که حجامت کردى از حرکت زیاد و خشم و اعمال غریزه جنسى پرهیز کن.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 236 / شورخورى ..... ص : 236
خوردن غذاهاى شور بعد از فصد و حجامت عارضه بهق و جرب را پدید مىآورد.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 236 / شورخورى ..... ص : 236
حجامت و فصد خون را رقیق میکند و نمک بیشتر انواع ویتامینها را خصوص اکثر گروه ب را رسوب میدهد رسوبات خون کبد را فرسوده و تنبل میسازد کبد تنبل بیماریهاى جلدى را پدید مىآورد بنا بر این اشخاصى که خون میگیرند و یا بر اثر بعضى از بیماریها دچار رقة الدم شدهاند باید حتى الامکان از خوردن نمک و غذاهاى شور بپرهیزند و در مقابل علاوه بر آنکه از مواد نشاستهاى و قند و سفیدهاى زیاد مصرف کنند از مصرف ویتامین آ بقدر کافى دریغ ننمایند.
طب الرضا (طب و بهداشت از امام رضا علیه السلام) / 318 / مدارک علمى: ..... ص : 317
بادها- امزجه و ارکان- اخلاط و اعتدال آن- حجامت و فصد (حتى خواص طبیعى غذاها و میوهها تا چند سال پیش) و بسیارى از مطالب دیگر مورد مخالفت طب و پزشکى جدید قرار گرفته است ولى خوشبختانه بسیارى از آنها از زیر آزمایش و علم سرافراز بر آمده است.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 4 / فهرست مطالب
بخش هشتم: مدیریت و ساماندهى بدن، آداب حجامت و فصد 83
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 4 / فهرست مطالب
آداب صحیح حجامت 83
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 35 / مفاد رساله ذهبیه ..... ص : 30
در این بخش از رساله، امام فواید حجامت، جدول زمانى، شرایط درست و نیز موضع حجامت را شرح داده است. شیوه حجامت در بدن بیانگر عوامل مساعد در کاهش درد و روشهاى انجام آن است. در پایان همان بخش، به برخى آسیبها و عوارضى که هنگام کاربرد بعضى از عوامل زیانمند در خلال حجامت یا فصد رخ مىدهد اشاره نموده و کیفیت انجام آن را تبیین فرموده است.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 47 / بخش اول: سابقه تاریخى و روایى طب الرضا علیه السلام
پدرم مىگوید: [پس از استماع کلام امام] مأمون در آن هنگام، سفر بلخ در پیش داشت و مىخواست با شتاب نیشابور را ترک گوید. به همین لحاظ خود به سوى بلخ عزیمت کرد و امام على بن موسى الرضا علیه السّلام در نیشابور اقامت فرمود. مأمون به امام نامهاى نگاشت که مفاد آن نیاز و درخواست وى در تبیین ضرورت شناخت آموزهها و آزمونها و شنیدههایى بود در زمینه مواد غذایى و نوشیدنىها و بهکارگیرى داروهایى که اثرات آن از رهگذر تجربه به دست آمده است و شیوههاى درمانى مانند فصد، حجامت، مسواک کردن و حمام و استفاده از نوره (داروى نظافت و موبر) و سامانبخشى به صحت و بهداشت بدن، که از جمله راههاى درمانى آن بهشمار مىرود. امام نیز به او پاسخى نگاشت که متن آن چنین است:
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 48 / بخش دوم: پیامهاى زرین بهداشتى امام رضا علیه السلام
به فضل خداوند متعال پناه مىجویم. اما بعد، نامه امیر به من رسید؛ نامهاى که در آن از من خواسته بود تا ضرورتهاى مورد نیاز در خصوص تجربیات و شنیدههاى مورد تأیید [این جانب] در زمینه مواد غذایى و نوشیدنىها و بهکارگیرى داروها و شیوههاى درمانى فصد، حجامت، حمام، استعمال نوره (داروى نظافت و موبر)، امور جنسى و غیره در عرصه استحکام و سامانبخشى و تنظیم بدن انسان را توضیح و تبیین نموده، به آگاهى او رسانم.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 49 / بخش دوم: پیامهاى زرین بهداشتى امام رضا علیه السلام
کرده و روند سامانبخشى به مسائل تغذیه و نوشیدن نوشابه، استفاده از دارو، فصد (خونگیرى از رگ)، حجامت، مسائل جنسى و سایر امورى که وى در تنظیم و ساماندهى بدن نیاز داشت، تشریح کردم، و توفیق از سوى خداست.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 68 / بخش پنجم: آداب بهزیستى و بهداشت فردى
کسى که مىخواهد کبدش با انجام حجامت دچار اختلال نشود، پس از انجام حجامت، کاسنى و سرکه انگور میل کند.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 83 / بخش هشتم: مدیریت و ساماندهى بدن، آداب حجامت و فصد
بخش هشتم: مدیریت و ساماندهى بدن، آداب حجامت و فصد
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 83 / مدیریت و ساماندهى بدن ..... ص : 83
[اینک سخن من در خصوص حجامت خواهد بود. حجامت یک عمل ضرورى براى بدن انسان است و کسى که در اینباره و به اجراى این فراز از برنامه بهداشتى مىاندیشد لزوما باید اوقات و شرایط آن را نیز مراعات کند].
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 83 / آداب صحیح حجامت ..... ص : 83
آداب صحیح حجامت
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 84 / آداب صحیح حجامت ..... ص : 83
بنابراین هرگاه خواستى حجامت کنى، ضرورى است که از دوازدهم تا پانزدهم هر ماه را براى حجامت قرار دهى، [زیرا این روزها به لحاظ آنکه ماه در گردش خود به دوران تکامل (بدر کامل) خود مىرسد]، خونگیرى و حجامت [براى بدن از نظر بهداشتى]، صحیح و مفیدتر است. و در [خارج از این محدوده زمانى و] نقصان [قرص] ماه، حجامت مکن مگر از انجام حجامت ناگزیر شوى؛ زیرا [هیجان] خون با کم شدن قرص ماه کم و با زیاد شدن آن زیاد مىشود. [بعید نیست که گاهى مقتضیات مزاجى انسان، لزوم عمل حجامت را ایجاب کند، البته در چنین شرایط استثنایى، رعایت اوقات حجامت، ضرورتى نخواهد داشت و ناچار باید به انجام وظیفه اقدام نمود، ولى قدر مسلّم اینکه مرحله تکامل ماه براى عمل حجامت، دوران مناسبى است؛ زیرا در آن روزها، آغاز" هلال و پایان ماه" که قمر در گردش تکامل خود یا رو به نقصان است، جریان خون آرامش و قرار ندارد. هرچه هلال ماه به سوى کمال مىرود خون در بدن انسان هیجان یافته و بر جوش و خروش خود مىافزاید و هرچه به سمت محاق و نقصان مىگذارد، این جوش و خروش فرومىنشیند. دورهاى که خون در رگها، حد اکثر هیجان دارد، روزهاى 15- 12 ماههاى قمرى است].
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 84 / آداب صحیح حجامت ..... ص : 83
فاصلههاى زمانى انجام حجامت در ارتباط با سن افراد [گذشت سن و سال] مىباشد، بیست سالهها هر بیست روز یکبار، سى سالهها، هر سى روز و چهل سالهها هر چهل روز یکبار مىتوانند حجامت کنند و با همین حساب فاصله [انجام حجامت] با افزایش سن، زیاد مىگردد. [امروزه در کشورهاى پیشرفته، حجامت را یک شیوه درمانى سودمند براى بیمارىهاى گوناگون بهشمار آوردهاند و در طب مکمل از جایگاه ویژهاى برخوردار است. طب شکوهمند و اصیل ایرانى، طب چینى، طب یونانى، مصرى نیز از قرنها پیش، بر ارزشمندى این شیوه درمانى تأکید نمودهاند." طب ایرانى" علت عمده بیمارىها را فساد خون مىداند و ازاینرو براى عمل خونگیرى اهمیت ویژهاى قائل است و با تجربیات فراوان، بر این باور است که بسیارى از بیمارىهاى عفونى و غلظت خون را با حجامت، فصد و زالودرمانى، مىتوان بهبود بخشید. در سنت
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 85 / آداب صحیح حجامت ..... ص : 83
بدانکه در انجام عمل حجامت، خون از عروق موئینه که در عضلات پراکنده است، گرفته مىشود؛ ازاینرو بدن انسان در اثر حجامت آنگونه که در طى فصد، دچار ضعف مىگردد، احساس ضعف نمىکند. [عمل فصد از ورید (سیاهرگ) خون مىجهاند، مسلّم است که قواى بدنى را خواهد کاست.] حجامت نقره (در گودى پس گردن) براى سنگینى سر سودمند است. و حجامت اخدعین (دو رگى که در دو طرف پشت گردن واقع شده) سروصورت و چشمها را از سنگینى و رخوت بیرون مىآورد و براى درد دندانها بسیار سودمند است. [ناراحتىهاى چشم و چهره را برطرف مىسازد و به جریان خون در عضلات و عروق سر، حالت عادى مىبخشد. این حجامت، سردردهاى بىدلیل را درمان مىکند].
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 85 / آداب صحیح حجامت ..... ص : 83
و گرچه در این موارد فصد از سایر روشها بهتر است، اما حجامت زیر چانه براى درمان زخمهاى دهان [قلاع (جوشهاى کوچکى) که در دهان و زبان پدید مىآید و رفتهرفته پهن مىشود] و براى درمان فساد لثه و سایر بیمارىهاى دهان سودمند است.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 85 / آداب صحیح حجامت ..... ص : 83
همچنین حجامت بین دو کتف براى خفقان حاصل از امتلاء و گرمى مفید و مؤثر است.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 86 / آداب صحیح حجامت ..... ص : 83
حجامت ساق پا، امتلاء را در کلیهها، مثانه و رحم کاهش مىدهد و زمینهساز جریان قاعدگى (حیض) مىشود [این نوع حجامت براى دردهاى مزمن کلیوى و اختلال مثانه و رحم به ویژه «طمث الدّم»؛ یعنى به جریان آمدن و روان شدن خون حیض سودمند است]. این نوع حجامت، ضعف بینایى توأم با ریزش اشک را به همراه دارد، اما براى افرادى که دچار بثورات جلدى؛ جوش و دمل هستند سودمند است. [حجامت روى قسمت جلویى ران، انسان را از ورم بیضهها و دمل و ورمهایى که روى ران و ساق پا و زیر زانو پیدا مىشود حفظ مىکند. حجامت از پشت پا (بالاى انگشتان و قسمت برآمدگى پا) براى درمان احتقان یا حبس خون حیض (و درمان عدم جریان خون قاعدگى و جریان یافتن خون حیض) و درمان عرق النّساء (سیاتیک) و نقرس مفید است].
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 86 / آداب صحیح حجامت ..... ص : 83
اما آنچه که درد حجامت را کاهش مىدهد، سبک، خفیف (و آرام بودن) مکش اول حجامت است. سپس مکش را به تدریج زیاد مىکنند، بهگونهاى که مکش مرحله دوم بیش از مکش مرحله اول باشد و مکش مرحله سوم بیشتر از مرحله دوم باشد. در این مرحله باید صبر کرد تا موضع حجامت کاملا قرمز شود. بهتر است که قبل از ایجاد خراش با تیغ، محل حجامت چرب شود تا اینکه تیغ در روى پوست به نرمى فرود آید.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 86 / آداب فصد(خونگیرى) ..... ص : 86
همچنین به هنگام فصد نیز باید موضع را با روغن چرب نمود. این کار باعث کاهش درد مىشود. چرب کردن تیغ براى انجام حجامت و نیز چرب کردن موضع حجامت پس از اتمام آن مناسب است.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 88 / آداب فصد(خونگیرى) ..... ص : 86
لازم است قبل از هر نوع خارج کردن خون، مدت دوازده ساعت از مقاربت و مباشرت با زنان اجتناب شود. حجامت باید در روزى باشد که آسمان صاف و هوا، آرام و بدون ابر است و باد شدیدى نمىوزد [وقتى آرامش مزاج احساس شد]، مقدار خونى که خارج مىشود باید به اندازهاى باشد که حالت آن تغییر یابد [خونگیرى آغاز و به میزان ضرورت، خون خارج گردد]. در روزى که حجامت مىکنى به حمام نروى، که مورث درد و بیمارى است [زیرا حمام به دنبال حجامت، بیمارىهایى به وجود خواهد آورد، ولى پس از گذشت چند ساعت از حجامت مىتوانى حمام بگیرى]. و آب گرم بر سر و بدنت بریز (البته نه در همان ساعت اول حجامت).
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 88 / آداب فصد(خونگیرى) ..... ص : 86
از رفتن به حمام پس از حجامت بپرهیز که موجب تب دائم مىگردد. پس از شستوشوى محل حجامت، پارچهاى نرم یا ابریشمین روى محل حجامت بگذار، یا لباسى نرم یا ابریشمین بپوش. در زمستان پس از حجامت به اندازه یک نخود از تریاق اکبر (نسخههاى گوناگون دارد) بخور [تریاق، پادزهر، معجونى است مرکّب از داروهاى مسکّن و مخدّر که به عنوان ضد درد و ضد سموم مختلف از جمله ضد زهرمار به کار مىرود. تریاق واژهاى یونانى است و معناى آن مادهاى که نافع براى درمان گزش جانوران سمّى است. در تریاق اکبر یا کبیر یا تریاق فاروق، بیست و هفت داروى گیاهى وجود دارد] و در تابستان پس از حجامت، سکنجبین عنصلى [پیاز صحرایى که از آن شربت معتدل و مفرّحى تهیه شود] مصرف کن. اگر به این دستور عمل کنى، از لقوه و رعشه [دست و صورت] و بهق و برص [لک و پیس] و جذام [بیمارىهاى پوستى و سرطان] به اذن خداوند متعال در امان خواهى بود.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 89 / آداب فصد(خونگیرى) ..... ص : 86
و نیز آب انار ترش و شیرین (ملس) را از درون آن به حالت مکیدن بنوش که نفس را تقویت و خون را بازسازى و احیا مىکند. تا سه ساعت پس از حجامت از غذاى شور پرهیز کن! زیرا ممکن است به بیمارى جرب مبتلا شوى. [اگر این پرهیز رعایت نشود بعید نیست که انسان حجامت کرده و فصد شده به بیمارى" جرب" (جوشهاى کوچک پوستى همراه با خارش شدید) دچار شود]. و اگر در فصل زمستان بود، پس از حجامت، از خوردن تیهو دریغ مکن [خوراک مناسب این فصل را که از گوشت تیهو تهیه مىشود، میل کن]. [تیهو پرندهاى از دسته کبکهاست، ولى از آن کوچکتر و گوشتش خوشمزه است. در طب قدیم، گوشت تیهو را براى تقویت بیمارانى که در دوران نقاهت به سر برده و براى درمان ضعف احشاء توصیه مىکردند و مورد استفاده قرار مىدادند.
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 89 / آداب فصد(خونگیرى) ..... ص : 86
سپس محل حجامت، را با روغن شببو و گلاب حاوى مشک بیالاى [روغن گل شببو یا خیرى تعریب هیرى، همان شببو مىباشد که بوى آن در شب پخش مىشود و همان خزامى یا اروانه و مادربوى است و انواعى هفتگانه دارد، عقیلى خراسانى مىگوید: خیرى محلّل، ملطّف و مدرّ و جذّاب از عمق بدن و مسکّن است. مخزن، ص 203] و سپس بر سر و رویت مقدارى گلاب همراه با مشک بپاش و ساعتى پس از حجامت بیاساى! [مشک یا مشگ، مادهاى است قهوهاى رنگ، بسیار خوشبوى که در نافه آهوى ختن قرار دارد، شادىآور است و براى چشم و دماغ فایده دارد
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 90 / آداب فصد(خونگیرى) ..... ص : 86
(اغراض الطّبیّه، ص 276)]. در فصل تابستان، اگر عمل حجامت انجام شود، خوراک سکباج [آشى که از سرکه و گوشت و بلغور و میوه خشک و سبزى پزند، (سرکه با) آش سرکه؛ سکبا از سک به معنى سرکه و با به معنى آش ترکیب شده است. (برهان، ص 1151)]. هلام [طعامى که از گوشت گوساله تهیه کنند]. و مصوص [مرغ بریان کرده که از ادویه گرم مثل کرفس و زیره و سداب پر کرده و در سرکه پرورده باشند، گوشت پخته و خیسانده در سرکه، ماهى یا غذایى که از گوشت جوجه کبوتر درست شود و یا مرغ بریان کرده که در ادویه و سرکه پرورده باشند (المنجد، ص 764)]. و خامیر [گوشتى است که با سرکه و خردل و بذورى مانند زیره، رازیانه، انیسون و سیاهدانه مىخورند (وسایل الشیعه، 16/ 374)] مطلوب است. و در این فصل خوب است پس از انجام حجامت، قدرى روغن بنفشه همراه با گلاب و مقدار کمى کافور بر سر و بدن خود بریزى و از آن نوشابه (شراب حلالى) که برایت وصف نمودم و سودمندترین نوشابههاست، بعد از صرف غذا بنوش! از فعالیت شدید و جنبوجوش و خشم و هیجانهاى عصبى [استرس و تنشها] و انجام مقاربت و جماع، در این روز بپرهیز!
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 92 / مواد غذایى ترکیبى و تعارضهاى غذایى ..... ص : 91
توصیه مىکنم شیر را با" نبیذى" که اهل نبیذ از نوشیدنش باک ندارند، یکجا ننوشند؛ زیرا هرگاه این دو باهم جمع شوند (شیر و نبیذ) بیمارى نقرس و برص به بار خواهند آورد. [نبیذ، شراب خرما(date wine) ؛ شرابى که از شیره خرما، انگور، جو و غیره تهیه کنند (الاغراض الطبیّه، ص 356)]. سفارش مىکنم که از ادامه و افراط در مصرف پیاز خوددارى کنید، زیرا [مصرف زیاد پیاز] رنگ نشاط از چهره مىرباید [و حالتى حزنانگیز به سیما مىنشاند]. (ابن قیّم جوزى در زاد المعاد 2/ 196 نقل مىکند: در برخى نسخهها آمده؛ ادامه و افراط در مصرف تخممرغ در چهره ایجاد ککومک مىکند. و در همین نسخه، پیاز را متهم به ایجاد کلف؛ ککومک، لکه صورت مىنماید). از خوردن شورى و مواد غذایى شور، گوشتهاى شور (قدید) و ماهىهاى شور، پس از حجامت و عمل فصد خوددارى کنید؛ زیرا بیمارىهاى بهق (بهک؛ خالها و نقطهها و برآمدگىهاى سیاه و سفید روى بدن، لک و پیس. قرابادین کبیر، ص 531) و سفیدکهاى روى پوست و جرب (جوشهاى ریز همراه با خارش شدید) از عوارض این ناپرهیزىهاست. من شما را از خوردن قلوه و تودلىهاى گوسفند (سیرابى و شیردان) منع مىکنم؛ زیرا این نوع خوراک را براى مثانه انسان زیانمند مىدانم و موجب سنگ مثانه مىگردد. [افراط در مصرف انواع مواد غذایى، زیانبار بوده و امام علیه السّلام تداوم و افراط در خوردن تودلىها را موجب تشکیل سنگ مثانه مىداند؛ زیرا از نظر علمى مصرف اینگونه مواد، به علت افزایش ویتامینهاى گروهB عامل کاهش سایر ویتامینها بهویژه ویتامینهاىA وD مىباشند که این پدیده قابل تأمل و بررسى است، لذا در مصرف جهازات درونى گوسفند نباید راه اسراف و افراط پیمود. سوزش مجارى ادرار هنگام دفع بول، تسلسل و تقطیر بول، ادرار زیاده از حدّ معمول مىتواند از عوارض اسراف و افراط و تداوم در مصرف بىرویه برخى مواد غذایى باشند]. یادآور مىشوم که وقتى از غذا سیر شدید و شکم انباشته از خوراک است، حمّام نگیرید؛ چون بعید نیست به قولنج (کلیت) دچار شوید. [با شکم پر به حمام
نامه زرین سلامت، ترجمه الرسالة الذهبیة منسوب به امام على بن موسى الرضا (علیه السلام) / 101 / بخش دهم توضیحات و پىنوشتها
(13) حجامت: مانند فصد است با این تفاوت که در فصد از سیاهرگ باسلیق یا سیاهرگ روى قوزک پا خونگیرى مىشود و حجامت از مویرگهاى کوچک سیاهرگى تحت فرآیند تعریف شده، خونگیرى به عمل مىآید. [منبع پیشین].
برء الساعة (بهبود آنى) / 12 / باب اول در معالجه درد سر است
و آن بر سه قسم است یا در پیش روى مىباشد یا در اواسط یا در عقب سر پس اگر در پیش سر باشد و بالاى ابرو یقینا از زیادتى خون خواهد بود و علامت زیادتى خون سرخى چشم و صورت و امتلاى عروق است علاجش این است که فصدرک قیفال از دست راست کنند بقدر پنجاه مثقال یا شصت مثقال خون بگیرند یا پنج شاخ حجامت کنند باذن اللّه تعالى درد سر فورا ساکن مىشود و تریاک خوب هم بوئیدن و قلیلى هم بر بینى و پیشانى و صدغین مالیدن بسیار نافع است یا اینکه ده دانه عناب دو مثقال تخم گشنیز شیره کشیده میل نمایند فورا درد ساکت مىشود و اگر در وسط سر باشد
برء الساعة (بهبود آنى) / 22 / باب پنجم در درد چشم است
حفظ کند چشم را از هواى بسیار گرم و بسیار سرد و از گریه بسیار و نظر کردن بخطوط دقیقه و اشیاء مضیئه براق و بقفا خوابیدن و سکر متواتر و باد شدید و غبار غلیظ و دود شدید و مداومت بخوردن سیر و پیاز مگر اشخاصى که عادت دارند بخصوص اهل دار المرز و اهل سن شیخوخیت و علت این در کتاب شرح جوامع بیان شده و همچنین مضر است فصد کردن و حجامت کردن و بیخوابى و بحمام رفتن و جماع کردن بسیار
برء الساعة (بهبود آنى) / 31 / باب دوازدهم در رعاف یعنى خون آمدن از بینى است
چکانیدن آب گشنیز نیز با کافور سخت نافع است و مکرر بتجربه رسیده است و بیم ضررى هم نیست و همچنین آب سرد بر سر ریختن وارد جو و گل ارمنى و اقاقیا و گلنار فارسى و صندل سرخ و اندکى کافور و قلیلى تریاک همه را بسرکه بسرشتد و بر سر و پیشانى طلا کنند و اگر کج گشته بسرکه حل کرده بر سر و پیشانى طلا کنند نیکوست و اگر حاجت بداروى داغکننده شود بگیرند شب یمانى را و نرم سائیده و اندکى به بینى دمند با نهایت احتیاط فورا باز دارد و حجامت یا بس بغایت مفید است پس اگر از سوراخ راست بینى خون آید حجامت را از زیر پستان راست باید نهاد و اگر از سوراخ چپ آید بزیر پستان چپ باید نهاد و اگر از هر دو سوراخ بینى آید بر هر دو جانب باید نهادن و بستن بازوها و رانها و در آب سرد نشستن
برء الساعة (بهبود آنى) / 77 / لغات مشگله کتاب
حجامت یابس بادکش معروف است
آبله و سرخک (ترجمه الجدری و الحصبة) / النص / 48 / فصل پنجم در احتراز از آبله قبل از ظهور و جلوگیرى از ازدیاد آن بعد از بروز ..... ص : 48
مقتضى است کودکان و نوباوگان و جوانان را که آبله در نیاورده یا آنکه آبله ضعیف گرفتهاند، مخصوصا در مواقع و فصول آبله و همچنین کسانى که مزاج آنها مستعد قبول آبله است، بشرحى که قبلا بیان شد فصد شوند و قبل از آنکه تب کنند یا از چهارده سال علامات آبله در بدن آنها دیده شود، باید نوباوگان چهارده ساله را فصد و کودکان کمتر را حجامت نمود و مکان آنان را خنک کرد و غذاى آنان را از موادى انتخاب نمود که خنککننده است بمانند طفشیله و آبگوشتى که با عدس زرد تهیه شده باشد (عدسیه) و غذاهاى آبغورهدار و شورباى سرکهدار خوراکهائى که از گوشت بزغاله و خوراکهائى و که از گوشت گوساله
آبله و سرخک (ترجمه الجدری و الحصبة) / النص / 103 / نکات و ملاحظات و حواشى و موضوعات از قلم افتاده ..... ص : 94
در صفحه چهل و هشتم فصل پنجم سطور سوم تا هفتم: ترجمه سطور کمى پیچیده شده است اگر بدین شکل ملحوظ گردد مناسبتر است «شایسته است کودکان و جوانان اعم از آنکه آبله نگرفته و یا آبله ضعیفى گرفته باشند مخصوصا در مواقع و فصول آبله فصد کنند. براى کسانى که داراى مزاجى هستند بشرحى که گفتیم، آن دسته که به چهارده سال رسیدهاند قبل از آنکه تب نمایند و علامات آبله آنها ظاهر گردد فصد و آن دسته که کمتر از چهارده سال دارند حجامت شوند ...»
آبله و سرخک (ترجمه الجدری و الحصبة) / النص / 136 / ح - فهرست بیماریها و اصطلاحات طبى و فنى و نامهاى اعضاء(اندامها) و ابزارها ..... ص : 134
حجامت(Scarification)
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 14 / گزارهى ریزگفتارهاى کتاب
حجامت 380
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 66 / ریزگفتارهاى دهگانه ..... ص : 61
نرم کردن سختشدگىهاى مانده در اندامها پس از جوش خوردن آنها، کلیات و گوشههایى از درمان زخمها و بیرون آوردن چرکها، داروهاى رویاننده گوشت، داروهاى سربازکننده دملها، داروهاى از میانبرندهى گوشت زیادى، داروهاى که سر زخمها را باز مىکند و شکافتن آن با کارد نیاز نباشد، خنازیر (آماس گردن)، سرطان، دملها، آماس گرم، آماس شل، آماس سخت، سلع (گانگلیون)، برآمدگىهاى غدهاى، جوشهاى رونده (مورچه- نمل) نارفارسى (باد سرخ)، سوختن از آتش و آب جوش و روغن داغ، داحس (عقربک)، خونریزى زخم و رگ زدن (فصد)، حجامت کردن، زالو، رشته (پیوک- عرق المدنى)، بیرون آوردن تیر و خس و خاشاک، زخمها و شکستگى سر (شجاج) دجالى و سرهمبندى دجالان
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 137 / نشانههاى چیرگى خون: ..... ص : 137
نشانهى چیرگى خون به مانند نشانههاى گونهى نخستین انباشتگى است و در جاهایى که راه بیرون کردن خون بطور طبیعى (حجامت) باشد، خارش پدیدار مىگردد و احساس شیرینى نابهنگام در دهان و پیدا شدن جوش و دمل و رنگ سرخ پیشآب نشانههاى دیگر آن است.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 139 / نشانههاى برترى بلغم: ..... ص : 138
کسى که به آتش و آذرخش و جنگها توجه بیشتر داشته باشد این نشاندهندهى چیرگى زردآب است و اگر توجه او به رنگهاى سرخ و چیزهاى رنگین و سرگرمىها و خوراکىهاى شیرین و خونگیرى «حجامت» و رگ زدن و بیرون آمدن خون بیشتر باشد، نشان چیرگى خون است.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 279 / شیوهى گزینش دایه: ..... ص : 278
از خوردن شیرینى و چربى دورى کند و اگر بدن دایه کورک بزند حتما آبجو بنوشد و از شیرینى و خوراکىهاى گرمازا پرهیز کند. و با مزورات (نوشیدنىهاى شیرین بىالکل) تغذیه نماید و پس از چهار ماهگى اگر نیاز باشد، خونگیرى و حجامت دربارهى کودک انجامپذیر خواهد بود.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 279 / کودکان: ..... ص : 279
هرگز نباید کودکان را با رگ زدن و بکار بردن روانکنندههاى نیرومند درمان کنند بلکه درمان حجامت (گذاشتن بادکش) و بکار بردن روانکنندههاى آب میوهاى زیادخوارى نکردن شیرینىها و میوهها انگیزهاى مىشود تا بیمارىهاى ایشان فراوان نگردد.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 301 / رنگى براى جاى برص پوست: ..... ص : 301
میویزج و مرّ و دردى شراب و گل سرخ (مغره) و فوه و زاگ و بوره را گرد آورید چندین بار روى آن بمالید تا آن پیسى همرنگ پوست شود این رنگ بیست روز مىماند. اثر بجامانده در جاى حجامت را بهتر است مرداسنگ سپیدکننده روى آن بمالند و نیز با فوه رنگ کنند و سرکه روى آن بمالند و افشرهى مرزنگوش را همیشه پس از پایان حجامت روى جاى خون گرفته بگذارید تا ساعتى بماند. فوه و شیطرج که با آب میوه درخت جوزماثل بیآمیزید پس از پایان حجامت، بر جاى خون گرفته مرهم بمالید چنانچه در برابر رنگپذیرىها ایستادگى نماید، حجامت را کنار گذاشته و مرهم زدن را پیگیرى کنید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 380 / حجامت: ..... ص : 380
حجامت:
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 380 / حجامت: ..... ص : 380
حجامت، خون گرفتن از رگهاى کوچک پخش شده در ماهیچهها مىباشد ازاینرو نیروى آدمى به مانند هنگام رگ زدن فرونمىافتد. هرگونه انباشتگى در تن را سبک مىکند. جاهایى که همواره در آن حجامت انجام مىپذیرد، گودى کمر دو رگ دو سوى گردن و رگ زیر چانه و رگ میان شانهها و رگ دو ساق پا مىباشند.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 380 / حجامت: ..... ص : 380
حجامت دو رگ گردن رخساره و سر و چشم را سبک مىنماید و براى سنگینى سر و درد ریشهى دندانهاى آسیا سودمند است. چهبسا گاهى رگ زدن بر اینگونه کارها، (حجامت) برترى دارد.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 381 / حجامت: ..... ص : 380
حجامت میان رگ دو شانه براى تپش دل که به همراه انباشتگى و گرمى است سودآور است.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 381 / حجامت: ..... ص : 380
خونگیرى از ساق پا انباشتگى را نیرومندانه مىکاهد و براى دردهاى کهنهى گرده و زهدان و پیشآبدان سودمند است و خون ماهانه را ریزش مىدهد ولى فرسایندهى تن مىباشد و در بسیارى از افراد به همراه حجامت بیهوشى نمایان مىشود و این براى کسانى که در صورت و دهان ایشان کورک و دمل بسیار پدید مىآید، سودمند است.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 381 / زالو: ..... ص : 381
ویزان کردن زالو در جاهایى است که قوباء یا سعفه و یا بلخیه کهنه و سخت دیده مىشود و این کار باید پس از تهىسازى تن با رگ زدن و روانکنندهها انجام گیرد که سودمندتر مىباشد. بهتر است که پس از برداشتن زالو از روى تن، دوباره با شیشه حجامتگر، خون از جاى حجامت مکیده شود. سپس جاى آن با سرکه و پس از آن با آب داغ شسته و جاى آن را مالش و فشار دهند. اگر این کار براى درمان انجام نپذیرفته باشد، بهتر است پس از گذاشتن شیشه حجامت همان گونه که گفتیم شستشو داده شد. چنانچه پس از برداشتن ابزار حجامت، تراوش خونى نمایان گردد، پارچهاى را در سرکه خیسانده با آن لکهى خون را بردارید چنانچه دوباره دیده شود بر آن خاک سفال یا خزف تازهى آرد و پودر شده چون سرمه یا نوره شناور شده و زاگ کوبیده شده چون سرمه یا مازو یا گلنار کوبیده، بپاشید. اگر همچنان باشد، باقالى خشک را دو نیم کرده و از جهت صورتش بر جایى که خون بیرون مىزند بگذارید و آن را بهبندید. خوبست زالو بدست آمده را یک روز کنارى گذاشته، سپس روى اندامى که مىخواهید خون بگیرید، بگذارید. البته پیش از آن جاى زالو انداختن را بهگونهاى مالش بدهید تا آنکه سرخ شود یا رویش آب گرم بریزید تا سرخ گردد. اگر به آن
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 389 / کلیاتى در درمان زهرها و گزش جانوران و شیوهى پاییدن آن: ..... ص : 387
در گزش و نیش زدن جانوران ناشناخته، بالاى جاى گزش را ساعتى ببندید و بمکید و بر آن ابزار داغ شده حجامت بگذارید، سپس آن را شکاف دهید و بر آن جوجه بریان شده و دو نیمه گشته بگذارید و با آن پانسمان نمایید. چنانچه درد بیمار فروکش نکرد و به پایین تن رخنه کرد، پیخال کبوتر و فوتج (فوتنج)، یا گوگرد با پیشآب روى آن بگذارید. یا این مرهم را که در کشیدن آن (زهر) بسیار کارا و سودمند است، بکار برید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 392 / قرص کرسنه: ..... ص : 392
تخم حندقوق و زراوند گرد و سداب بیابانى و آرد کرسنه را به اندازهى برابر با سرکهى نارس بسرشند و به صورت قرص درآوردند. یک مثقال آن را به همراه یک وقیه شراب خرماى کهنه و روغن گاو بکار برند. در این بخش این دارو نزدیک به کارکرد پادزهر بزرگ مىباشد و یا دو مثقال انگزه با یک وقیه شراب به مسموم داده مىشود و یا روغن گاو و عسل را چندین بار به او مىخورانند و خوراک پرچرب و با سیر فراوان و گردو به او مىدهند و شراب کهنهى نیرومند مىنوشانند، باید بر روى جاى نیش ابزار حجامت گذاشته شود و آن را شکاف دهند و با داروهایى که گفتیم پانسمان نمود. چنانچه گندیدگى در آن آغاز شده باشد باید داروهاى سوزاننده که در بخش زخمها یاد کردیم، روى آن بگذارند. با گل ارمنى و عدس پوستکنده و سرکهى خام پیرامونش را بمالند پس از آن به خونگیرى از وى بپردازند و بنگرند کدامین نشان ریسک بیشترى دارد؟ آیا نشانههاى پدیدآمده در جاى نیش، خطرناک است و یا در همهى تن؟ اگر بىهوش شود و نیروى او فروافتد و عرق سرد کند، باید به بالا بردن توان بیمار بیشتر از درمان جاى نیش و کشیدن زهر توجه کرد. چنانچه این نشانهها آرام شد و فرونشست و اکنون نگرانى از زخم وخیم و گندیدگى جاى نیش باشد، نباید به بیمار پادزهر و شراب و داروهاى گرمىزا داده شود. بلکه باید نخست از وى خون بگیرند و روش سرد کردن و درمان جاى نیشزده با داروهاى زخمهاى بدخیم است و اگر نیاز باشد باید داغ کردن و بریدن جاى آن، انجام گیرد. اگر گندیدگى به تندى به جاهاى دیگر رخنه کند، درمان آن را دنبال نمایند.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 397 / آنچه را که پزشکان با آن درمان مىکنند: ..... ص : 397
پزشکان به بیمار گزیده شده طرحشقوق خشک سه رحى و سیب ترش و سویق با آب سرد و شربت گلاب مىدهند. چنانچه گرماى تن او بسیار فزونى یابد آبجو بدو مىنوشانند و اگر دل درد و دلپیچ در او پیدا گشت روغن گل سرخ و آبجو و آب خیار و آب کدو و ماست ترش به او مىدهند و جاى گزش را با وسایل حجامت یک ساعت مىمکند و بعد آن را داغ مىکنند و یا داروهاى گرم و کشندهى زهر روى آن مىگذارند. به جهت سستى پیش آمده از درد نباید در درمان آن کوتاهى شود. در آغاز گزش درد بسیار نمایان نمىشود بلکه پس از یک یا دو روز نشانهاى بد آن آشکار مىگردد. زبان آماس پیدا مىکند و پیشآب خونى مىگردد و بیهوشى و تپش دل پدید مىآید اگر بیمار شکمبند شود با آب چغندر و بوره و روغن بنفشه تنقیه گردد. چنانچه دچار رنجورى سختى شود باید آب سیب ترش یا انار بدو نوشانید و چنانچه دلدرد و دلپیچ داشته باشد باید به او روغن گل سرخ و به همراه آن آبجو یا شیر بنوشانید. اگر پیشآب خونى در بیمار نمایان گردید، از او خون گرفته شود و داروهاى نامبرده را بکار برود. سوپ جوجهى چاق بدو داده شود. اگر زبان او بیآماسد از رگ زیر زبان خون گرفته شود. با آب کاسنى و سکنجبین دهانشویه کند و اگر تپش دل بیمار بسیار شود باید بدو تلخان سیب با شراب سیب و ماست ترش و قرص کافور دهند. پزشکان همیشه اینچنین گزیدن و نیش زدن
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 404 / گازگرفتگى سگ هار: ..... ص : 403
بیمارى خود نماید. چنانچه کسى را سگى هار گاز گرفته و این نشانهها را او دیده شد، پس در همان دم به گذاشتن ابزار حجامت بر آن روى بیآورید و جاى آن را بشکافید تا خون بسیار از آن روان گردد. بر جاى گازگرفتگى داروهایى بگذارید که از بسته شدن دهانه و به هم آمدن آن جلوگیرى نمایند. داروهایى همچون چغندر و تره تیزک و پیاز که با روغن آمیخته و پماد چرکآور که از عسل بلاذر که در بخش خودش یاد شده است، بکار بردید. اگر آن را در آغاز رویداد بسوزانى از این کار سود بسیار بیمار مىبرد.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 428 / سرگیجه: ..... ص : 428
اگر کسى پیرامون خود را گردان بدور خویش ببیند و چشمانش سیاهى برود، نیروى او فروافتد و به همراه آن رنگ چهره و چشمان به سرخى گراید، و از پشت گوش عرق بتراود. از رگ پشت گوش او، خون بگیرید و رگهاى گودى گردن و ساق را حجامت کنید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 428 / سرگیجه: ..... ص : 428
اگر این رگها تراوش (عرق) نداشتند ولى چهره سرخ و گرم شد، از رگ باسلیق خون بگیرید، و رگ ساق پا را حجامت کنید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 436 / صرع: ..... ص : 435
بهتر است تن را با روانکنندهها همچون به کار بردن چندینبارهى قرص «قوقایا» که درون را پاکیزه نماید، روى آورد و سپس آن جایگاه را با خردل، فلفل، فریبون، عسل بلاذر بپوشانند و رها کنند تا تاول بزند و هرگاه تاولها سر باز کنند، آن را بفشرند تا آنچه درون دارند بیرون ریزند و سر آن مدتى دراز بسته نشود تا چندین بار تاول زند سپس سر زخم بسته شود که در آن بهبودى خواهد بود. و بر آن ابزار حجامت گذارد و هرکدام را به فاصله اندکى شکاف دهد اگر بیمار پیش از آغاز صرع (نوبه) دل بهم خوردگى و اندوه و تپش دل احساس کند سپس نوبهى صرع پیش آید. بهتر است چندین بار وى را وادار به بالا آوردن و پس از آن چندین بار او را وادار بخوردن أیارهى فیقرا نماید، سپس روى شکمبه را با سنبل و گل سرخ و مصطکى و پوست کندر، مرهم گذارد و به او نوشابهى گیاهى بنوشاند، و خوراک او را از خوراکىهاى اندک پسمانده همچون قلایا (سوپ) و مطجن (بریان شده) و گوشت پرندگان و بره گذارد.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 436 / صرع: ..... ص : 435
فاوانیا که پودر شده همچون سرمه را در کانال بینى او بدمد. اگر به همراه صرع سرخى رو و چشم و ریزش بسیار عرق باشد، از رگ صافن خون او بگیرد و رگ دو ساق را حجامت نماید و بر سر او سرکهى نارس (خل خمر) و روغن گل سرخ بگذارد و وى را از نوشیدن شراب و پیاز و خردل و تره و کرفس و باقلى و قنبیط (کلم) و هرچه سبب سرگیجه مىشود و سر را پر از بخار مىکند باز دارد.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 437 / دارویى بسیار سودمند براى صرع: ..... ص : 436
مگر گونهى خونى که جالینوس آن را یاد کرده و آن گونهاى است که گرفتن خون از رگ صافن و حجامت رگ ساق و خونگیرى از سرخرگهایى که در سر هستند، براى درمان آن خوب مىباشد. چهبسا با این درمان، بهبود نیاید، در این صورت پس از رگ صافن به خونگیرى از رگ باسلیق بپردازید. پس از چارهاندیشى نرمجویانه، به کاهش دادن خون تن و سرد کردن آن و پرهیز از شراب و گوشت و خوردن افشرههاى جوشاندهى میوههاى ترش و سرد کردن سر با آنچه روى آن گذاشته مىشود بپردازید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 437 / بختک(کابوس): ..... ص : 437
اگر آدمى در خواب ببینید که چیزى سنگین بروى او مىافتد، اینگونه خواب دیدن را بختک گویند. بهتر است در درمان آن کوتاهى نشود، چون آغاز صرع است. اگر رنگ چهره سرخ و رگها انباشته (از خون) باشد، شایسته است که از رگ صافن او خون گرفته و رگ ساق را حجامت کنند.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 449 / آب آوردن چشم: ..... ص : 448
اگر این بیمارى ویژه چشم باشد بیمار را از حجامت و خونگیرى و خوردن ماهى و همه خوراکىهاى ترىزا باز دارید. پیوسته روانکنندههایى همچون «قوقایا» بکار برید و خوراکىهاى خشککننده و نمورىزا به او بخورانید و عسلآب به او بنوشانید و شیاف مرارت (زهرهها) را بکار برید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 454 / داروى بندآورندهى خونریزى بینى: ..... ص : 454
گچ و خاکستر قراطیس (کاغذ)، مازو، خون سیاوشان، نوره و زاگ را برگیرید و در بینى بدمید، پس از آن فتیلهاى (تامپون) را در آن بخیسانید و بدان آغشته کنید و در بینى فرو ببرید. همچنین زاگ یمانى را که به مانند سرمه نرم شده با وزنى برابر از نشاسته در بینى بدمید. اگر خونریزى بیشتر شد دو بازو را در نزدیکى زیر بغل و رانها در نزدیکى کشالهى ران و خایهها را با نوارى ببندید، اگر همچنان خونریزى بند نیآمد، از رگ قیفالى که در سوى جاى خونروى است، خون بگیرید و اگر باز هم بند نیآمد، ابزار حجامت را داغ کرده بر شکم در سمتى که خونریزى مىکند بگذارید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 456 / درد دندان: ..... ص : 456
اگر به همراه درد دندان آماس و سرخى لثه و درد ضربانى باشد باید. بیمار پس از خونگیرى، حجامت شود و سپس چندین بار در دهان سرکه و گلاب نگاه دارد و بیرون
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 458 / آفت، برفک و جوش دهان: ..... ص : 458
براى جوش سرخ رنگ تخم گل سرخ و نشاسته و تباشیر و عدس پوستکنده و تخم خرفه و گشنیز خشک و سنامکى را به یک اندازه با کمى کافور نرم مىکنند و با آن مالش مىدهند و در دهان نگاه مىدارند سپس سرکه و گلاب و پس از آن روغن گل سرخ را در دهان نگاهداشته و حجامت را بکار مىبرند.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 462 / گرفتگى گلو: ..... ص : 462
از آنچه که براى گرفتگىهاى گلو سودمند مىباشد خونگیرى از رگهاى زیر زبان است، یا براى گردن بدون شکافتن ابزار حجامت بگذارید و روى گردن عسل بلاذر بمالید تا تاول بزند و او را به دهانشویه کردن با خردل وادار نمایند و در گلو دارویى که یاد آن مىآید را بدمید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 469 / افشرهى جوشاندهى انار: ..... ص : 469
افشرهى انار ترش را یک شب کنار مىگذارند تا تهنشین شود سپس مىپزند و کف روى آن را مىگیرند تا به بستگى شربت گلاب برسد پس از آن بهمان گونه که داغ است شاخههاى نعناع تازه را درون آن مىاندزند و رها مىسازند تا سرد شود و سپس آن را بکار مىبرند. بهمینگونه افشرهى جوشاندهى به و سیب مىسازنند چنانچه بالا آوردن افزایش یابد و حال بیمار سختتر شود، بر روى شکم بیمار ابزار حجامت گذارند.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 478 / مرهم بیمارى استسقا زقى: ..... ص : 478
اگر شکم کشیده و آماس کرده و در صورت زدن روى شکم آواى طبل از آن برمىخیزد به آن استسقاء طبلى گویند. بیمار را از خوردن سبزیجات و هرآنچه بادآورست، بپرهیزانید. هر روز شکم را با گاورس گرم کمپرس نمایید و بر روى آن ابزار حجامت بگذارید و به وى داروهاى بادشکن همچون کمونى و خمیر دانهى غار که در بخش قولنج یادآورى خواهیم کرد، بدهید. او را فشار دهید و گرم کنید و شیاف بادشکن که پس از این خواهیم گفت، بکار ببرید و شکم را با دستمالى مالش بدهید تا گرم و سرخ شود و نیز او را با روغن سداب تنقیه نمایید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 481 / حب غار: ..... ص : 481
گزارهى شیاف بخود برگرفتنى: کمون و برگ سداب تازه یک مشت از هرکدام، بخور مریم و عرطنیثا از هرکدام دو درم، با عسل خمیر مىشود و در پشمینهاى نهاده به گونهى شیاف بکار مىبرند. کارکرد آن بادشکن و بیرونکنندهى باد از پایین مىباشد. با گاورس گرم کمپرس کردن را باید دنبال کنید و بیمار را در آبزن بنشانید و اگر بسنده نبود، بر آن ابزار حجامت گرم بگذارید و مالش بدهید بهگونهاى که سرخ رنگ شود سپس روغن سداب و دیگر روغنهاى گرم را روى آن بمالید و با آبى که در آن نیم درم گندبیدستر و به مانند آن افیون (تریاک) ریختهاند او را تنقیه کنید. کسى را که پیوسته گرفتار این بیمارى است در آغاز هر بهبودى شراب انگور آمیخته با شراب خرماى ناب و نیرومند بدهید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 497 / گزارهى داروى پایینافتادگى و بیرونزدگى زهدان: ..... ص : 497
ولى اگر با فشار دادن برجستگى بدرون نرود و آماسیده شده باشد بیمار را چندین بار در آب گرم بنشانید و با موم و روغن بابونه یا روغن شوید آن را مالش داده تا آن که بدرون فرورود. اگر بدرون فرورفت آن را با آنچه گفتیم درمان نمایید. همچنین زهدانهاى فروافتاده (بیرونزده) را اینگونه درمان مىنمایید. جز آن که آنها نیاز به بستن سخت و خوابیدن تاقباز با بلند کردن تهیگاه و گذاشتن پشتى زیر آن دارد. افزون بر آن باید ابزار حجامت روى بخش زیرین پستانها گذاشته شود و از رگ باسلیق بیمار خون بگیرند.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 497 / بند آوردن خونریزى بسیار ماهانه: ..... ص : 497
یک هفته به بیمار قرص کهربا بدهید اگر موفق نشدید، خمیر ریم (کفباره) و خونگیرى از رگ باسلیق و گذاشتن ابزار حجامت روى بخش زیرین پستانها و خوراندن خوراکىهاى بندآورنده و گذاشتن این دارو (در واژن) را باید بکار برید.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 498 / قرص مر: ..... ص : 498
مُر سه مثقال، ترمس کوبیده پنج مثقال و برگ سداب خشک شده، پودنه، مشکطرامشیع، فوه (روناس) رنگرزى، انگزه، سکبینج و گاوشیر از هرکدام دو مثقال همگى را بهم آمیخته بهگونهاى قرص دو مثقالى درمىآورند و یکى از آن را با آبى که در آن ابهل پخته شده به بیمار مىخورانند که داروى روانکنندهى بسیار نیرومند خون ماهانه است و چنانچه پیوسته بکار رود رویان را نیز مىاندازد و حجامت ساق پا و خونگیرى از رگ صافن و گذاشتن ابزار حجامت روى بخش زیرین ناف و پیرامون واژن از کارهاى دیگر درمانى مىباشد. یا آب سداب را به اندازهى ده ستیر (استار) مىگیرند و بر آن یک وقیه روغن گردو یا روغن کرچک مىریزند که براى ریزش خون ماهانه بسیار کارساز مىباشد.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 500 / گرفتگى دهانهى زهدان: ..... ص : 500
اگر خون ماهانه مدتى بند آید و زن با آن که مىخواهد نزدیکى کند ولى نتواند و این ناهنجارى را مدتى دراز داشته باشد که در به دنبال آن دچار درد و سنگینى در پایین ناف و پیرامون واژن شود و احساس کند چیزى بخش روى واژن به بالا مىکشد که گاهى این حالت انگیزهى بیهوش و به مانند مردهاى شدن بیمار مىگردد تا آنجا که احساس شود که او نه نفس و نه نبضى دارد و چهبسا که خفه شود و بمیرد. گاهى هم پس از کوشش بسیار به هوش آید. بهتر است این بیمارى در هنگام برانگیخته شدن آن درمان شود. باید پاهاى او را باید به سختى مالش بدهند و ببندند و روى ناف ابزار حجامت بزرگ بگذارند و به ماما دستور دهند که انگشتان را به روغن خلوق بیالاید و هر دمبدم دهانه زهدان را با آن بخاراند و در بینىاش کندس بدمند و در گوش وى فریاد بزند. در
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 501 / گرفتگى دهانهى زهدان: ..... ص : 500
اگر این بیمارى در پى بند آمدن خون ماهانه پیش آید باید به بیمار داروهاى ریزشدهندهى خون ماهانه بدهند و او را حجامت کنند و از رگ پاهاى او خون بگیرند. اگر در پى نزدیکى نکردن رخ دهد که بیشتر اینچنین است باید ازدواج کند و یا همان گونه که گفتیم ماما دم بدم واژن را با خاراندن تحریک کند و یا داروهاى کاهشدهندهى نیروى جنسى و قرص مر به او بدهند.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 512 / تبى که پزشکان تب روزانه گویند: ..... ص : 509
اگر تب پس از بسیار نوشیدن شراب نیرومند و ناب پدید آمده باشد. باید به بیمار برخى از نوشابههاى گزاره کردهى ما را بهگونهى ناب بىآنکه با آب آمیخته گردد را اندکاندک بداد و اگر تب فرونشست وى را گرمابه برد و در جایى میانه همان گونه که گفتیم نشاند و بر سر او آب ولرم بسیار ریخت و طفشیل و عدسى که فروکشکنندهى زردآب و سردکنندهى آنست به او بداد اینگونه خوراکىها که سردىزا مىباشند و هر چه پرورده شده با آب انار و ریواس و غوره باشند، سودمندترند. باید ماهى گرم با آش سرکه را در برنامهى خوراکى این بیماران قرار داد. آنها را وادار کرد تا بنفشه را ببویند و در پى آن نیز بسیار بخوابند. هرگاه از خواب برخیزد دوباره وى را به گرمابه برند و کارهایى که گفتیم را انجام دهند و از نوشیدن شراب بازدارند. او را افشرهى جوشاندهى میوهها بخورانند و اگر سنگینى سر ماندگار شد و چشمان او سرخ و کشیده گردید پس باید خون از او گیرند و وى را حجامت کنند و دیگر کارهایى که گفتیم را براى او انجام دهند وگرنه آب میوهها را بعنوان روانکنندهها براى او بکار برند.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 515 / تبى که پزشکان تب روزانه گویند: ..... ص : 509
کسى که از سرماخوردگى تب کند، بهتر است از او خون گرفته شود اگر تازگى خون داده باشد، وى را حجامت کنند و از گوشت و شراب شیرین دورى ورزد و آبجو بنوشد و با آنچه در بخش سرماخوردگى گفتیم شکم وى را روان کنند و سینه را نرم نمایند و سرفه را با آنچه که در بخش سرفه گفتیم آرام کنند. تا سرماخوردگى بهبود یابد
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 526 / تب مطبقه(فراگیر) از افزایش دماى خون و برانگیخته شدن آن پدید مىآید و به آن تب خونى نیز گویند: ..... ص : 526
این تب نیز بىنشانههاى تب لرز و لرزیدن، آشکار مىشود. بلکه آغاز آن با دماى بالا مىباشد به همراه آن سرخى رو و چشم و گوش و بینى و رنجورى و بىتابى و برافروختگى بسیار، نفسهاى بزرگ و پىدرپى نمایان مىشود. پیش از آغاز این تب در بیمار نشانههاى سنگینى و کشیدگى و سستى تن که به مانند کوفتگى و ماندگى و خوابآلودگى و کندى در اندیشه و رفتار و سنگینى سر به ویژه پیشانى و گیجگاه و ریزش بسیار عرق و انباشتگى همه رگها به ویژه رگهاى گردن و خارش بینى و خارش جاى ابزار حجامت دیده مىشود.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 541 / آبله و سرخک: ..... ص : 541
اگر در کسى به ویژه کودکان و نوجوانان تب داغ فراگیر پدید آید و به همراه آن درد کمر و خارش بینى و ترس در هنگام دیدن بختک در خواب و سنگینى و سرخى در سر و چشم و کوفتگى تن باشد. ابتدا، باید دانست دانههاى بیمارى سرخک یا آبله در او پخش شده، اگر چنین باشد به بیمار پیش از آن که دانهها (جوش) در او آشکار شود، از او خون بگیرند و او را حجامت نمایند و بیرون راندن خون را، از او بیفزایند و سپس قرص کافور با آب انار ترش به وى بنوشانند و خوراک او را به آبجو در بامداد و شام
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 546 / پیشآگهىهاى بد: ..... ص : 544
اگر کسى با داشتن بیمارى سرسام در پایهى گوش خود از آسیب و دردى آزار ببیند و آن سرخرنگ بشود و یا در بیمارى برسام به همراه داشتن گرفتگىهاى سخت حلق، گردن سرخرنگ شود و یا در برخى از جاهاى سینه این ناراحتى دیده شود و یا آماس زیر بغل و دست و یا آماس کشالهى ران (أربیه) یا پا و یا آماسهایى در شکم پدید آید را نباید سرد کرد و نه تقویت نمود بلکه درست آن است که کمپرس گرما روى آنها گذاشته شود و روى آنها آب گرم ریخته و بادکش حجامت گذاشته شود و اگر در رفتن و آمدن نشانههاى آنها کندى و بیهودگى دیده شود، بیمار با این نشانه خواهد مرد.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 595 / اخدعان: yretra ditorac nommoC ..... ص : 595
دو رگى است که در گودى پشت و دو سوى گردن قرار گرفته هرکدام آنها «اخداع» گفته مىشود. و در حدیث آمده است «دو رگ اخدع و رگ ریز کتف (کاهل) را حجامت کن»
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 601 / بط: esic ..... ص : 601
(بطّ و «یبطّ» الدمل) بطاّ: دمل را مىشکافد. «مبط» آنچه با چاقو یا وسیله حجامت و جز آن مىشکافند. ج: «مباط» است.
المنصوری فی الطب (ترجمه) / 734 / قسط(tsuQ): sucibara sutsoC ekralC appaL aerussuaS ..... ص : 733
آورد. گیاهى با ریشه خزنده و رنگى سنجابى (خاکسترى) تیره از بیرون و سپید به زردى گراینده از درون مىباشد از آن چندین ساقه برگدار بیرون مىآید و تا چهار پا قد مىکشد. عربان کهن این گیاه را ارزشمند به شمار مىآوردند. امام «بخارى» از پیامبر (ص) حدیثى مىآورد که گفته است «از برترین چیزهایى که با آن درمان مىکنید حجامت و قسط است و از زید پور ارقم از پیامبر (ص) آورده «بیمارى ذات الجنب را با قسط و روغن زیتون درمان کنید»
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 215 / باب السعفه ..... ص : 214
و علاج این همه نوعها کیاذ کردم فصد بوذ و حجامت و سر آزدن و رک بیشانى کشاذن و رک سبس کوش و کوش آزدن بسیار و شکم آوردن بحبّ قوقایا جالینوس و حب جتره و حب اصطمخیقون و حب زهره و مطبوخهاء قوى و قى کردن بسیار و دایم حب صبر و مصطکى خوردن و نقیع صر و غرغره کردن بسیار و باز مشغول باشیدن باندوذنیها بر سر و بایذ کى بدانى که این خلط لذّاع بوذ و با خارش بسیار و دایم این کس بخارذ مر سر را خاریدنى قوى تا آماس کند سر و کرم کردذ و مایهء دیکر بخویشتن کشد و غرض این علاج نشاندن این لذع بوذ و تجفیف کردن، و بجیزى کرم جن داروهاء داءالثعلب(f .371) علاج نتوانى کردن و ریش را علاج نتوانى کردن بجیزى که مجفف نبوذ و هر مجفّفى لذّاع بوذ و از سرکا
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 238 / باب لیثارغس ..... ص : 237
اکر قوت بجاى بوذ فصد کند از قیفال و خون برکیرذ بمقدار طاقت و هر جند این بیمارى از بلغم بوسیده است کبجزو مقدم دماغ است مایهء وى بعروق دماغ بوذ و بهیج حال از فصد و حجامت جاره نبود و باز از بس فصد سکنکبین عسلى فرماى دادن جنانک یک بهره سرکا بوذه بوذ بوقت بختن و دو بهره انکبین باک و جهار بهره آب و اکر بتواند اندکى نخوداب با روغن زیت بدهند مر بیمار را و اندکى نان کعک بوى اندر مالند تا معده برهنه نبوذ و باز سرکا و روغن کل بر سر نهد بسیار دمادم و اکر با این روغن کل اندکى مرزنکوش بوذ یا زفوده نیک [ایذ] و باز حقنه کند تیز برین صفته بکیرذ شحم حنظل بدوى یک کف و تخم معصفر کوفته دو کف و تخم انجره کوفته یک کف و بوست [بیخ کبر کوفته] یک کف و اسطوخودوس یک کف وذن یک کف اینهمه را بجوشاند بسه رطل آب تا بیک رطل باز آیذ و آنکاه صافى کند و ده ستیر ازین بکیرد و بر وى افکند ده(f .191) درم سنک آبکامه شور و ده درم سنک روغن زیت و حقنه کند بوى و اکر شکم آمذ و الّا دیکر روز حقنه کند و بآخر کار که لختى بهوش آمذه بوذ اکر زردى خایه نیمرشت بخورذ روا بوذ و جهد کند تا
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 249 / باب کابوس ..... ص : 248
ایشان حاصل شده بوذ علاج این بیمارى خون برکرفتن بوذ از قیفال و حجامت کردن بر ساق و غذا کم خوردن خاصه کجشم و روى سرخ بوذ.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 253 / باب صرع ..... ص : 249
تا بخار برنیایذ و آن باى را با آن دست را ببلادر یا عسل بلادر بروغن زیت بکشایذ و برنهذ تا ریش شوذ و باز بر ان ریش حجامت کند و بیازند و بمکد سخت تا بخار راه کند و بدان روى بیرون ایذ.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 255 / باب سکته ..... ص : 254
امتلا بوذ بحسب الاوعیه و علامات وى کفته است بمقدمهء کتاب و این را علاج آن بوذ که هر دو قیفال بکشایذ و جندانى خون برکیرذ تا هوش بتن باز آیذ و باز حجامت کند بر ساق و غذا اندکى خورذ و از سیر و سیکى برهیز کند و غذا آب غوره دارذ بشکر شیرین کرده.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 271 / باب بیماریها جشم ..... ص : 270
و بوذ کى این درد جشم از خونى صفرایى بوذ و نشان وى آن بوذ که تمدّد و آماس و آب کم بوذ و لکن با سوختن و درد بسیار بوذ و علاج وى شکم آوردن [بوذ] از بس حجامت بمطبوخ هلیلهء زرد برین صفت
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 276 / باب بیماریها جشم ..... ص : 270
و باشد کى این درد جشم ریش نکردذ جن کنانه کردذ و رکها وى سطبر کردذ و دیدار تاریک کنذ و آن را مردمان عامه تم خوانند و نیز کوشت خوانند و سبل خوانند. و این دو کونه بوذ یک کونه تنک بوذ و علاج وى رک- زذن بوذ بسیار و حجامت کردن بر سر و ناظرین کشاذن، و ناظرین دو رک بوذ کبر بیغولهء جشم بوذ سوى بینى آنکاه داروهاى کار قوى خورذ جن مطبوخ هلیله زرد و یاره فیقرا برافکند و سر بار قوى جنانک یک درم سنک یاره کند و یک درم سنک تربد و دانک سنکى و نیم سقمونیا و دانک سنکى نمک و آنکاه شافه کند شافه اصطفطیقان بجشم اندر کشد اصطفطیقان بکیرذ زعفران و قلیمیا و ابیون و بلبل سیاه از هر یکى جهار درم سنک [لبنى] و نمک هندى از هر یکى یک درم سنک عنزروت و صمغ عربى از هر یکى دوازده درم سنک زرنیخ زرد دو درم سنک بوره ارمنى یک درم سنک شافها کند به آب سداب و بکار دارذ اکر بدین [مراد] برنیایذ آنکاه بکیرذ شادنه و زنکار از هر یکى شش درم سنک شب یمانى بنج درم سنک قلقطار سوخته بنج درم سنک قلیمیاسیم سه درم سنک روى سوخته بنج درم سنک صمغ عربى ده درم سنک زعفران دو درم سنک اینهمه را بکوبذ و ببیزذ و شافها کند به آب سداب و سیکى کنانه(f .912) و اکر بدین بهتر نشوذ و الّا بدو کارد بر بایذ کرفتن و شافهء
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 278 / فى السلاق ..... ص : 278
معنى سلاق آن بوذ که جشم سرخ شوذ و بسها بیاماسذ و مژه بروذ و جشمها خنبه کیرذ و این دو کونه بوذ یک کونه سبک بوذ و نو بوذ و علاج وى ماننده بوذ بعلاج درد جشم صفرائى جنان بایذ کى سبیده خایه [را بروغن] بادام یا با روغن کل خوش بزنند و بجشم اندر جکانند و از بیرون جشم نیز برنهند یا آب با پرک و آب هندبا هر دو با روغن کل بزنند و مر بنبه کنانه را بوى تر کنند و بجشم اندر جکانند و آن بنبه بجشم برنهند و دیکر قوى آن بود کى کنانه کشته بوذ آنکاه حجامت بایذ کردن و خون برکرفتن از قیفال و شکم بایذ آوردن بهلیله زرد و سقمونیا و باز این ضماد
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 291 / باب علل الانف ..... ص : 291
خون رفتن از بینى بوقت بحران بوذ و همجنین خون رفتن از کوش، جون جنین بوذ نبایذ باز داشتن و بجاى بایذ ماندن تا بروذ مکر بسیار روذ. جن بسیار روذ باز بایذ داشتن به حجامت کردن بىآنک بیازنند اکر از بینى راست روذ محجمه بر جکر نهد و اکر از بینى چپ روذ بر جاى سبرز نهد حجام کبّه را و بمکّد نیک، اکر نهایستد اب سرد و یخاب بر سر وى ریزد تا سر سرد شود و بازوها و رانها ببندند سخت تا خون را فرو کشد و یخاب بخورذ نیز بسیار اکر به نشوذ فصد کند از قیفال تا خون بیستد.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 297 / باب فى وجع الاسنان ..... ص : 296
و اکنون [جون] دندان درد کند اعنى آن عصب کى زیر دندان و اندر کرد وى است جن درد با آماس اروک بوذ و آماس سوزان و سرخ بوذ و آسانى یابذ از جیزهاى خنک علاج فصد قیفال بوذ و حجامت بر قفا و جهار رک کشاذن و شکم آوردن بطبیخ هلیله زرد و یاره فیقرا و غرغره کردن بسکنکبین ساذه و بدهان بکیرذ اسبغول بسرکا فرغار کرده و آب سرد بر سر ریزد و کلاب با کافور بسر برنهد اکر به نشوذ از بس دو روز بکیرذ روغن کل و بهر ده درم سنکى دو درم سنک مصطکى سوذه برافکند این روغن بدهان بدارذ کاه کرم و کاه سرد، [و بدانک] دندان درد نکند الّا از جهت غذا ناموافق تا ان غذا [متحیر] شوذ تا استحالت نیابذ(f .432) بگوهر [دندان درد ننشیند] و جن اان جیزهاء ناموافق آنجا بمانذ از بیرون وى آماس کند و جن بتنهء دندان مانذ [دندان] را ببوسانذ و سیاه کند، یا نقصان غذا افتذ دندان را تا باریک شوذ و زرد و جنبان جنانک دندان بیران بوذ جن این سبب دانسته [امذ بایذ تا غذا] ناموافق از وى دور دارى و آن مواد متحیّر کى انجا بوذ بیرون آرى
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 301 / باب القلاع ..... ص : 301
یکى از خون صفرائى بوذ و نشان وى آن بوذ کى سرخ و سوزان بوذ و علاج وى رک زدن بوذ و حجامت کردن بزیر زنج و شکم آوردن بهلیله زرد و شکر و سقمونیا و بدهان بدارذ این دارو صفت وى طباشیر و کل سرخ(f .732) و کشنیز خشک و تترى و نرسک بىبوست و تخم بابرک و حنا مکى اینهمه را کرد کند و بسایذ و اندکى کافور با وى یار کند و بدهان بدارذ و باز بکلاب و سرکا مضمضمه کند و باز دیکربار بدارذ جند بار و نام این دارو معروف است و مبارک.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 303 / باب علل اللسان ..... ص : 303
و امّا آماس یا از خون بوذ و نشان وى آن بوذ کى سرخ بوذ و با سوختن و علاج وى فصد قیفال بوذ و حجامت کردن زیر زنج و غرغره-
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 306 / فى سقوط اللهاة ..... ص : 305
اکر از خون بوذ نشان وى آن بوذ کى سرخ بوذ و بسوزذ نیک علاج وى فصد قیفال بوذ و حجامت بر قفا و غرغره کردن بسرکا و کلاب و کل سرخ و جلنار و صندل سبید و کافور همه بیک جاى جمع کنى و بکرباس بارهاى اندر مالى و آن دارو کى ورا انثرا کویند بدهان بکیرذ و دایم غرغره کند بشراب خرتوت و شراب [کدر] و کر میل دارذ بریم کردن خیارجنبر و انجیر و تخم مروه بجوشانذ و غرغره کند بوى تا ریم کند.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 333 / فى ذات الریه ..... ص : 333
و کر قوّت بجاى بوذ و از بس خناق و نزله آمذه بوذ فصد کند و اکر از بس ذات الجنب آمذه بوذ و قوّت بجاى نبوذ فصد نبایذ کردن و کر حجامت کند بر بشت روا بوذ و طبیخ زوفا خرد خورد جنانک یاذ کردم و کشکاب جنانک بباب ذات الجنب یاذ کردم و شکم نرم کند بحقنه نرم و دایم
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 371 / فى شهوة الکلبیه و جوع البقرى ..... ص : 370
فامّا علامات آنج از بسیارى کرد آمدن سودا بوذ کى بر سر معده فروذ آمذه بوذ این بوذ که بسیار خورذ و بسیار شکم روذ و کر نخورذ معده درد کندش و نشکیبد تا نخورذ و سبب این آن بوذ کى سودا بترشى خویش بشکنجد مر معده را و دیکر کى معده را سرد کند و بمزاج خویش آرذ اعنى مزاج سودا، و سودا مانندهى استفراغ بوذ مر معده را جى رطوبات اندر معده بوذ جاى اندکى خواهذ و جنان بوذ کوئى کم شدندى و سدیکر جمع کند اجزاى معده را و بفشارد تا معده تهى شوذ و جیزى دیکر آرزو کند و جذب کند جذبى قوى علاج وى فصد بوذ از باسلیق اکر خون سیاه نبوذ برندارذ [و بربندذ] و مطبوخ افتیمون دهذ و سفوف افتیمونى و کوارش خوزى و باز غذاهاء جرب خورد بسیار جن قلیه و آب کوشت کوفته و شراب قوى بسیار تا این سودا کم کردد و بوذ کى بر سبرز حجامت کنند و داغ کنند
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 520 / باب احتباس الحیض ..... ص : 519
و باز اکر نیایذ سبب سطبرى خون بوذه بوذ و اکنون نشان وى آن بوذ کى این کس سرد مزاج بوذ و سبید رنک و فربه و با بیه، و علاج وى بغذاهاء کرم بوذ جن کرنب و نخوذ سیاه و نخود سبیذ و شبت و زیره و لوبیاء سرخ و لوبیا سیاه و کبراب و کبر شور و انج بدین مانذ و خوردن کوارشها که حیض فروذ آرند خاصه شراب ابهل و قرص مر و شافها کى حیض فروذ آرند، و حذر کند از جیزهاى قابض جون ناردان و تترى و کرنج و غوربا و نان ارزن و کاورس و آنج بدین مانذ، و حجامت کند بر ساق و رک صافن بکشایذ بیش از آنک داروهاى کرم خورذ، و اکر رک زند از دست خطا بوذ جى حیض باز دارد، و بزهار حجامت کند بآتش.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 572 / فى عرق النسا ..... ص : 567
باز اکر اتفاق جنان افتد کى این کس را باسور بوذ جهد کند تا خون کشایذ از باسلیق جنانک بباب باسور یاذ کردهام، باز بزیر زانو رک زنذ تا خون بسیار بروذ و بساقها بر حجامت کند یا بر سرون صواب ایذ نیز، و باز آن مسهلها و ضمادها کیاذ کردم بکار دارذ.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 572 / فى عرق النسا ..... ص : 567
(11)- ب ه: و بکوید تا نشتر حجام در و فروبرد تا خون بسیار برود و اکر بر ... حجامت کند.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 579 / باب داءالفیل ..... ص : 579
اکر از خون بوذ نشان وى آن بوذ کبا کرمى و سوختن بوذ و آماس وى کبوذ بوذ، و علاج وى آن بوذ کى فصد باسلیق کند از همان دست کباى درد کند اکر خون سیاه آیذ بیشتر برکیرد باز حجامت کند بر ساق و رک زند زیر بغل زانو، و اسهال کند(f .464) بداروها که سودا فروذ آرذ یکبار و دوبار از بس یکدیکر، حذر کند از غذاهاء سودائى جن کوشت کاو و اشتر و کوشت شکاریها و حلوا و نرسک و کرنب و قدید و هریسه و نان فطیر و شراب شیرین و سیاه و سطبر و دایم کوشت جوژه
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 582 / فى الزینه ..... ص : 582
بوذ که روى کسى دایم سرخ بوذ و تبشها بردمیده بوذ و آن را اکر اندر نیابذ بجذام باز کردذ نعوذ بالله. اکنون باول کار بایذ تا خون برکرفته آیذ از قیفال و بسیار باید برکرفتن و نیز حجامت کند بر ساق و بر قفا، اکر بدین به نشوذ از هر دو قیفال خون بایذ برکرفتن و کریبان بیراهن و جبّه فراخ دارذ و سر بسجود سخت دیر ندارذ و رک بیشانى بکشایذ و رک سر بینى بکشایذ و از کوشتها و شیرینیها حذر کند و دایم این طریفل بکار دارذ. [صفت طریفلى این کار را]: هلیله زرد دوازده درم سنک هلیله سیاه هفت درم سنک بلیله و آمله از هر یکى(f .664) بنج درم سنک سنا و شاهترّه از هر یکى شش درم سنک کل سرخ دو درم سنک بنفشهى خشک دو درم سنک تخم کسنى دو درم سنک، اینهمه را بکوبذ و بروغن بادام بمالذ تا سخت نرم کردذ و کرد بنشیند باز با کشمش بکوبذ و جمع کند بدان مقدار کجمع کردذ و بخوردن خوش ایذ، و بفرمایش تا صابون جامه بکوبذ و به آب تر کند و بروى اندر مالذ و بجاى ماند زمانى نیک تا بمکّد روى را و آن سرخى کم شوذ و باز به آب کرم بشوید و باز دیوجه را برافکند بر وى و از شراب حذر کند و بکرمابه بسیار اندر ایذ و اقراص السعفه بروى بمالذ.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 633 / فى انواع السموم ..... ص : 630
باز اکر جرّاره کزیذه بوذ سوذ دارذ تریاق عسکرى، و نسخت وى بکتاب منصورى است، و سیب ترش و برک تلخ جکوک و افسنتین رومى، و آنکاه حجامت کند و بیازند مغ و بمکد نیک تا بکشد.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 634 / فى انواع السموم ..... ص : 630
باز اکر کلب الکلب کزیذه بوذ کار دشوارتر بوذ، و نشان این سک دیوانه آن بوذ کى این سک را جشمها سرخ بوذ و زفان از دهان بیرون آمذه بوذ و کسى را ندانذ نه آشنا و نه بیکانه و هرک را بیابذ بکزذ و دایم از دهان وى آب همىروذ و دم بر ان اندر کشیده بوذ و سکان از وى همىکریزند اکر نان یا خمیر بلعاب وى تر کنى بیش سک افکنى یا بیش مرغ نخورذ و ان خون که از کزیدکى این سک آیذ اکر با خمیر بیامیزى یا بنان، سک و مرغ نخورند و جن بر این کس جهل روز برآیذ دیوانه کردذ و از آب بترسذ و آب نخورذ و اندر آن هلاک شوذ و بوذ کى تا جهار ماه بماند اندرین حال، جن دانستى که این سک دیوانه بوذه است جهد آن بایذ کردن تا آن ریش وى کشاذه کردذ و بر ان جاى حجامت کنند و بمکّند نیک تا زهر از انجا بیرون آیذ و ونده او را ببایذ جوشانیدن با روغن کاو و مرهم کنند و بدانجاى بر بربندند دایم تا ان زهر از آنجا بیرون آیذ و باز از قبل آن تا آن مالیخولیا نکند جهد کند تا سودا از آنجا لختى بیرون آرذ و تن را تر کند و یکى معجون بوذ و
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 689 / فى حمى سوناخوس ..... ص : 687
که اعراض تب هیج نفزایذ و نکاهذ و بر یکسان آیند، و متزیّدة الاخذ را نشان ان بوذ که اعراض تب همىافزایذ دایم تا آن وقت کى بایستذ یا قاوسوس کردذ، و علامات این تب آن بوذ کى تب کیرذ سخت بىآنک لرزه بوذ یا فرژه بوذ یا سرما و لکن کرم بوذ و روى سرخ بوذ و جشمها و کوشها و بینى همه سرخ بوند و کرب و بىآرامى و انده و سوزش بسیار بوذ و دم زدن عظیم بوذ و تواتر بسیار بوذ بدم زذن، و بیش از تب کرانى اندام بوذ و کاهلى و حالى مانند آنک ماندکى بوذ و رنج، و ان را اعیا تعبى خوانند، و خواب بسیار بوذ و خیرکى و کرانى اندر سر و روى و خاصه اندر بیشانى و جهارسو، و رکها بر کردذ بخاصه اوداج، و خاریذن بینى و خاریدن جایکاه حجامت و خاریذن جایکاه رک زذن بوذ، و بیشتر جوانان و کلانان را افتد و آنکسها کى کوشت و حلوا و دیکر شیرینیها بسیار خورده بوند،(f .945) و بیشتر بفصل بهار و فصل تابستان بوذ، و آن کس را کى این تب آمذه بوذ بوست تن او مانندهء بوست آنکس بوذ کى از کرمابه بیرون آمذه بوذ، و نبض این کس عظیم بوذ و سریع و متواتر و بآخر متفاوت شود و بول سطبر و سرخ بوذ، جن این علامات دیدى کمان برخاست و این سوناخوس بوذ، آنک از بوسیدن خون امذه بوذ، و علاج این تب آن بوذ که از اول کار فصد کند و خون بسیار بردارذ جندانک غشى
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 691 / فى حمى سوناخوس ..... ص : 687
(12- 12)- ف: حجامت
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 730 / فى العلامات الجیدة و الردیة ..... ص : 728
(5)- ب ه: افزوده. اندر تدبیر استفراغها باید کى بیست روز بیش از برامدن شعرى و بیست روز ... برامدن شعرى نه داروى مسهل و نه فصد و حجامت کنند ... فصد کنند و ... احتیاط و تسکین ... نیز بباید کرد خاصه در ایام باحو ... نوزدهم روز باشد از ماه ... شعرى در روزکار بقراط ... باحور اتفاق افتاده است درین مدت که یاد کرده ... خوردن نهى کرده است برآمدن شعرى بیست روز از ... و بیست روز ... برامدن او ... هیج استفراغ نباید ... شادى بزرک یا غمى بزرک ... دارد دارو نباید داد و ... داروى مسهل عادتى ... دارو خوردن بسیار ... و کسى را کى دارو خوردن ازموده او را دارو دهد و صواب ان ... لطیف و اندک تدبیر او مىکنند ... لطیف و ... مردم خشک مزاج داروى ... از ان استفراغ ... و دارو ... باید که چند ... ضعیف کند ...
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 736 / فى الجدرى و الحصبة ..... ص : 735
اکر بتوانى خون برکیر بفصد و حجامت و بسیار برکیر و باز ان علاجها بکار دار کمن تب خونى را یاذ کردم، غذا نرسک بىبوست با کشک بیک جاى بخته بامداد و شبانکاه، و هر سحرکاهى قرص کافورى با آب نار ترش بده، و کر بغذا قوىتر حاجت آیذ طفشیل بعدس و سرکا و برک جکندر یا جکندر و بشکّر شیرین کن(f .885) و باذام مغز کوفته برافکن و بروغن باذام خوش کن و جرب، و بایذ تا آب با آب نار خورذ یا آب سیب یا به آب شراب ریواج یا با شراب آبى، و شکم سخت بایذ داشتن بدین علّت جى بآخر کار خوذ بکشایذ، بس اکر بغایت سخت بوذ نقیع آلو خورذ جند بار، و اندر جنین تدبیرها آبله کم بیرون آیذ و بیمار زوذ برهذ. باز اکر آبله بیرون امذه بوذ خون برنکیرذ و قرص کافورى نخورذ که آبله متحیر کردذ و بیرون نیایذ
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 736 / فى الجدرى و الحصبة ..... ص : 735
(6- 6)- ف: برکیرذ بفصد و حجامت بسیار
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 763 / فى الحمیات الوباییه ..... ص : 761
و بوقت وبا از بیماریها بیشتر آبله ایذ و حصبه و طاعون و تبهاى وبائى و خراجهاى بزرک و دمّل باشکونه. باز اکر بینى کمردمان را(f .116) تبها کرفت و دم کوتاه مىشوذ و خفقان و غشى بسیار همىافتذ و همى میرند، اکنون جهد کن تا هر روزى یکى قرص کافورى با سکنکبین ساذه خوردهاید نه بزورى، و کر کل ارمنى با آب و سرکا بخورى نیک آیذ بروزى جند بار، و بوذ کبیماریها تیز بسیار افتد و تدبیرهاء او کفته بوذم، و بوذ کبزمستان سکته و فالج بسیار شوذ و علاج او کفته بوذم کى حبّها و مسهلها بکار دارى تا ترا نفتد، و بوذ کببهارکاه خناق بسیار افتد مردمان را، جو آکاه شوى زود خون برکیرى و حجامت کنى وز شیرینیها حذر کنى، و بدانوقت کى وبا بسیار کردذ نیک سوذ دارذ کبخور کنى بقسط و میعه و کندر و عود خام و صندل، و این آن جیزهااند کى کند از هوا ببرند.
هدایة المتعلمین فی الطب / متن / 769 / فى الحمیات الغشییة ..... ص : 764
جوشانیذه به آیذ، و کر شراب کل و سکنکبین بخورذ نیک آیذ، و اصحاب خناق الرّحم را همین بوذ مکر کى سکنکبین نبایذ و کر اینجا سکنکبین عنصلى بوذ روا بوذ، و دستها و بایان ایشان بمالند نیک ایذ، و حجامت(f .616) کردن بىآنک آنجا بیازنند اعنى کار آتش بر ساقها و رانها، و این آنکاه بوذ که زهدان برسو رفته بوذ، باز اکر بکرانهاى میل کرده بوذ حجامت بر بغل باى باید کردن آنجا که خشندهکاه کویند، و ببینى بخور کنند جیزها کنده و بزیر او جیزهاء خوشبوى نهند، و تمامى علاج بباب خناق الرحم یاذ کردهام.
مفتاح الطب و منهاج الطلاب / 240 / خلاصه باب هشتم ..... ص : 237
معنى نیست که پزشک خود باید مباشر نواختن و کوبیدن باشد بلکه او همچنانکه از صید نانى (دارو ساز) و فصّاد (رگ زدن) و حجّام (حجامت گر) و حقّان (اماله گر) کمک مىگیرد، موسیقار (خنیاگر) هم مانند دیگران او را یارى مىرساند.
مفتاح الطب و منهاج الطلاب / 347 / برخى از کلمات تفسیر شده در کتاب ..... ص : 346
الحجّام: حجامت گر 240
قانون در طب (ترجمه) / 50 / الف. اشتباهات در ترجمه کلمات ..... ص : 40
66. صفحه 491: حجامت بر کاهل «خلیفة الباسلیق» ترجمه شده: که بقیه باسلیق در آنجاست، و صحیح آن است که حجامت کاهل، جانشین فصد باسلیق مىباشد.
قانون در طب (ترجمه) / 415 / فصل هفدهم: تشریح استخوان کتف ..... ص : 415
(2) حفره کم عمق یا بىعمق است تا مفصل روان و متحرک براى حرکت آسان بازو به وجود آید. به تعبیر جرجانى: سر پهن آن سوى حجامت گاهست و سر دیگر آن جایگاه است که به تازى منکب گویند ... بر این سر مغاکى است که قعر او نیک فرو رفته نیست ....
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / فهرست / 4 / فهرست مضامین ترجمه فارسى قانون شیخ مترجمه حکیم فتح الله شیرازى
238 فصل بستم در حجامت
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 17 / فهرست مضامین ترجمه فارسى قانون شیخ مترجمه حکیم فتح الله شیرازى
مستفرغ گردند و شرانها بواسطه فصد از بدن دفع شود و انواع فصد بسیار باشد و تعداد آن بچهل و هشت قسم رسیده باشد ده از دستها و شش از پاها و از سر و میان ابرو و شقیقه و ناظرین و ساقین و اریبه و چهار رگ پهلو و دارجین و سبابتین فصل بیست و یکم در حجامت که تنقیه از جلد باشد و خون رقیق از ان آید و اقسام حجامت از شرط و بىشرط فصل بیست و دوم در استعمال جوک که آن را علق گویند و آن کرمى باشد که در آبها باشد و خطى زرد در میان آن باشد و بجثه زیاده بزرگ نباشد و زیاده خورد هم نباشد و از آبهاى بد ایستاده آن را صید کنند فصل بیست و سوم در بستن استفراغها وقتى که بافراط رسد تا وقت تقاضاى حبس کند و تدبیر در بستن آن که باماله باشد یا باعانت همان استفراغ یا بتغلیظ ماده
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 181 / فصل سوم در امراض که عارض صبیان مىشود و معالجات آن ..... ص : 181
عرض عمده در تدبیر اطفال و معالجه صبیان تدبیر والده ایشان بود پس حدس کند در بیماریهاى اطفال که از فساد خون بود باید که آن مرضعه را قصد کنند با حجامت بحسب اقتضاى حال آن مرضعه از قوت و ضعف او و قوت مرض و امثال اینها و اگر بر مزاج صفرا غالب بود او را ملین دهد و مسهل صفراء و اگر بلغم غالب و امراض بلغمى بود مسهل بلغمى بود مسهل بلغم و محلل آن بدهند و غذاهاى مناسب بدهند و امراض سوداوى استفراغ سودا کنند و در ان چند روز که او را دوا مىدهند از مثل مسهلات قوى باید در شیر دادن باحتیاط باشند و اگر مرضعه مریض گردد شیر را مطلق منع کنند و اگر اسهال شود مرضعه را و احتیاج بداروى قابض شود آن روز شیر بر ضیع ندهد و اگر قابض از براى اسهال طفل خورده باشند باید که طفل را شیر دهد و اگر حاجت بقى کردن باید که قى کند و چون دارو مقیى دهد از ارتضاع ملاحظه کند و اگر بحال خود قى آید بالطبع باید که در ان روز هم ملاحظه آن کند پس اکنون عد امراضى مىکنیم که در اکثر اوقات عارض مىشود اطفال را و از آن جمله عروض اورام لثه بود که عارض مىشود در وقت نبات اسنان ایشان را و آن مثل اورامى بود که در اوتار قریب بناحیه لحیتین و تشنجى که ایشان را عارض مىشود درین وقت که اورام اوتار واقع شده باشد و چون چنین حادثه واقع شود باید که قابله بانگشت وسطى حوالى ورم را غمز کند برفق و آهستگى که زیادت اذیتى بآن طفل نرسد و حوالى آن را چرب کنند و تدهین نماید بدهنیات مذکوره در باب نبات اسنان از مثل روغن بابونه و شبت و علک البطم که آن را صمغ بن گویند و بآن استعمال کنند بر سر اوز طولى به ابى که در ان با شبت پخته باشند و بانونج و امثال اینها دیگر از امراض مزمنه صبیان را استطلاق بطن ایشان خاصة در وقتى که ایشان را دندان برمىآید بعضى گفتهاند استطلال بطن ایشان در وقت نبات اسنان ایشان از آن جهت بود که چون محلى که دندان از ان مىرویند شق مىشود از براى خروج اسنان و رطوبتى لزجى که با آن قیحى هست در ان موضع مجتمع مىشود بسبب اجتماع مواد در آنجا که ماده دندان شود آنچه طبیعت آن را صرف دندان مىکند دندان مىشود و آنچه باقى مىماند متعفن مىگردد متقیح مىشود و طبیعت محتاج مىشود بدفع آن و لهذا خاریدن و التهاب در ان مىشود و احساس بلدغى از ان مىشود و آنا فانا از محل انشقاق که دندان از آنجا بیرون مىآیند آن رطوبت مىطراود و آن طفل در وقت شیر خوردن بمص از ان رطوبت با شیر آمیخته مىخورد و چون در معده او درمىآید و در اصل فاسد بود و دیگر رطوبات و شرمالى و فاسد مىشوند و طبیعت را ضرورت مىشود که آنها از معده و امعا و احشا دفع کند از براى استنقاء اندرون طفل بزور دافعه آنها از اندرون بطریق اسهال واقع مىشود و بعضى گفتهاند چون در وقت نبات اسنان طبیعت متوجه بود بتخلیق عضوى و بدان سبب او را از اجازت هضم مانعى پدید مىشود با وجعى که از تفرق اتصال شق لثه بهم مىرسد غذا در اندرون او فاسد مىشود و محتاج مىگردد طبیعت بدفع آن و آن را بطریق اسهال از خود دفع مىکند و درین عارضه چند روز توقف کنند تا مگر بطبع خود باز بسته شود و اگر ازین طبیعت بسته نشود و خوف افراط شود باید که آن را تکمید کنند بزیره و تخم گل و انیسون و تخم کرفس و برگ گل تر کرده بر بالاى شکم او اول باکماء کنند آن را ضماد کنند و گاهى بسرکه و جاورس هم ضماد کنند و اگر جاورس را در سرکه پخته کنند بهتر بود و اگر بآن بهتر نگردد او را وزن یک دانگ از انفحه بزغاله بدهند یا اندکى زیاده از دانگى باب سرد کرده و در آن روز که مایه بزغاله مىدهند او را در ان روز شیر ندهند و عوض شیر او را زرده تخممرغ نیمپخته بدهند تا مغز نان تنورى که آن را در به آب پخته باشند یا در سویق در آب و گاه بود که عارض شود اطفال را از
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 182 / فصل سوم در امراض که عارض صبیان مىشود و معالجات آن ..... ص : 181
یا آنکه عسل تنها را عقد کرده باشند یا عسل با فوتنج و بیخ مهلک یا اصل سوس آسمانجونى که آن را ایرسا گویند بحال خود یا محرق یا بمحرق آن شیاف کنند یا قلیلى از عسل باو اطعام کنند یا مقدار نخودى از صمغ بطم و روغن روسن شکم او را تمریخ کنند و بمالند شکم او را بروغن زیتون تمریخى در غایت لطافت یا آنکه لطخ کنند سره او را بزهره گاو و بخور مریم و گاهى عارض مىشود لذع لثه ایشان را و علاج آن را بموم روغنى کنند و مالیدن گوشت نمکسود ایشان را مىکنند سود اگر ثلاثه ایشان آن را کسى بسود و گاه بود که ایشان را عارض مىشود تشنج ایشان و اکثر عروض آن بسبب فساد هضم ایشان مىشود با شدت ضعف عصب ایشان خاصة کسانى که بدن ایشان غلیظ و رطب بود پس باید که علاج کنند ایشان را بروغن سوسن یا روغن حنا یا روغن خیرى و بسیار وقت بود که ایشان را مرض کزاز که آن را کزاز اطفال گویند عارض مىشود پس باید که علاج کنند او را بمطبوخ قثاء الحمار پس اگر حدس کند که آن تشنج از یبس بود و بعد ازینها گرم تیز شده باشد یا بعد از اسهال عنیف و آنکه کمکم حادث شده باشد باید که علاج بتفریق مفاصل کنند بروغن بنفشه تنها یا با موم ممزوج کرده و بر سر ایشان شیر و روغن بادام نیمگرم بریزند و بسیار و مکرر بریزند تا وقتى که آن تشنج حل گردد و علاج کزاز یابس هم بهمین طریق علاج کنند و از جمله امراض ایشان سعال و وکام ایشان بود که واقع شود علاج کنند ایشان را یا آنکه آب نیمگرم دمبدم بر سر ایشان ریزند و گلوى ایشان را بعسل بمالند مکرر و غمز کنند بیخ زبان ایشان را بانگشت تا آنکه قى کنند بلغم را و قى بسیار کنند چندانکه سبک شوند یا آنکه از صمغ اعرابى و کتیرا و بهدانه و رب السوس و فانیذ از هریک قدرى بگیرند و قریب دو ماسوء یا کمتر یا زیاده ایشان را بیاشامند یا شیر تازه دوشیده و همچنین عارض مىشود ایشان را سوء تنفس بایشان چون این مرض عارض ایشان شود باید که پس پشت و گردن و سینه ایشان را و بیخ زبانها ایشان را بروغن بمالند و غمز کنند در بیخ زبان ایشان تا قى کنند و همچنین دست را چرب کرده زبانهاى ایشان را بمالند و اجزاى زبان را جمع کنند و آب گرم بر گلوى ایشان تقطیر و از عسل در روغن بزر کتان چیزى بایشان لعق کنند دیگر قلاع ایشان که چون پردهاى دهان و زبان ایشان که در غایت رقت و لطافت بود از مائیت خالى شیر متاذى مىشود و از ان اذیت قابل مواد و احتداد آن گردد و بجوشد و از ان جوشش خطر بسیار متوقع بود اگر سیاه و قحمى بود مهلک باشد و همچنین کدر و بنفسخى خطیر بود و اسلم آن بود آنکه سفید لون بود یا احمر بعد از ان اصفر بینبین بود چون حادثه مستحلم گردد باید که ایشان را علاج کنند بخفیف علاج قلاع بالغین چنانکه در باب امراض قسم در کتاب جزوى از امراض مختصه ذکر شده از سماق و گلنار و حجامت و جودت تدبیر غذا مرضعه و گاه باشد که بمحض بنفشه کوفته تنها با ورق گل و قلیلى از زعفران و خرنوب تنها و گاه بود که کافى بود ایشان را عصاره خس و روباه تربک و برگ خرفه و اگر ازین قوىتر حاجت شود بیخ مهک دیگر گل انار که کوفته باشد بر ان بپاشند دیگر بثور لثه و قلاع لثه باید که علاج کنند ایشان را بمر بارد و عفص و قشور کندر کوفته مخلوط بعسل و گاه بود که کافى بود رب التوت حامض تنها با رب حضرم و گاهى نفع کند ایشان را شستن بماء العسل و شراب عسل بعد از ان ذرور کند بمجففات مذکور در باب قلاع و اگر حاجت قوى شود بزردهچوبه و پوست انار و گلنار و سماق از هریک شش درم و از مازو چهار درم و از شب یمانى وزن دو درم بکوبند و بپزند و بر ان ذرور کنند دیگر سیلان رطوبت از دماغ و ابدان ایشان بسبب کثرت رطوبت مزاج ایشان بود خاصة دماغ ایشان پس علاج کنند ایشان را با آنکه پاره از
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 204 / فصل شانزدهم در علاج اعیاء حادث از نفس خود ..... ص : 204
اما اگر این اعیاء حادثه بنفس خود اعیاء قروحى بود واجب باشد احوال او را چون بدانند که آیا خلط موجب آن داخل عروق بود یا خارج عروق و دلالت کردن آن بر آنکه در داخل عروق بود عفونت و نتن بول بود و احوال اغذیه و عادت آن در کثرت تولد فضول در عروق یا قلت تولد آن در فضول و نیز سرعت انتقاض آن خلط بود از ان عضو و حال مشروب از آنکه آن مشروب صافى بود یا کدر بود پس اگر دلالت کند این دلائل پس این فضول در عروق بود و الا آن فضول یا در خواهد شد از طریق ادرار یا اسهال و اگر اعیا از فضول خارج بود یا داخل عروق و نقى بود بدن کافى بود در تدبیر او ریاضت و دلک استرداد و آنچه ما آن را آوردهایم از تدبیرى که گفته شد در باب قروحى که حادث مىشود از ریاضت و اگر از قسم دیگر بود باید که متعرض آن نشوند بریاضت بلکه آن را بباید گذاشتن تا بلوندى و خواب و گرسنگى و مالیدن هر وقت خواب بروغن و بحمام رفتن به آب معتدل اگر تحمل حمام داشته باشد بشرطى که ما ذکر آن کردیم و غذا دهند او را از باب آنچه غذاء آن کم بود و کیموس آن نیکو بود از جنس احشا از آنچه در ان لزوجت بسیارى نبود و غذاء آن کثیر نباشد مثل ماء الشعیر و خندروس و گوشت مرغان از آنچه گوشت آنها لطیف بود از اشربه سکنجبین عسلى و ماء العسل و شراب سفید رقیق و مانع نمىشود و شرابى که باین صفت بود یعنى سفید و رقیق بود در آنکه نضج دهد آن را و ادرار بول کند خلط موجب اعیا را پس واجب بود اولا که ابتدا کند بچیزى که در ان حموضتى باشد قلیل ما بتدریج بشراب ابیض یا بیض رقیق رود پس اگر او را غنى نسازد آن تدبیر بدانکه آنجا خلطى بود و آن را استفراغ باید کرد آنچه از ان غالب بود و اگر خلط غالب خون بود یا با آن خون بود فصد کنند و اگر خون نباشد و خون غالب نبود فصد نکنند بلکه اسهال کند یا آنکه جمیع کند میان فصد و اسهال بر وجهى که بر امر غلبه دم مقرر بود از فصد و حجامت و غیر دلک و بر قوباء که کارى کنى در تدبیر توفیر قوت اگر قوت ضعیف باشد و اما استدلال بر جنس خلط از بول و براز بود و از جنس عرق بود و همچنین از حال خواب خواب و بیدارى هم بود و اگر خواب ممتنع شود صاحب اعیا را با وجود تدابیر جیده این حالت دلیل رداءت حال او بود اگر گمان کنى که در بدن از خون جید طبیعى مقدارى قلیلى باشد در عروق و اخلاط خام بسیار بود باید که او را استراحت فرمائى و از مطلقات چیزى تشرب نماید مثل سکنجبین عسلى تا آنکه خون در بدن او بسیار شود و آنچه از صلاح بیرون شده باز بصلاح آید و نباید و نباید از مسخنات چیزى داد و اگر حاجت شود او را با زیاد مطلقات و ملطف قوى باید در طعام او بلکه در اش جو او چیزى از اقادیه بیندازند مثل فلفل و اگر حاجت شود بسقى فلافلى و کمونى بسبب فجاجت اخلاط باید که سقى گنجد از آنها پیش از ورود غذاء مالوف یا معهود یا بعد از ان و باید که شربت آن را از ملعقه صغیره که یک مثقال بود کم نکنند و باید که بفودنجى تجاوز ننمایند بسبب زیادتى اسخان او بلکه اختصار باید کردن بچیزى که در ان تقطیعى باشد مثل عسلى و اگر محقق شود تراکه در عروق اخلاط خام نبود الا در اعضاى اصلیه باید که او را دلک کنند خاصة در صبحگاهى بروغنهاى مرضیه و باید که ایشان از مسخنات جزئى دهى که تسخین آن بجلد برسد و همیشه او را بسکون امر فرمایند سکونى طویل بعد از ان اسخان فرمایند و استحمام بآبى که معتدل بود در حرارت و ایشان را از فودنجى شربتى بدهند و از اسخان اندیشه ننمایند و سقى سکنجبین بر ریاضت و غذا خوردن مقدم دارند اگر از براى استمرارى طعام بعد از طعام چیزى خورند باید که بافراط نخورند و قوى نباشد در نفوذ مثل فودنجى بلکه مثل کمونى و فلافلى باشد و هرکدام از آنها
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 238 / فصل بیستم در باب حجامت ..... ص : 238
فصل بیستم در باب حجامت
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 238 / فصل بیستم در باب حجامت ..... ص : 238
و تنقیه که از ان حاصل مىشود آن حوالى جلد را زیاده از تنقیه که بفصد حاصل شود و آنکه از ان خونى رقیق مندفع شود زیاده از استفراغ خون غلیظ و منفعت آن در ابدان غلیظت الدم اقل باشد و گویند نافع بود چرا که خون غلیظ مستفرغ نمىشود بلکه رقیق از ان مستفرغ مىگردد چنانکه اگر بیمارى در تپ ضعیف باشد بجاى فصد حجامت او را اولى باشد دیگر بدانکه عضوى که ضعیف باشد در ان فصد روا نبود الا حجامت در اوائل ماه واقع نشود و در آخر ماه هم واقع نشود از جهت آنکه اخلاط در اول ماه ساکن بود و در اواخر ماه ناقص باشد و اما در میان ماه متحرک بود و زائد پس در ان وقت حجامت مناسب بود بسبب زیادتى نور قمر و مدّ جو بر دماغ در کاسه سر و آبها در دریاها و رودخانهها و بهتر اوقات نهار از روز ساعت دوم بود از روز یا ساعت سوم از روز دیگر باید که نگهدارند حجامت را در چند وقت و بان اقتدام ننمایند یکى ابله بعد از حمام نکنند مگر آنکه خون غلیظ باشد در بدن او که بعد از حمام و استراحت بدن حجامت کند یکى از جماع و بعد از اسهال هم نکنند دیگر بدانکه بهترین اجزاء
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 239 / فصل بیستم در باب حجامت ..... ص : 238
سر و مقدم سر باشد از جهت آنکه محل حس مشترک باشد پس اگر در ان غور واقع شود از حجامت محل ضعیف مىشود و مضرت مدمن مىرسد و حس مشوش مىگردد دیگر بدانکه حجامت بر فقره قفا خلیفه فصد اکحل باشد و نفع مىدهد ثقل حاجبین را و جفن را سبک مىگرداند و نفع مىدهد جرب عین را و بخر فم را و اگر در زیر بر نهند از نقره چنانکه در میان شانه واقع شود آن حجامت بجاى فصد باسلیق بود و نفع مىدهد وجع منکب را و حلق را و اگر در پس گوش نهند در هریک از ان الاخدعین گویند خلیفه قیفال باشد و نفع مىدهد ارتعاش را که در سر بود و آفت وجه و اسنان و اضراس و اذنین و عینین و انف و حلق اگر در قفاى سر بود حجامت آن مورث نسیان از جهت ضعف قوت حافظه و اگر در میان مثانه واقع شود مضرت مىرساند بفم معده و گاه بود که اگر بر اخدعین شود مورث رعشه سر گردد پس باید که در زیرتر نهند مگر آنکه علاج نفث دم کنند و سعال که در آنجا هم باید که در زیر یا بر بالا نهند و مع هذا حجامت در کاهل و میان دو کتف نافع بود امراض سینه را و ربوء دموى را اما معده را ضعیف مىکند و حجامتى که بر ساق پا واقع شود مقارب فصد بود و تنقیه خون فصد خون کند و ادرار طمث کند دیگر بدانکه بعضى از زنان که سفیدپوست باشند و رقیق الدم فصد ایشان مناسب بود الا حجامت ساق بجاى فصد صافن دیگر حجامتى که بر قمحدوه واقع شود که آن بلندى پس سر بود و در وسط هامه که کله سر بود نفع مىکند اختلاط عقل را و دوار دموى را نگه مىدارد از سفیدى و لیکن این حالت در جمیع ابدان مستمر نبود بلکه در بعضى ابدان اسراع مىکند در موى سفید شدن دیگر بدانکه نفع مىدهد امراض عین را از مثل جرب و بثور و موترج لیکن مضرت مىرساند بذهن و ایراث بلادت مىکند و نسیان و رداءت فکر و امراض مزمنه و لیکن مضرت مىرساند باصحاب نزول آب در عین که در بعضى اوقات دیگر بدانکه حجامت در زیر ذقن نفع مىدهد دندانها را و روى را و حلقوم و بوسر را و فکین را و حجامت بر قطن نافع بود از براى دملهایى که بر آن باشد و جرب آن و بثور آن و از نقرس و از بواسیر و داء الفیل و ریاح مثانه و رحم و حکه پشت را فائده دهد دیگر بدانکه اگر حجامت بآتش بود با شرط با بغیر شرط نفع مىکند بهمان طریق که گفته شد اما آنچه بشرط بود فعل او قوىتر بود در تحلیل ریح سرد و استیصال از ان مکان و از هر مکانى که اقرب بود باو و اما حجامت بر ران از جانب انسى نفع مىکند ورم خصیتین را و جراحات رانها را و ساقین را آنچه در زیر زانو بود و آنچه بر رانها بود از جانب وحشى نفع مىدهد جراحات و دمامیل السن را و در اسفل رکبه نفع مىدهد ضربان رکبه را وقتى که از اخلاط حاره بود و از جراحات ردیه و قروح عتیقه که در ساق بود و رجل و آنچه بر کعبین بود نفع مىدهد احتباس طمث را و عرق النسا را و نقرس را دیگر بدانکه حجامت بىشرط گاهى آن را از براى جذب ماده مىکنند از جهت حرکت ماده مثل وضع آن بر پستان از براى جنس نزف دم حیض و گاه باشد که از براى ابراز ورم غائر بود که از غور ان را بیرون آورند تا بعلاج نزدیک شود و گاه باشد که مراد از محجمه نقل ورم باشد از عضوى شریف بعضوى اخس که در جوار آن بود و گاه باشد که مراد تسخین و گرمى عضو باشد از براى جذب خون بآن موضع و تحلیل ریاح آن و گاه باشد که از براى رد عضو بود بموضع طبیعى خودش که آنجا زائل شده باشد همچنانکه در قیلت الماء و گاه باشد که از براى تسکین وجع بود همچنانکه عارض سره مىشود در وجع قولنج و ریاح بطن و اوجاع رحم که عارض مىشود در وقت حرکت حیض خاصة جوانان را و رگ از براى وجع عرق النساء و خون خلع و ما بین ورکین که
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 239 / فصل بیستم در باب حجامت ..... ص : 238
نافع بود از براى ورک و فخذ و بواسیر و صاحب قیلت و صاحبان نقرس و اما وضع محجمه مقعده جذب مىکند از جمیع بدن و از سر و نفع مىدهد رودها را و شفا مىدهد حیض را و بواسیر را و تخفیف مىیابد بدان سبب بدن هم دیگر بدانکه حجامتى که با شرط بود در ان سه فائده باشد یکى از ان استفراغ ماده بود از نفس عضو دوم استبقاء جوهر روح بىآنکه از ان چیزى مستفرغ شود از اخلاط سوم ترک تعرض آن باعضاء رئیسه و استفراغ خلط از آنها و باید که در وقت شرط نیشتر را بعمق بزنند تا آنکه جذب از عمق بدن شود و گاه باشد که ورم کند موضع التصاق محجمه و آن وقت برداشتن آن مشکل شود باید که فراگیرد آن را بخرقه یا اسفنجى که آن را مبلول کرده باشند به آب نیمگرم مائل بحرارت و از براى تکمید بآن در حوالى آن اولا و این وقتى باشد که محجمه را بر نفس پستان نمىنهند و هرگاه که موضع حجامت را جرب کنند باید که زود آن چربى از آن بردارند باز دو شرط کنند تا آنکه مسام منسد نگردد و باز بتدریج آن را از موضع قلع کنند و بمهلت و تانى دیگر بدانکه غذاء محتجم باید که بعد از ساعتى بود و باید که صبى را حجامت کنند در سال دوم و بعد از شصت سال حجامت نباید کردن دیگر بدانکه حجامت کردن بر اعالى بدن آن باشد
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 240 / فصل بیستم در باب حجامت ..... ص : 238
از انصباب مواد بجانب اسافل و کسى را که صفراوى مزاج بود باید که بعد از حجامت آش اناردانه خورد با شیر از آب کاسنى با آب انار و شکر و خس و سرکه از براى اطفاء حرارت و منع غلیان صفرا-
کلیات قانون ابن سینا (ترجمه) / متن / 240 / فصل بیست و یکم در ارسال علق ..... ص : 240
حکماء هند مىگویند که بعضى از زالو که آن را درن مىگویند و آن کرمى باشد سبزرنگ یا سرخرنگ یا سیاه رنگ یا آنکه خالهاى زرد و سرخ بر پشت او بود و بهترین اقسام بود و بعضى را سمیتى بود که ارسال آن موجب ضرر مىشود و فعل آن اگر بشرائط بعد از تنقیه آن بود چنانکه گفته شود جذب خون فاسد بود از عضو و آنچه سر آن بود بزرگ باشد و لون آن اکحل بود یا سیاه یا زرد و در ان غب باشد و خارهاى خورد مثل پشم و آنچه شبیه بود بمارماهى و آنچه بر ان خطها لازوردى باشد و شبیه اللون بود ببوقلمون در جمیع این اصناف سمیتى هست که مورث اورام و غثى مىشود و نزف دم و تپ و استرخاء و قروح ردیت و باید که آن را از آبهاى تیره صید نکنند و از چشمهاى گرم بگیرند و از آبهاى طحلى بگیرند و از آبى که در ان ضفادع بود نگیرند الا در بعضى آبها ضفدعى که خالى بود از رداءت باید که شبیه بود باحمر و در ان دو خط زرنیخى بود و اشقر و مائل بود باستدارت و کبدى اللون بود و آنچه ازو شبیه باشد بجرادت خورد و بذنب موش و آنچه سر او خورد نیکو بود و باید که شکمش سرخ نباشد و پشتش سبز نبود خاصة که در آبهاى روان بود دیگر بدانکه جذب زالو دم را از غور بدن زیاده باشد از جذب حجامت و باید که پیش از استعمال بدو روز آن را صید کنند و قى فرمایند با کباب آن تا آنچه در اندرون او بود بقى بیرون آید و پیش از ارسال باید که باندک خونى او را تغذیه کنند و آن را از لزوجت پاک کنند و آن چرکها باسفنجه بشویند و موضع ارسال ببورق بشویند و تخمیر کنند آن را بدلک بعد از ان ارسال علق کنند و بگذارند تا آنکه ممتلى شود که خود بگذارد یا اگر خواهند که زودزود بگذارد چیزى از ملح یا از رماد یا از بورق بر ان بپاشند تا بیفتد و بعد از افتادن آن صواب آن باشد که بمحجمه موضع ارسال آن را مص کنند تا آنکه اثر و ضرر لسع او برود و اگر خون ایستاده نشود باید که مازوى سوده بر ان بپاشند یا نوره یا رماد یا خربق مسحوق یا غیر از اینها از حابسات دم و باید که اکثر امراض جلدى را باین علاج استعمال نمایند مثل سعبه و قوبا و جرب و حکه-
رساله جودیه / متن / 21 / دفع خون آمدن از زنان بعلت زبان ..... ص : 21
بر ساق زن حجامت کند دیگر علّت زنان نبیند- اگر زهره خرگوش با روغن بادام بیامیزد و بر پاره پشم بخود برگیرد و بعد از یک ساعت بر آن زن جمع شود در حال بار گیرد- اگر زن حامله بزحمت بار نهد تخم کزر در زیر وى دود کند در حال بار بنهد- اگر زنى را کمى شیر باشد تخم خیار بکوبد و بناشتا بخورد مفید بود- هر زن که از درخت مریم یک دانه بخورد یک سال حمل نگیرد و اگر دو دانه بخورد دو سال و اگر سه دانه بخورد سه سال و على هذا القیاس- هر زن که بر کمیز کودکى کمیز کند البته حامله نشود- هر زن که زهره گاو بخود گیرد موضع او بغایت تنگ شود مثل دختران- اگر زن خواهد که بداند حامله
ترجمه و شرح حفظ الصحة شیخ الرئیس / 41 / باب یازدهم در فصد و حجامت و منفعت آنها و دلایل موجب آنها و اختیار ایام و مواضع براى آنها و چیزى که باید خورداز اطعمه و اشربه عقب فصد و حجامت
باب یازدهم در فصد و حجامت و منفعت آنها و دلایل موجب آنها و اختیار ایام و مواضع براى آنها و چیزى که باید خورداز اطعمه و اشربه عقب فصد و حجامت
ترجمه و شرح حفظ الصحة شیخ الرئیس / 44 / باب یازدهم در فصد و حجامت و منفعت آنها و دلایل موجب آنها و اختیار ایام و مواضع براى آنها و چیزى که باید خورداز اطعمه و اشربه عقب فصد و حجامت
مىخورند احتراز نماید که سبب تخمه مىشود و باید که در روز فصد اکتفا کند بر تناول قلیه نار و مزوّرات ترش یا ترش و شیرین و حجامت که سنت است و استعمال آن در دردسرى که از غلبه خون باشد یا درد دندان شدید و ورم لثه که با سرخى چشم باشد و غیر آن مناسبست و باید که دست حجام بسیار درشت نباشد و اطراف حجامت ناهموار و بد نباشد و موضع حجامت را اولا بسیار بمکد تا موضع حجامت تحذیر بهم رساند و کم درد کند و بعد از فارغ شدن از حجامت کل سرخ خشک کوبیده با صندل بموضع حجامت بکذارند؟؟؟
ترجمه و شرح حفظ الصحة شیخ الرئیس / 48 / باب سیزدهم در ذکر اختیارات ایام
اختیار شود در نهایت جودت و خوبى خواهد بود و اکر بخلاف این باشد ردى خواهد بود و دلالت مىکند بر فساد امر و انتقاص او پس در فصد و حجامت بهتر اوقات وقتى است که قمر در بروج هوائیّه یعنى جوزا و میزان و دلو باشد سواى جوزا و بوده باشد ناقص النور یعنى از وسط ماه تا آخر باشد و در اوایل ماه نباشد و جوزا از براى حجامت خوبست و از براى فصد خوب نیست و در مسهل خوردن بهتر اوقات وقتیست که قمر در حمل و ثور باشد و در امساک بطن که ضدّ اسهالست بهتر اوقات وقتیست که قمر در بروج ذوات الأجساد یعنى جوزا و سنبله و قوس و حوت باشد سواى سنبله و در ناخن چیدن باید که قمر در خانه زهره یا مرنج باشد و در داخل شدن حمام باید که قمر در بروج ذوات الأجساد نباشد بعد از آنکه بوده باشد مسعود و سوارى جهت صید وقتى مناسبست
دفع المضار الکلیة عن الأبدان الإنسانیة (دور ساختن هر گونه زیان از تن آدمیان) / 89 / [جماع با درد چشم] ..... ص : 89
تدارک جماع با درد چشم چکانیدن آب گشنیز تازه است در چشم با سفیده تخممرغ و حجامت میان شانه و خسبیدن به پشت.
دفع المضار الکلیة عن الأبدان الإنسانیة (دور ساختن هر گونه زیان از تن آدمیان) / 123 / ح ..... ص : 123
حجامت، 89
تذکرة الکحالین / 82 / الباب الأول فى أصول و دستورات یعمل علیها فى علاج أمراض العین ..... ص : 59
(8) و قد قید الجرجانى الاستفراغ بقوله «و آن بفصد و حجامت بود بحسب شناختن مبدأ طبیب ماده را و اللّه اعلم».
طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 37 / متن رساله طب النبى ..... ص : 31
و فرمود: ده چیز باعث فراموشى مىشود: خوردن پنیر، خوردن بازمانده موش و خوردن سیب ترش و گشنیز و حجامت کردن با نقره و رفتن از میان دو زن و نگاه کردن به کسى که بر دار زده شده و تعزیه و خواندن سنگ قبرها.
طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 45 / متن رساله طب النبى ..... ص : 31
و فرمود: حجامت کردن در نوزدهم و بیست و یکم هر ماه مستحب است.
طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 45 / متن رساله طب النبى ..... ص : 31
و فرمود: در شبى که به معراج رفتم به هیچ فرشتهاى نمىگذشتم مگر اینکه مىگفت: اى محمد امت خود را به حجامت کردن دستور بده و بهترین چیزى که با آن بیماریها را مداوا مىکنید حجامت کردن و سیاه دانه و جوز است.
طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 62 / طب امام صادق علیه السلام ..... ص : 59
هر چه مىخواهید بکنید. آنان یهودى را خواستند و او شکم آن مرد را پاره کرد و از او جراحت بسیارى دفع شد سپس شکم او را شست و دوخت و مداوا کرد پس آن مرد شفا پیدا کرد. پس این جریان را به پیامبر خبر دادند، فرمود: همانا خداوندى که دردها را آفرید براى آنها دوایى نیز قرار داد و بهترین دوا حجامت و خون گرفتن از رگ و هلیله سیاه است.
طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 146 / سخنان جاویدان امام در طب ..... ص : 137
*** و نیز فرمود: در چیزى که باعث سلامت بدن مىشود، اسراف وجود ندارد. بلکه اسراف در چیزى است که موجب تلف شدن مال و ضرر به بدن مىشود.*** و نیز فرمود: دوا چهار نوع است: حجامت و ضماد گذاشتن و قى کردن و اماله کردن. مىگوییم: پیشینیان از پزشکان معتقد بودند که بیشتر بیماریها از فساد اخلاط به وجود مىآیند و به عبارت دیگر وقتى مایعات بدن کثیف شد، بدن مریض مىشود و نیز مىگویند تمام مایعات بدن از خون تولید مىشوند، وقتى خون صاف باشد، مایعات دیگر نیز سالم خواهند شد و در نتیجه بدن سالم خواهد شد و اگر چنین نباشد بدن مریض مىشود و در چنین حالتى باید خون را تصفیه کرد تا کثیف بودن آن باعث بروز بیماریها نگردد.
طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 146 / سخنان جاویدان امام در طب ..... ص : 137
براى تصفیه خون وسائل مختلفى وجود دارد که از جمله آنها حجامت کردن است که امروز میان پزشکان درباره آن اختلاف نظر وجود دارد، زیرا که خون اساس زندگى است و براى بیمار ضعیف که
طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 147 / سخنان جاویدان امام در طب ..... ص : 137
قواى خود را از دست داده درست نیست که از خونش کاسته شود. و البته این سخن در بیماریها که با کمبود خون همراه است سخن درستى است ولى در غیر این بیماریها و براى کسانى که خونشان زیاد و یا کثیف است، حجامت از سودمندترین کارهاست.
طب النبی و طب الصادق (روش تندرستى در اسلام) / 150 / سخنان جاویدان امام در طب ..... ص : 137
*** و نیز فرمود: بهترین چیزى که با آن مداوا مىکنید، حجامت و روغنمالى و حمام رفتن و اماله کردن است.
الصیدنة فی الطب (داروشناسى در پزشکى) / 103 / ابن ماسة ..... ص : 102
که عیسى بن ماسه یکى از پزشکان برجسته زمان خود بوده و آثارى در فراوردههاى غذایى، حجامت، استفاده از گرمابه و جز اینها دارد. اما از اشارات موجود در دیگر صفحات کتاب ابن ابى اصیبعه مىتوان تشخیص داد که ابن ماسه در چه محدوده زمانى مىزیسته است. ابن ابى اصیبعه در چند مورد به اسحق بن على الرهاوى اشاره کرده که بهنوبه خود از ابن ماسه نقل مىکند. ابن ماسه در این نقلها به صورت اولشخص سخن مىگوید و خبر مىدهد که با یوحنا بن ماسویه (777- 857) بارها دیدار کرده و خلیفه متوکل (847- 861) و بختیشوع بن جبریل (در 870 درگذشت) را دیده است.
الأبنیة عن حقائق الأدویة (روضة الأنس و منفعة النفس) / متن / 236 / علق ..... ص : 235
یا بر جاى سعفه یا بلخیه یا توثه یا شیرینه از آنجا خون بکشد و منفعت کند، و همچنین حمره یا سوزایى که اندر بینى پدید آید و او را استعمال نباید کرد الّا بعد آنکه تن پاک کرده باشى از همه فضولها بداروى مسهل خوردن، و رگ زدن و حجامت کردن تا مادّهیى اندر تن نمانده باشد که علق آن ماده را آنجا کشد.
الأبنیة عن حقائق الأدویة (روضة الأنس و منفعة النفس) / متن / 429 / فهرست اعمال و آثار مربوط به بدن و داروها ..... ص : 428
حجامت کردن: 236
اصول و مبانى نظرى طب سنتى / متن / 5 / پیشگفتار
کتاب سوم- اندر یاد کردن تدبیر نگاهداشتن تندرستى و تدبیر هوا و مسکن و شناختن احوال آبها و تدبیر طعام و شراب و تدبیر خواب و بیدارى و تدبیر حرکت و سکون و شناختن احوال کسوتها و عطرها و اسفرغمها و بکار داشتن روغنها و تدبیر قى کردن و داروى مسهل خوردن و تدبیر فصد و حجامت و دیوچه
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / فهرست / 4 / فهرست مطالب
باب دوازدهم: در تدبیر فصد و حجامت 60
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / مقدمه / 4 / مولفات طبی گرگانی ..... ص : 4
ذخیره در ده کتاب است که یک دوره کامل اصول طب و اخلاط و ماده ها و مزاج ها و تشریح اندامها و تندرستی و بیمارى و اعراض و آنچه که از بدن خارج شود بمانند عرق و نفث 9 و بول و غایط و تدبیر نگاهدارى تندرستی در برابر هوا و مسکن و طعام و شراب و خواب و بیداری و حرکت و سکون و شناختن البسه و عطرها و روغنها و داروها و فصد و حجامت و حقنه و شیاف ها و پرورش کودکان و توجه به پیران و مسافران و شناسائی بیمارىها از علتها و علامات و درمان ها از سر تا قدم و شناسائی و درمان آماسها و ریش ها و داغ کردن و شکستگی ها و در رفتگی ها و پاکیزگی و آراستگى ظاهر بدن و زهرها و علاج آنها و فادزهرها و داروها و ترکیبات داروئی مىباشد خلاصه دوره کامل علم طب و فنون وابسته بدان است.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 2 / مقدمه مؤلف
یب) در تدبیر فصد (رگ زنی، خونگیرى (Phlebotomy و حجامت)Venesection Cupper یج) در تدبیر استفراغهاى دیگر.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 16 / توضیحات: ..... ص : 16
(5)- استفراغ چنانکه آمد در طب قدیم به تخلیه مواد اضافی و مضره بدن آدمی اطلاق مىشده است، حال این تخلیه به وسیله داروی قىآور (مقی) که منتهی به قی گردد صورت مىگیرد یا (خون گرفتن) و یا حجامت و یا کار کردن شکم و یا ادرار و یا بزاق یا عرق و امثال آنها به عمل مىآید. بر این، کلمه" قی" در میان عوام که استفراغ گویند یک نوع استفراغ طبی مىباشد.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 25 / باب پنجم/ در معرفت غذا و تدبیر آن ..... ص : 22
سازند نشاید خورد، سکبا 36 و غوره با) آش غوره (و ماهی شور و گوشت نمک سو هیچ کدام با هم نشاید خورد 37، و گوشت مرغ به جغرات 38 نشاید پخت، و از پس هیچ میوه تر، آب یخ نشاید خورد، و انگبین (عسلHony) و خربزه 39 بهم نشاید خورد، و گوشت بریان که از تنور بر آید نشاید پوشند [کذا] و اگر بپوشند [کذا] نشاید خورد، و از بسیار پیاز،" کلف") 40 و" سرگشتن" (دوار) تولد کند، شیر و شراب اندر یک روز خوردن،" نقرس" (Gout) آورد، و از پس فصد و حجامت (Cupping) چیزهای شور خوردن" گر" (Scab ,Scabbiness) آریانپور (و" بهق") بهکMelas آورد، و سرکه در چیزى که" مس" و" ارزیز" 41 بود نشاید داشتن، و روغن و شیر اندر چیزى که از" مس" 42 بود، نشاید داشت، ماهی تازه و شیر و پنیر تر و خایه مرغ 43 به یکجا، نشاید خورد، و باقلی و جغرات به یکجا، نشاید خورد.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 49 / باب دهم/ در تدبیر استفراغ به داروی مسهل ..... ص : 49
بباید دانست که مردم تندرست و کودک را و پیر را و مردم خشک اندام و لاغر را و کسی را که گوشت عضلههاى شکم او اندک بود و کسی را که قوت ضعیف باشد و کسی که معده یا دل او ضعیف بود و کسی که عضلههاى زبان ضعیف بود، و این کسی باشد که در سخن به جای حرف" سین"،" ثا" گوید، و کسی که خون در تن او بسیارتر از دیگر خلطها باشد، این چندین گروه را داروی مسهل نشاید خورد، خاصه در فصل گرما و فصل سرما. و در فصل گرما، پیش از بر آمدن شعری 1 به بیست روز، و پس از بر آمدن، هیچ کس را نه دارو شاید داد و نه مسهل و نه فصد و حجامت باید کرد، مگر ضرورتى بود سخت، فصد کنند، و شرطهاى تسکین و احتیاط بجاى آرند، و مباشرت (جماع) نیز نباید کرد، خاصه در ایام" باحور" 2، و اول" باحور" نوزدهم" تموز" 3 باشد.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 60 / باب دوازدهم/ در تدبیر فصد و حجامت 1 ..... ص : 60
باب دوازدهم/ در تدبیر فصد و حجامت 1
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 64 / باب دوازدهم/ در تدبیر فصد و حجامت 1 ..... ص : 60
ببستن، و اگر دیگر باره باد گیرد، دست از آن بباید داشت 31، و باسلیق ابطی باید زد و هر رگ دیگر که همچنین باد گیرد، نباید بست و نشاید. و باسلیق را اولیتر آنست که به پشت، نیش 32 زنند چنانکه نیش حجامت زنند، تا سلامت باشد. و باسلیق ابطی را بسیار بباید مالید و آب گرم بر ریختن بسیار، پس ببستن و بند بزرگ باید زد، و دست مفصود راست باید داشت، چنانکه زاویه بغل قائمه باشد، و رگ را به ابهام (انگشت ابهام، شستThumb) فرو باید گرفت و نیش از بالا برگ فرو باید برد.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 65 / باب دوازدهم/ در تدبیر فصد و حجامت 1 ..... ص : 60
اما حجامت 47، کودکان و پیران را به جای فصد باشد. و بر هر عضوی که حجامت کنند آن عضو پاک شود و با خون حجامت از گوهر روح چیزى خرج نشود، و با خون فصد، بسیار خرج شود، و کودکان را تا از شیر باز نکنند بىضرورتى سخت حجامت نکنند، و از پس آن تا ضرورت نباشد نشاید از بهر آنکه ضعیف شوند، و بر آن ضعف بمانند، و بزرگان را از پس شصت سال، حجامت نشاید کرد از بهر آنکه خشکى بر پوست ایشان غلبه دارد.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 65 / باب دوازدهم/ در تدبیر فصد و حجامت 1 ..... ص : 60
و اولیتر آن بود که روز چهاردهم ماه و پانزدهم ماه باید فصد نکنند و حجامت نکنند 48، توقف کنند تا نور ماه، نقصان گیرد. و این روز شانزدهم و هفدهم باشد از بهر آنکه روز چهاردهم، ممتلی باشد از نور و اخلاط اندر تن حرکت کرده باشد و میل بجانب ظاهر کرده و رگها باریک و شاخ رگها (شاخه رگها) همه پر شده. و اندر وقت زیادتی نور ماه، خون نیک و صافی بیشتراند و خلط بد کمتر، و هرگاه که نور ماه نقصان گیرد، خون صافی باز گردیدن گیرد و اخلاط که با خون حرکت کرده باشد، به سبب آنکه، غلیظ تر باشد بازپس (واپستر و عقب تر) ماند و بدان زودی که خون صافی باز گیرد، اخلاط باز نتواند گردید، بدین سبب با خون حجامت اندر نقصان نور ماه خلط بد بیشتر آید.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 68 / توضیحات: ..... ص : 66
(47)- حجامت واژه تازی است و آن چسبانیدن شاخ حجام (حجامت گر) به بدن آدمی (عموما بین دو کتف) و مکیدن هوای آن که در نتیجه موضع بر آمده و باد کرده و خون بدان محل متمایل مىشد. دیگر حجامت بادکش است. پس از آنکه عمل بالا انجام مىگرفت با (چاقو) خون از بدن بیمار (قسمتى که باد کرده بود) گرفته مىشد. آنکه بعضی اوقات فقط بادکش ساده بعمل مىآوردند، خون گرفتن که این عمل را" بادکش" مىگفتند. (Dry Cupping ,Cupping آریانپور) 0 بادکش کردن مترادف با کوزه انداختن است. حجامت فرنگىSpring Scarificator ( شلیمر) 0 بادکش، حجامت فرنگىCupping
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 68 / توضیحات: ..... ص : 66
(48)- در باب خون گرفتن و حجامت قدما را عقاید مخصوص بوده که در کدام روز و در چه فصل از سال و چه موقع خون گرفته شود، یا حجامت به عمل آید. مطلب مهم آنکه عموما اثر آفتاب و مهتاب و ایام ماه را در این دو موضوع بسیار معتبر مىدانستند، در متن کتاب آمده و اطباء نیز بدان عمل مىکردند، مردمانی را در همین زمان مىبینیم که پشت آنها بین کتفین جای خراش تیغ دلاک دیده مىشود. عمل را بیشتر دلاکها انجام مىدادند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 130 / سرسام خونی ..... ص : 130
فرق میان علاج این و علاج" قرانیطس" آنست که این علت را نخست فصد یا حجامت کنند و دیگر علاجها بدان نزدیک بود، و نیز باشد که به حقنه قویتر یا مسهلی قویتر حاجت آید، نخست حقنه کند نیز یا شیافی تیز نهادن، پس" قی" کردن.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 148 / رمد 1 ..... ص : 147
نان و گوشت کباب کرده و زرده خایه مرغ جوشانیده با روغن گل بر پشت چشم نهند و ببندند، درد بنشاند و سود دارد، و به آخر زرده خایه مرغ و آرد جو و بابونه و بنفشه بهم بسرشند و ضماد کنند، و صبر و صندل سرخ و شیاف مامیثا و فوفل 5 و صمغ عربی و افیون و قاقیا در آب عنب الثعلب و آب کشنی (کاسنى) و آب گشنیز ترو آب کوک و طبیخ خشخاش بسرشند و طلی کنند، درد صعب را ساکن کند. و اگر ماده بلغمی باشد استفراغ به ایاره فیقرا و غاریقون و افتیمون و تربد و شحم حنظل و به طبیخ هلیله کابلی. و اگر ماده سودائی به ایارج فیقرا و افتیمون و غاریقون و شحم حنظل و نمکى نفطی و مطبوخ افتیمون استفراغ کنند، و مر و عنزروت به آب هلیله و آب تخم کتان سوده، طلی کنند، و طبیخ حلبه اندر چکانند. و اگر مدت دراز گردد و سرخی و آب رفتن کم نشود، بباید دانست که اندر طبقه چشم خلطهای بدست، توتیای 6 مغسول و نشاسته و اسفیدبا مىباید کشیدن جز این هیچ نشاید کرد و صواب نباشد، و" خارش" و" سوزش" و" دمعه" را شیاف سماق کنند، خاصه از پس فصد و حجامت و داروی مسهل و شیاف احمر لین 7
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 148 / جرب(گری) hctI bacS seibacS ..... ص : 148
علاج آن رگ قیفال زنند، و بر گردن حجامت کنند، و پلک چشم باز گردانند و بتراشند تا
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 160 / دمیدن دهان 2 ..... ص : 160
اگر سرخ بود، نخست به فصد و حجامت و چهار رگ 3 مشغول شوند، پس به استفراغ بماء الرمانین و طبیخ هلیله زرد، پس مضمضه برب توث (توت (Mulberry شلیمر) و طبیخ سماق و عدس و گلنار و حب الاس. و اگر لعاب بسیار آید، آقاقیا در آب عنب الثعلب حل کنند و سرکه برچکانند و بدان مضمضه کنند. و اگر سپید گونه باشد، حضض 4 اندر سرکه بجوشانند و بدان مضمضه کنند. و آبکامه، دمیدگی دهان را، اگر سپید باشد و اگر سرخ، سود دارد. و اگر سخت سپید باشد، نمک سوده با انگبین بسرشند و اندر دهان گیرند و نگاه دارند چندانکه تواند، پس بسنکنگبین مضمضه کندوبه آبکامه، و سعد و سنبل و بلبل و کبابه 5 و عاقرقرحا بکوبند نرم، و در آبکامه کنند و بدان مضمضه کنند. و اگر سیاه باشد، زرنیخ زرد 6 و سرخ و بوره و شب یمانی و زاج و قلقطار (زاگ زرد) و کف دریا 7 و مازو و آقاقیا و نارپوست، کوفته و بیخته، به انگبین بسرشند، پس اندر خرقه بندند و اندر گل گیرند و در آتش نهند و بپزند و به دهان اندر پراکنند، پس حب الاس و کزماز 8 و اندر سرکه بجوشانند و بدان مضمضه میکنند، و اگر بسوزانند و با روغن گل و گلاب اندر دهان گیرند، نافع آید.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 161 / خورده شدن گوشت بن دندان 9 و سستی دندان ..... ص : 161
علاج آن نخست فصد باید کردن و حجامت و چهار رگ و مسهل و مضمضه و داروها، چنانکه در علاج دمیدگی دهان که سرخ باشد بکار دارد، پس مازو و نارپوست و شب یمانی و قلقطار و گوزسرو 10 و برگ سرو و کزمازو و سماق اندر سرکه بجوشانند و بدان مضمضه کنند. و خورده شدن گوشت بن دندان، اشجار 11 کوفته به انگبین بسرشند و بن دندانها را بدان بمالند، گوشت پوسیده را پاک کند و گوشت برویاند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 161 / درد دندان ..... ص : 161
به آب سرد و گرم بیازمایند. اگر به آب سرد ساکن شود، فصد و حجامت کنند، و به اقراص بنفشه و حب صبر، استفراغ کنند، و به سرکه و گلاب غرغره کنند، و برگ مورد بخایند. پس رگ زیر زبان بزنند یا چهار رگ بزنند، و عاقرقرحا و اندکى کافور سوده اندر بن دندان کنند. و اگر به آب گرم ساکن شود، ایاره فیقرا خورند، پس عاقرقرحا و فوذنه 17 و سعتر و زرنباد و گلنار و شحم حنظل اندر سرکه بجوشانند و بدان مضمضه کنند، و سنجرینا و تریاق اربعه بخورند و اندر بن دندان نهند. و اگر به آب سرد و گرم ساکن نشود، تکمید کنند بگاورس و نمک گرم کرده و حلتیت و بلبل 18 و سعد اندر بن دندان کنند، و تخم بادیان بخایند. و اگر دندان کاواک 19 باشد، سنجرینا و تریاق اربعه و تریاق بزرگ و شونیز بریان کرده و به سرکه سوده اندر کاواک دندان نهند. و اگر در بن دندان" کرم" باشد، تخم گندنا و بزر البنج بکوبند راستا راست و با موم
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 163 / خناق ..... ص : 163
علاج آن اگر علامت آن با غلبه خون، ظاهر باشد، فصد کنند و حجامت، و رگ زیر زبان بزنند، و بر ساق حجامت کنند، و در اول برب گوز (جوز گردو) و لعوق رمان غرغره کنند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 190 / شقاق 3 ..... ص : 190
علاج آن اگر سبب امتلاء رگها باشد، رگ باسلیق یا صافن یا مابض بزنند یا بر میان هر دو" سرین" حجامت کنند. و اگر آماس و حرارتی باشد، سفیده خایه مرغ و روغن گل اندر" هاون سرب" بسایند، تا سیاه شود 6 و طلی کنند، و مرهم کافوری طلی کنند. و اگر حرارت قوی نباشد، مرهم مقل بکار دارند، و مغز ساق گاو با خمیر جوشانیده 7 مرهم کنند، خداوند مزاج خشک را سود دارد، و اگر بارزد 8 با آن یار کند، هر سه راستا راست
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 191 / خارش مقعد ..... ص : 191
علاج آن رگ باسلیق باید زد، و بر میان دو" سرین" حجامت کردن، و به مطبوخ افتیمون استفراغ نکردن و از طعامهای سودائی، احتراز کردن و آن موضع را به روغن زردآلوی تلخ که مقل در وى حل کرده باشند، چرب کنند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 211 / خارش قضیب و خایه ..... ص : 211
قی کنند، و فصد باسلیق زنند، و از چیزهای تیز 44 پرهیز کنند، و بر روى" ران" حجامت کنند، یا" دیوجه" برافکنند، و اشنان، به سرکه تر کنند و هر روز اندر گرمابه بدان بشویند، و همچنین به گل، به سرکه تر کرده بشویند و اگر بسوزد، روغن گل با سپیده خایه مرغ طلی کنند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 218 / خارش رحم ..... ص : 218
علاج آن همچون علاج چرب" مثانه" باشد. رگ باسلیق زنند، و بر روى" ران" حجامت کنند، و حلبه و تخم کتان اندر ماء العسل ببیزند و پشم پاره بدان تر کنند و بخویشتن بردارند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 232 / آبله و حصبه 34 ..... ص : 231
هرگاه که اندر شهر،" آبله" بسیار باشد، کسانی را که آمده 46 نباشد، فصد باید کرد یا حجامت، و از گوشت و شیرینی و چیزهاى گرم پرهیز کردن، و با آب میوه ها طبع پدید کردن و فرود آوردن. و چون" آبله" برآید، هوای خانه، معتدل باید داشت، و تن به جامه پوشیدن داشتن، و جرعه جرعه آب سرد دادن، و صندل و کافور بویانیدن، و سرکه و گلاب به بینی برکشیدن، و آب گشنیزتر با نقیع سماق یا عصاره شحم نارترش و مازو، به گلاب سوده، به چشم اندر چکانند، و سرمه، به گلاب سوده به چشم اندر چکانند با اندکى کافور. و اگر حلق گرفته باشد، به شراب خرنوب غرغره کنند به آب یخ، و غذا، پست جو و پست عدس آمیخته اندر آب انار ترش یا اندر آب غوره و اندکى شکر و طفشیل با آب غوره یا به سرکه به شیره مغز بادام. و اگر در حلق 47 درشتی باشد، پست جو اندر جلاب دهند و کشکاب که از کشک جو و عدس مقشر ساخته باشند، سود دارد.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 237 / آماس گرم ..... ص : 237
علاج آن فصد باید کرد و حجامت، و استفراغ به مطبوخ هلیله یا بماء الفواکه یا به اقراص بنفشه، و طلی از اول، صندل سپید و سرخ و فوفل با آب عنب الثعلب. و در میانه، شیاف مامیثا و حضض و زعفران و مر اندر آب گشنیزتر و به آخر، آرد جو با آب گشنیز تر. و اگر ترسند که صلب شود، گشنیزتر بکوبند و با روغن گل بسایند، و چون مرهم کنند، و بر نهند. و اگر آماس، زخمی باشد یا سقطه 3 بود، صندل سرخ و زعفران راستا راست با آب گشنیز تر سوده طلی کنند و پشم پاره ای به روغن گرم کنند و برنهند، درد بنشاند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 238 / ..... ص : 238
علاج آن فصد استفراغ به طبیخ هلیله و حجامت، و نخست چیزى که بر وى نهند بزرقطونا، به سرکه تر کرده بر نهند و از پس سه روز، گندم و نان خشک اندر آب و روغن ببیزند و بر نهند، و خردل با انجیر بکوبند و با روغن گل یا روغن تخم کتان بسرشند و برنهند، و تخم مرو و تخم کتان کوفته با سرگین کبوتر و خمیر بسرشند و برنهند، زود بپزاند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 240 / سعفه 28 و شیرینه 29 ..... ص : 240
اگر سعفه خشک باشد، رگ پس گوش بزنند و آن خون در وى مالند، پس مرهم سرخ، طلی کنند، و رگ قیفال بزنند، و بر گردن حجامت کنند، و بگیرند: گشنیز خشک سوخته و سفال تنور کهن و حنا (Henna) همه بکوبند و با سرکه و روغن گل طلی کنند. و اگر تر باشد، فصد کنند، و حجامت و استفراغ کنند به مطبوخ هلیله و به حب قوقایا، و بگیرند: روى سوخته و قنبیل و مر، هر یکى یک درم، زراوند طویل و قلقطار و صبر از هر یکى یک درم، همه بکوبند و به سرکه و روغن گل طلی کنند.
خفى علائى (خف علائى یا الخفیة العلائیة) / متن / 242 / توضیحات: ..... ص : 242
(8)- محجمه: [به فتح میم و جیم]: محل حجامت و موضعی که در آن حجامت کنند 000 جمع حجامت محجمه [به کسر میم و فتح جیم]: شیشه و شاخ حجامت (ناظم الاطباء) 0 ایضا به بحر الجواهر مراجعه شود.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 3 / فهرست کتاب یادگار:
باب 17- اندر تدبیر رگ زدن و حجامت کردن.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 3 / فهرست کتاب یادگار:
(4). ب: «باب 17 ... حجامت کردن» ندارد.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 75 / باب 17 - اندر تدبیر رگ زدن: ..... ص : 71
و نشان رسیدن جراحت به شریان آن است که نبض ضعیف بود و خون شریان تنکتر و اشقر بود و حرکت بیرون آمدن خون با نظام بود و کودکان را و پیران را حجامت به جاى رگ زدن بود و کودک را تا از شیرخوارگى درنگذرد حجامت نشاید کرد [ب- 16] بعد از آن تا ضرورت نباشد هم نشاید کرد و پیران را نیز بعد از شصت سال فصد و حجامت نشاید کرد. و بیست روز پیش از برآمدن شعراى یمانى و بیست روز پس از برآمدن او رگ نشاید زد و نه دارو خوردن و نه حجامت کردن و برآمدن او آنوقت بود که آفتاب به سه درجه اسد آید و به روز نوزدهم بود، اما ماه تموز که اول ایام باحور بود.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 75 / باب اول - اندر سرسام و درد سر گرم: ..... ص : 75
(2). ب: «رگ نشاید زد و نه دارو خوردن و نه حجامت کردن و برآمدن او».
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 78 / باب اول - اندر سرسام و درد سر گرم: ..... ص : 75
امّا علامتهاى سرسام خونى، سرخى زبان بود و سرخى چشم و رگهاى گردن [17- ب] و دست بر پوست و تب پیوسته دارد و باشد که زبان بگیرد و بخواهد که روشنایى بیند هم بر این طریق علاج کند، امّا نخست رگ زنند یا حجامت کنند.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 93 / باب[13] اندر جوشش و خارش و برون خاستن چشم و پلک چشم برهم گرفتن. ..... ص : 93
علاج: شیاف سماق اندر این باب نافع بود. صفت آن: بگیرند سماق و بجوشانند و بپالایند و باز بجوشانند تا قوامى گیرد و اسفیداج ارزیز مغسول یک جزو و کافور ربع آن، کتیرا سدس آن و اندر بعضى نسخهها کافور سدس اسفیداج است و کتیرا مثل کافور بسرشند و شیاف کنند و به وقت حاجت به گلاب بسایند و درکشند و این شیاف بعد از فصد و حجامت و پس از اسهال به کار باید داشت.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 99 / دمیدگى دهان: ..... ص : 99
رگ قیفال زنند یا بر گردن حجامت کنند یا چهار رگ زنند و به آب انار ترش و شیرین و شیر خشت طبع را نرم دارند و
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 101 / صفت معجونى که بوى دهان خوش دارد: ..... ص : 101
درد دندان اگر به آب سرد ساکن شود رگ زنند و حجامت کنند و به آب انار و حب شبیار طبع فرود دارند و به سرکه و گلاب مضمضه
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 103 / خناق ..... ص : 103
اگر خون غالب بود رگ زیر زبان زنند و یا قیفال و بر ساق حجامت کنند و اگر دردى صعب بود شیر تازه به شراب بنفشه غرغره کند روز دوم آب گشنیز تر با آب عنب الثّعلب هرکدام که اتفاق افتد با میپخته غرغره کند و به آخر با آب بادیان و خیار شنبر و میپخته غرغره کند و اما مادّه بلغمى بود حلبه و انجیر بپزند و خمیر ترش در وى حل کنند و غرغره بدان فرمایند و میپخته و خیار شنبر در وى حل
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 142 / خارش مقعد ..... ص : 142
اگر از کرم خرد نباشد مقدمه ناسور بود. علاج: رگ با سلیق زنند و بر میان دو سرین حجامت کنند و به مطبوخ افتیمون استفراغ کنند و مقل اندر روغن زردآلوى تلخ حل کرده طلا مىکنند.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 162 / خارش قضیب ..... ص : 162
هم قى کنند و با سلیق بگشایند و پرهیز کرده از چیزهاى تلخ و تیز و سوز بر روى ران حجامت کند یا دیوچه [ب- 33] برافکنند و هر روز در گرمابه به اشنان تر کرده اندر سرکه مىشویند و اگر بسوزد روغن گل با سپیدى خایه مرغ طلا کنند.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 180 / باب 2 - اندر آبله و حصبه. ..... ص : 180
علاج: هرگاه در شهر بسیار کس را آبله بود دیگران را فصد باید کردن و یا حجامت و از گوشت و شیرینى پرهیز کند و طبع به آب میوه نرم دارند و آن را که آبله پدید آید هواى خانه معتدل باید داشت و تن
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 182 / باب اول: اندر آماس گرم و سرد. ..... ص : 182
آماس گرم سرخ بود و سوزان. علاج: رگ زنند و حجامت کنند و
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 187 / باب 3 - اندر طاعون و داخس و دمل و شرى ..... ص : 185
علاج: نخست رگ زنند و بزر البنج و افیون سوده به سرکه حل کرده طلا کنند و اسبغول، به سرکه تر کرده بر سر آن نهند و هر ساعت به آب سرد تر مىکنند و همه روز اگر انگشت در آب سرد دارد صواب بود و اگر بدین طریق ساکن نشود انگشت به روغن گل گرم کرده مىدارد و دمل فصد و حجامت کنند و استفراغ به مطبوخ هلیله و طعام کمتر و لطیفتر به کار برد و از نخست اسبغول به سرکه تر کرده برنهند و نار پوست کوفته و بیخته به موم سرشته پس داروها بپزانند و مىنهند چون نان خشکار به روغن پخته و خردل با انجیر خشک کوفته و اندر روغن کتّان سرشته و حلبه با خرماى کوفته و انجیر با شیر بسرشند یا خرما شیر و پیاز نرگس به انگبین [ب- 38] و روغن سرشته و تخم کتّان کوفته با سرگین کبوتر و خمیر ترش سرشته برنهند و برگ کرنب اندر خرقه برپیچند و اندر آتش نرم نهند تا پخته شود. پس آن را با روغن گاو کهن بمالند و مرهم کنند و برنهند.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 192 / صفت قرص برمکى که خداوند گر و خارش را سود دارد: ..... ص : 190
صفت آن: بگیرند مردار سنگ و زردچوبه کوفته و سوده نرم به سرکه یا به روغن زیت بیامیزند و گشادن قیفال و حجامت کردن سود دارد و اگر تر باشد هم فصد و حجامت و استفراغ باید کرد. استفراغ به مطبوخ هلیله و حب قوقایا کنند و بگیرند توبال مس و مر و قنبیل از هر یکى دو درم، کندر و شب یمانى از هر یکى چهار درم، زراوند طویل و قلقطار و حبر از هر یکى یک درم، بکوبند و بپزند و به سرکه و روغن گل طلا کنند و خرزهره بپزند و سر بدان آب پاکیزه شویند و سفال تنور کهن دو بهر و نمک یک بهر اندر سرکه بسایند و طلا کنند قو با صمغ و کتیرا و هلیله زرد کوفته و بیخته به سرکه حل کنند و طلا کنند و اگر سخت قوى باشد به مطبوخ افتیمون یا به ماء الجبن استفراغ کنند و مازو و کتیرا و رخبین به سرکه حل کنند نافع بود و مازوى ناسفته اندر سرکه و بول گاو بپزند و بسایند و طلا کنند [ب- 39]
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 195 / بادشنام ..... ص : 195
علّتى است که روى و اطراف سرخ گردد و مانند مجذوم نماید و اندر زمستان بیشتر باشد. علاج: رگ زنند و حجامت کنند و علاجهایى که در اول جذام یاد کرده آمده بباید کرد.
یادگار، در دانش پزشکى و داروسازى / متن / 339 / علق: ..... ص : 339
نباتى است که به لغت رومى «اپنوس» گویند و معنى آن آکل باشد به لغت تازى اعنى خورنده و به رومى «افدیله» گویند و به سریانى «علقثا» گویند و پارسیان «دیوچه» گویند و به هندوى «جوک» گویند و به فرغانه «زروک» گویند. (صیدنه ص 491). شریف گوید چون بر موضعى نهند که خون فاسد بود قائم مقام حجامت بود، خاصه کودکان و زنان را و بر ریشها و سعفه و قوبا نهند خون فاسد بکشد. علق را به شیرازى ورن خوانند و به اصفهانى دیوجه و به لفظى دیگر لوزى و زلوى. (اختیارات ص 306).
ذخیره خوارزمشاهى / ج2 / 209 / باب پنجم از گفتار دوم: اندر شناختن نشانههاى غلبه خون و بیماریها از آن تولد کند ..... ص : 208
از مقعد و اندر خواب چیزهاى سرخ دیدن و خویشتن خونآلود دیده و خاریدن جایگاه رگ زدن و جایگاه حجامت، این همه نشانههاى غلبه خون است و جوانى و فصل بهار و تن گوشت آلود و بسیار خوردن گوشت و شرینى این نشانهها را درست کند که نشانه غلبه خون است.
ذخیره خوارزمشاهى / ج2 / 308 / باب دوم از جزو اول از گفتار نهم: اندر شناختن سببهایى که تن را گرم کند ..... ص : 308
یک خوردنیهاى معتدل چه از غذا و چه از دارو، دوم حرکتهاى معتدل چون ریاضتها و صناعتها، سوم مالیدن معتدل؛ چهارم ضمادها و داروها و روغنهاى مالیدنى و محجمه (وسیله حجامت)، بر نهادن، بىآزدن (تیغ زدن) از بهر آنکه استفراغ باشد و استفراغ سردى فزاید، پنجم گرمابهاى معتدل، ششم هواى معتدل، هفتم خواب معتدل، هشتم خشم معتدل، نهم شادى معتدل و بیدارى معتدل، دهم سرما و غسل کردن به آبها که پوست را درشت کند و مسام را ببندد و بدان سبب حرارت زاندرون تن بماند یازدهم عفونت و لکن حرارتى که از عفونت فزاید غریب و ناطبیعى باشد، گرم کردن مطلق نباشد و سوزانیدن نیز نباشد، از بهر آنکه عفونت آن باشد که حرارتى ناطبیعى در رطوبتى اثر ناطبیعى کند و آن را از حال بگرداند و مزاج آن رطوبت را از شایستگى مزاج آن شخص بیرون برد. و سوزانیدن آن باشد که حرارت رطوبتى غلیظ را از جوهر غلیظ جدا گرداند و رقیق بخار گردانید و به تحلیل خرج کند و باقى غلیظتر شود. و گرم کردن مطلق چنان باشد که رطوبت بر حال خویش باشد لکن لختى اثر گرمى پذیرفته باشد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 394 / باب بیست و چهارم از جزو نخستین از گفتار سوم: اندر تدبیر غذا خوردن ..... ص : 391
شد نشاید خورد. و هر که با لبنیات شراب خورد از نقرس ایمن نباشد و از بسیار خوردن پیاز، کلف (کک مک) و سرگشتن پدید آید. و چیزهاى شور خوردن، از پس فصد و حجامت، گر و بهق پدید آید.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 507 / باب دوم از جزو نخستین از گفتار نخستین: اندر باز گردانیدن مادتها از عضوى به عضوى ..... ص : 506
هر گاه که طبیب خواهد که ماده را از عضوى به عضوى باز آرد، نخست دردها ساکن باید کرد از بهر آنکه درد ماده را (به) سوى خویشتن کشد و اگر طبیب خواهد که آن را باز گرداند مزاحمت افتد و هیچ منفعت نباشد. و هرگاه که درد ساکن شود، باز گردانیدن ماده سهل باشد، و بسیار باشد که باز گردانیدن ماده از عضوى که روى بوى نهاده باشد به (فصد) کفایت باشد و به استفراغ حاجت نیاید. و باز گردانیدن ماده از چند گونه باشد، یکى آنکه عضوى دیگر که برابر اوست، سخت ببینند، چنانکه المى بوى رسد تا به سبب الم ماده به سوى او باز گردد، یا شیشه حجامت بر عضو برابر او بر نهند، یا داروهاى گرم بر نهند، یا مثلا اگر اندر دست راست مادهاى است به دست چپ کارى سخت کند، یا چیزى گران بر دارد. یا اگر اندر سر مادهاى است یا اندر چشم، بر سر و چشم داروهایى که دردها به نشاند بر نهند و پاى را سخت بمالند، یا اندر آب گرم نهند، یا به طنابها به بندند تا ماده از بالا فرود آید. و بباید دانست که مادتها را که اندر بند گشادها باشد آن را باز گردانیدن و استفراغ کردن دشخوار باشد، از بهر آنکه ماده را گنج نباشد (نباشد یعنى محیط مفصل گنجایش زیر ندارد)، و بدین سبب مادهها بسیار باشد و داروى مسهل هم از بالا مادتها را فرو سوى کشد و هم از فرو سوى بر کند و بیرون آرد و هر گه که مادتها اندر تن قرار گرفته
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 515 / باب هفتم از جزو نخستین از گفتار نخستین: اندر آنکه انواع استفراغ را چگونه باز توان داشت ..... ص : 514
اما باز داشتن استفراغ به طریق باز گردانیدن ماده چنان باشد که مثلا حیض بسیار میرود، فرو سوى پستان به محجمه به مزند (مشتق از میزیدن به معنى مکیدن و مزه کردن)، و بیازنند تا خون بدین حاجت باز گردد و محجمه شیشه حجام (حجامت کننده)، را گویند، و باز داشتن به طریق باز گردانیدن ماده به عضوى دیگر و از آن عضو استفراغ کردن چنان باشد که از بهر افراط حیض رگ باسلیق بهزنند و از بهر رعاف رگ قیفال بهزنند و همچنین افراط اسهال را به قى باز دارند و قى را به اسهال باز دارند و هر دو را به عرق آوردن باز دارند. و باز داشتن استفراغ هم به استفراغ و هم از آن راه چنان باشد که هر گاه که معده هضم نه میکند و اندر وى مادهاى باشد که منش گشتن و قى همىآرد جهد کنند تا قى تمامتر کرده شود و آن ماده هم (همگى) به قى بر آید و معده از آن پاک شود. و همچنین (اگر) اندر معده و رودهها خلطى باشد که هر دو را نرم و لغزنده کرده باشد و بدان سبب طعام اندر معده و ثفل اندر روده درنگ نکند و بلغزد و زود بیرون آید معده را و روده را با پاره فیقرا، از آن خلط پاک کنند تا معده درست گردد و قوى شود و طعام را نگاه دارد و به گوارد و اسهال باز ایستد. و آنچه به داروهاى سرد باز دارند درست باشد که خلطى گرم شده باشد و بدان سبب رقیق شده باشد و مىپالاید، شربتها و داروهاى سرد نگاه دارنده،
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 614 / باب دهم از نوع چهارم(از گفتار نخستین): اندر آنکه رخصت اندر فصد را شاید داد و کرا نشاید ..... ص : 614
هر که رگهاى او ظاهر تر و فراختر و بر تن او موى بیشتر باشد و رنگ او به سرخى یا به سیاه چردگى گراید و بسیار گوشت باشد و بسیار پیه نباشد و گوشت او سخت باشد وى را به فصد رخصت توان داد، خاصه اندر سالهاى جوانى و کهلى و خاصه کسى را که گوشت و شیرینى و شراب پیوسته خورد و کسى را که بثرها و دملها مىبرآید. و اما کودک را تا به چهارده سالگى نه رسد رخصت نشاید داد، از بهر آنکه اندامهاى کودکان گرم و تر باشد و بدین سبب هر روز از تن ایشان تحلیل بسیار باشد. و چهارده ساله را نیز حال سحنه نگاه باید کرد، و اگر لاغر و صفرایى باشد یا سخت مرطوب باشد فصد نشاید کرد. و گروهى دوازده ساله را رخصت دادهاند به فصد و اما حجامت اندر بیشتر حالها پس از شش سالگى فرمودهاند و گروهى پیش از آن رخصت دادهاند و پیران را فصد نشاید کرد و بعضى پیشینگان از پس هفتاد سالگى فصد فرمودهاند و اعتماد بر قوت کردهاند نه بر سال، از بهر آنکه بسیار کس باشد که به هفتاد سالگى رسیده باشد و خون اندر تن او بسیار باشد و اندامها و قوتهاى او قوى باشد. و هر که را معده و جگر ضعیف باشد و طعام دشخوار گوارد و طبع شکسته و قوت ضعیف باشد و کسانى را که خطر آن باشد که از پس فصد بیمارىهاى سرد تولد کند، فصد نشاید کرد و مردم مرطوب را که رگهاى باریک و نرم باشد اندر فصد احتیاط تمام باید کرد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 622 / باب شانزدهم از نوع چهارم(از گفتار نخستین): اندر آنکه خون را که به جانبى میل کند از آن جانب چگونه باز تواند گردانید ..... ص : 621
که بدو میل مىکند یا به عضوى که برابر آن عضو باشد. اما کشیدن از جانبى به جانب برابر او چنان باشد که اگر مثلًا به جانبى پس سر میل کند رگ پیشانى بهزنند و اگر به جانب پیش سر میل کند، بر قفا و پس سر حجامت کنند. و آنچه از عضوى به عضو برابر افکند چنان باشد که اگر به دست راست میل کند از دست چپ رگ زنند، و اگر به دست چپ میل کند از دست را ست زنند. (ص 191)
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 639 / باب بیست و چهارم از نوع چهارم از گفتار نخستین: اندر آنکه هر رگ چگونه باید زد و شریانها را چگونه باید برید و چگونه داغ باید کرد ..... ص : 638
از بالا فرود آرند، برسان آنکه حجام نیش حجامت زند، تا با سلامت باشد. و هر گاه که باسلیق ابطى خواهد زد، نخست انگشتان بر موضع بسیار باید بمالند و آب گرم بر ریختن بسیار، پس به بستن و گره بزرگ باید افکند و بازو راست بدارد، چنانکه زاویه بغل قائمه باشد و چون رگ پدید آید آن به ابهام خویش فرو گیرد و رگ از بالا فرو گشاید، یعنى مبضع را از بالا به رگ فرو برد تا خون آسانتر بیرون آید. و اکحل را نیز به احتیاط باید زد و ربوده باید زد، از بهر آنکه اندر زیر عصبى است و بدین ربوده آن معنى میخواهیم که به تازى معلق گویند. و بسیار باشد که اکحل اندر میان دو عصب نهاده باشد، بدین سبب او را از درازا باید زد و نیز باشد که بر روى رگ عصبى باریک نهاده باشد، گوش باید داشت تا که مبضع بدو برنه یاید تا دست خدر نشود و هر که را رگ قویتر و ظاهرتر این عصب نیز پیداتر و اگر مبضع بدین عصب بر آید، مضرت آن بزرگتر و هر گاه که این خطا بیفتد، بباید گذاشت که جراحت رگ بسته شود و علاج آن علاج جراحتهاى عصبها باشد و هیچ چیز خنک چون صندل و غیر آن بدو نشاید رسانید، لکن همه دست را گرداگرد جراحت را به روغن گرم کرده چرب باید داشت. و روغن سوسن و روغن یاسمن و مانند آن سخت نیک باشد اندر این باب. و قیفال را به اوریب باید زد یا از پهنا، و ربوده باید زد، و گوش باید داشت تا مبضع از دگر روى رگ بیرون نه رود، و به کرانه (کناره) عصب و عضله و غشاء و تر بر نیاید و کزاز تولد نکند. و هرگاه که این خطا افتاد و از آن کزاز تولد کرد، میانه گاه عضله را از پهنا بدو نیم باید کرد تا مرد خلاص یابد، لکن حرکت دست با طل گردد. و اندر فصد اسیلم ساعد بباید بست. و او را به اوریب باید زد و یا از درازا باید زد و دست اندر آب گرم باید نهاد تا چندانکه حاجت باشد خون بر آید. پس دست از آب بر آوردن و بند و بگشادن و سر رگ به بستن و مردم مرطوب را نشاید که رگ بند زود بردارند، از بهر آنکه جراحت او دیر بسته شود و مردم خشک مزاج را زودتر بسته شود، لکن صواب آب باشد که سخت زود باز نکنند و تا سر جراحت گره نشود و دیر ببندد و رگ پیشانى (را) ازارى (پوشش یا لنگ)، نرم اندر گردن مرد باید کرد و تاب اندر داد. پس آن را براى فصد کردن به اوریب یا از پهنا باید زد و از درازا نشاید زد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 640 / باب بیست و چهارم از نوع چهارم از گفتار نخستین: اندر آنکه هر رگ چگونه باید زد و شریانها را چگونه باید برید و چگونه داغ باید کرد ..... ص : 638
و رگهاى گردن را که وداج گویند، همچنین ازارى نرم اندر گردن مرد باید کردن و تاب اندر داد به رفق و او را بفرمودن تا معلق بر سر هر دو پاى نشیند و اعتماد پاشنه بر پاى (بر سینه و بر پاى) کند و ازارى گرد خویش اندر آرد، تا هم بر آن شکل به ماند، نخست بدین شکل به نشیند. پس ازار اندر گردن کند و تاب اندر دهد (به رفق)، چنانکه از هر دو سوى گردن چهار رگ پدید آید، از هر سوى دو رگ. یک رگ سطبرتر و آن وداج است، و دیگر باریکتر و آن نیاط (شریانى از شاخههاى شریان شبات)، جز (ص 196) وداج را نشاید زد و بعضى اطباء صواب آن دیدهاند که نخست وداج چپ زنند و هفت روز بگذارند (گذرد)، پس وداج راست زنند تا قوت را نگاه داشته باشد و گروهى که بر قوت کسى اعتماد دارند هر دو رگ اندر یک وقت بهزنند. و هر گاه که خون به قدر حاجت بر آمد تاب ازار باز کنند، اندر حال خون باز ایستد و مرد را بر پا گیرند و بفرمایند تا گامى چند برود و اگر خون اندر حال باز نایستد، رفاده بر نهند و بربندند، بستن خوش، و اگر مرد را غشى افتاد باک ندارد. بوى خوش بویانند و گلاب فراوان بر سر و روى او کنند و غذا مرقه (رقیق شده، آش رقیق)، زیره با دهند و دیگر روز بفرمایند تا سالها ببندند و گرداگرد وداج را به صندل و گلاب خنک دارند و کافور دور دارند و و رگ گوش چشم را که از سوى بینى است (فصّاد) به دست خویش بگشاید و مرد را بفرماید تا گلوى خویش به فشارد، چندانکه او روى سرخ شود و رگها برخیزد و فصّاد گوش دارد تا سر مبضع، بر گوشت و عضله که اندر گوشه چشم است نزند لکن اندر زیر گوشه چشم رگى پدید آید سر مبضع بدان رگ فرو برد و خون بسیار برود و هر وقت که خواهد که خون باز گیرد، بفرماید تا دست از گلو بردارد در حال خون باز ایستد و اگر هنوز چیزى مىترابد، لختى زیره و نمک به خاید و اندر چکاند و رگ سر بینى را بگیرد واو را بفرماید تا همچنین گلوى خویش به فشارد، و فصّاد آنجا که اندر سر بینى، اندر بعضى مردمان شکافى پیداست و آن دو غضروف است و مبضع را اندر میان هر دو غضروف بر بلندترین موضع از این شکاف فرو برد، چندانکه درازى زفانه مبضع است و هر وقت که خواهد که خون باز گیرد بفرماید براى رگ سوراخ بینى فصّاد مدر را بفرماید تا روى برابر آفتاب کند و خود فصّاد اندر سوراخ بینى نگاه کند. آنجا که گوشت است، رگ پدید آید. فصّاد بر سان نیش زدن حجام اندر حجامت این رگ را به پشت مبضع
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 647 / باب بیست هفتم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر فضیلت حجامت ..... ص : 647
باب بیست هفتم از جزو چهارم (از گفتار نخستین): اندر فضیلت حجامت
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 647 / باب بیست هفتم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر فضیلت حجامت ..... ص : 647
پیشینگان چون گفتهاند و دانستند که بعضى از مردمان را، اندر هر فصلى از فصلهاى سال و اندر هر سالى از سالهاى عمر و اندر هر شهرى از شهرها حاجت باشد بیرون کردن فضله خون از تن، و دانستند که اندر همه فصلهاى سال و اندر همه سالهاى عمر و اندر همه شهرها فصد نشاید کردن، تدبیر حجامت کردند، تا به وقت حاجت به عوض فصد بکار دارند بدین سبب حجامت را فضیلتى است. و بیرون از این پنج فضیلت دیگر است:
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 647 / باب بیست هفتم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر فضیلت حجامت ..... ص : 647
یکى آن است که خون حجامت از رگهاى خرد و شاخههاى اندکى باریک اندر گوشت و پوست پراکنده است. بدین سبب قوت را ضعیف نکند چنان که فصد کند و با آن که قوت را ضعیف نکند تن، تن را سبک کند و امتلاء کم کند. دوم آنکه هر که حجامت بر نیمه برسوین تن کند ایمن شود از آنکه مادتها به فرو سوى تن فرو آید. سوم آنکه بر هر عضوى که حجامت کنند آن را پاک کند. چهارم آنکه با خون حجامت از جوهر روح هیچ خرج نه شود، و با خون فصد بسیار خرج شود. پنجم آنکه اگر بر جایگاهى کنند از اعضاى رئیسه هیچ استفراغى نکنند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 647 / باب بیست و هشتم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن مقدار نقصان حجامت از فصد ..... ص : 647
باب بیست و هشتم از جزو چهارم (از گفتار نخستین): اندر یاد کردن مقدار نقصان حجامت از فصد
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 647 / باب بیست و هشتم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن مقدار نقصان حجامت از فصد ..... ص : 647
حجامت نواحى پوست را پاکتر کند، و فصد از قعر تن بیرون کند و حجامت کسى را باید که اندر تن او خون بسیار نباشد و چون طفلان که خون حجامت بیشترى خونى باشد
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 648 / باب بیست و هشتم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن مقدار نقصان حجامت از فصد ..... ص : 647
که به تازى بسته گشته باشد، و گوشت گشته و به تکلف فشاردن و مزیدن آن از گوشت جدا مىشود و بدین سبب از حجامت خونى صافىتر و رقیقتر آید، بر خلاف فصد، و موضع حجامت به سبب حجامت ضعیف شود.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 648 / باب بیست و نهم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر آنکه حجامت کى باید کرد ..... ص : 648
باب بیست و نهم از جزو چهارم (از گفتار نخستین): اندر آنکه حجامت کى باید کرد
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 648 / باب بیست و نهم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر آنکه حجامت کى باید کرد ..... ص : 648
تا اندر تن نشانههاى بسیار خون پدید نیاید حجامت نباید کرد. و عادت کردن که هر ماه حجامت کنند نیک نباشد، و اندر اول ماه که اخلاط حرکت کرده نباشد، و اندر آخر ماه که اخلاط ساکن شده باشد حجامت نباید کرد، لکن اندر میانه ماه باید کرد که وقت غلبه نور ماه باشد و وقت جنبیدن و فزودن اخلاط باشد، چنانکه اندر جایگاهى جوىها که او را مد و جزر است پیدا است، ابن ماسویه از جالینوس حکایت میکند که نهى کرده است، از حجامت کردن اندر روزگار غلبه نور ماه و فرموده است که توقف باید کرد تا نور ماه آغاز نقصانى کند و این چون روز شانزدهم و هفدهم باشد، از بهر آنکه اندر روزگار غلبه نور ماه خون و اخلاط اندر تن بجنبند و به جانب پوست میل کنند و رگهاى باریک و شاخههاى رگها پر شود و اندر این وقت و با این حال خون نیک و صافى بیشتر اندر آید و خلطهاى بد کمتر و هر گاه که نور ماهروى به نقصان نهد خون صافى روى به بازگشتن و ساکن شدن نهد و هنوز ساکن شده نباشد و اخلاط که با خون حرکت کرده باشد به سبب غلیظى باز پس ماند و بدان زودى که خون باز گردد بر نه تواند گشت. بدین سبب از حجامت اندر روزگار نقصان ماه خلط بد بیشتر آید و همچنین از حجامت نهى کرده است کسى را که آماسى پدید آید و به داند که به خواهد پخت و سر خواهد کرد، از بهر آنکه خون لطیف که آماسها بدان پخته شود و سر کند به حجامت بیرون آید و ماده آماس خام به ماند و عسر گردد، و طبیعت خنازیر گیرد. بلى اگر آماسى سرخ باشد و طبیب داند که آن را بباید پزانید و ماده باز باید ستد حجامت روا باشد. و بهترین وقتى حجامت را ساعت دوم و سیم است از روز، و از پس گرمابه حجامت نباید کرد، مگر کسى را که خون او غلیظ باشد، از گرمابه بر آید و یکى ساعت بیاساید، پس حجامت کند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 649 / باب سىام از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر آنکه حجامت کرا باید کرد ..... ص : 649
باب سىام از جزو چهارم (از گفتار نخستین): اندر آنکه حجامت کرا باید کرد
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 649 / باب سىام از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر آنکه حجامت کرا باید کرد ..... ص : 649
بچگان را تا وقت آن نباشد که از شیر به طعام خوردن باز آرند، حجامت نشاید کرد، و این از پس دو سال باشد، لکن اگر پیش از دو سال علتى خونى پدید آید، یا با شیر طعامها نیز داده شود ضرورت گردد. اما بىسببى که واجب کند، نه پیش از دو سال و نه پس از دو سال حجامت نشاید کرد، از بهر آنکه بچه ضعیف شود و بدان ضعیفى به ماند و از پس شصت سال حجامت نشاید کرد، از بهر آنکه خشکى بر پوست و گوشت غلبه کند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 649 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
باب سى و یکم از جزو چهارم (از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 649 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت سر را نخست از میان دو ابرو تا دو ابرو به میان سر به دست (یعنى بعد از یک وجب بالاتر از میان دو ابر و جاى حجامت است)، کنند از آنجا که به دست برسد از، پس آن حجامت کنند و منفعت وى آن است که بیمارىها چشم را چون جرب و سبل و بثرهها باز دارد و علت دوار و گرانى سر و تن را و سبوسه و جذام را و درد گرده را و آماسهاس خایه را باز دارد، و مضرت وى آن است که فهم را و حفظ را زیان دارد و باشد که ابهلى و فرامشکارى تولد کند. و کسى را که بیم فرو آمدن آب باشد زیان دارد سبل کنند از بهر آنکه به سبب آن که از استفراغ خون، سردى و ترى به دماغ مستولى گردد و به نزدیک این موضع شریانى بزرگ است، احتیاط باید کرد تا نیش بر شریان نیفتد، که خون شریان بزرگ دشوار باز ایستد و نیز اگر باز ایستد تا اندر خرد و سمع و بصر مضرتى بزرگ تولد کند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 649 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت پس سر-/ آن موضع را به تازى لخدعین (القمحدوه) گویند، از این سوى قفا باشد به چهار انگشت. گرانى سر و چشم و سبل و جرب و سلاق (به معنى برفک، در طب قدیم عارضه پوستى و مخاطى که بر دهان و پلک پدید مىآمده است) و رمد که وردنج گویند را سود دارد. و درد گوش و آماسها را سود دارد، لکن از مضرات که پیش یاد کرده آمد خالى نباشد و گفتهاند که حجامت پس سر بجاى فضد قیفال باشد، لکن جهد باید کرد تا دست فروتر دارد، تا از موضع قوت حافظه دورتر باشد و فراموشکارى نیارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 650 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت بر گردن-/ این موضع را به تازى اخدعین گویند، یوحنا ماسویه گوید: بجاى فصد باسلیق باشد، از جهت آنکه ماده را از سر و سینه و جگر بر کشد. محمد زکریا گوید:
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 650 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت زیر زنخدان-/ ریشهاى دهان را و تباه شدن گوشت بن دندانها را و درد گلو را سود دارد و سر را پاک کند و به جاى فصد چهار رگ باشد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 650 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت بر سر مهرههاى پشت-/ و این موضع را به تازى کاهل گویند، گفتهاند بجاى فصد اکحل باشد و خفقان خونى را و درد گلو را و درد سفتها (شانه، کوپال)، (سفتها) را که به تازى المنکبان (منکب محل اتصال استخوان شانه به استخوان بازو)، گویند سود دارد و صواب آن باشد که لختى دست بر بالاتر دارند تا برابر معده نیفتد و معده را ضعیف نکند و اگر این حجامت از بهر سرفه و خون بر آمدن از گلو کنند دست فروتر باید داشت.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 650 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت بر پهلو-/ آن جایگاه که مرد دست چپ مثلا بر سفت راست بر آرد و انگشتان برابر کتف فرو رساند و دست راست بر آن موضع نهد که انگشت دست چپ او رسیده باشد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 650 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت کبد-/ و این موضع از سوى راست به گوشه جگر نزدیک است، اگر از سوى راست کنند آماس و حرارت جگر را سود دارد و اگر از سوى چپ کنند سپرز را سود دارد و گفتهاند کسى را که زهر داده باشند سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 650 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت پهنه بر فرود کمر گاه باشد، که به تازى قطن گویند. خون آمدن را از بواسیر (و زحیر و آماس مقعد را) و درد آن را و بسیار خون حیض را و حرارت گرده را و سوزش آب تاختن را و کسى را که آب او خون باشد و آماس خایه را که گرم باشد و خارش فرج زنان را و گند آن را و دبیلهها (دملها) و جرب را که بر حوالى آن باشد سود دارد. و گفتهاند که خارش پشت را و باده را که اندر مثانه افتد و نقرس را و داء الفیل را سود دارد و هر گاه که این حجامت به وقت حاجت کنند، قوت مردى را هیچ زیان نکند، لکن اگر نه به وقت و نه به
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 651 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت بر روى ران-/ مرد راست به پشت باز خسبد و رانها به هم باز نهد و حجام بر موضعى که اختیار کند شیشه بر نهند، بسیار بار، پس بیازند (بیازند از مصدر آزمودن و آژدن/ به معنى تیغ زدن، آجیده کردن محل حجامت است)، خارش خایه را و گر و خارش و ریشهاى رانها را سود دارد و حیض بسته بگشاید (ص 199) حجامت بر پشت ران-/ آماسها و جراحت نشستگاه را که به تازى لالیان گویند سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 651 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت زانو-/ شیشه بر بالاى زانو که کناره ران است بر نهند، آماسها و درد و گرانى زانو را سود دارد. حجامت ساق-/ بدستى بالاتر از شتالنگ و چهار انگشت فروتر از زانو، به جانب وحشى و میل به ظاهر ساق کنند و شیشه بر نهند، و این را که حجامت کنند، نخست فرمایند تا اندر گرمابه شود و آب گرم بر ساقها بریزد و از گرمابه بیرون آید و لختى برود، پس بر کرسى نشیند و حجام سى بار (سه بار) شیشه بر دارد و بر نهد، پس بیازند و اندر وقت خون آمدن بر پاى باشد. صرع و مالیخولیا را و جرب قوبا و خارش و تاریکى چشم را و دوار را و عرق النساء را سود دارد و حیض بسته بگشاید و افلاطون گوید: به جاى فصد باسلیق باشد. یوحنا ماسویه گوید: بجاى فصد مابض و صافن باشد، لکن ضعف آرد و باشد که غشى آرد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 651 / باب سى و یکم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر یاد کردن منفعت و مضرت و حجامت هر عضوى ..... ص : 649
حجامت خرده دست-/ گر و خارش را سود دارد. حجامت سفت چپ سپرز را و تب چهارم را و بیماریهاى سودایى را سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 652 / باب سى و دوم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر شناختن که بهر عضوى را چگونه باید آرد ..... ص : 651
را که ماده سخت غلیظ باشد و به دو کرّت باید آرد. از بهر آنکه نخست ماده رقیق آنجا کشیده شود و آنچه غلیظتر باشد سپستر کشیده شود. و از آزدن نخستین، ماده رقیق آید و از آزدن دوم ماده غلیظ تر آید و کسى دیگر را که ماده سودائى غلیظ تر از این باشد، به سه کرّت باید آزد و حجام باید که نگاه کند اگر رگها ممتلى باشد و گوشت نرمتر و لطیف باشد، پیش را برنهادن شیشه روغن بکار دارد، چنانکه عادت است که بر موضع حجامت نخست روغن مالند، از بهر آنکه پوست نرمتر شود. و جراحتهاى تر از مزیدن فراختر میشود و خون بسیار آید و افراط رود و اگر گوشت سخت باشد و پوست غلیظ باشد، نخست روغن مالند، و نخست بار که شیشه بر نهند سخت نباید به مزند و شیشه بر جایگاه حجامت بسیار نباید داشت تا ماده لطیف به یک باره آنجا کشیده نه شود، از بهر آنکه ماده لطیف زودتر حرکت کند، لکن (شیشخ را) زود بر دارد و هر بار که شیشه بر نهند به تدریج سختتر مىمزد و دیرتر بر مىدارد تا اخلاط غلیظ نیز بتدریج حرکت مىکند و آنجا کشیده مىشود تا آنگاه که بیند که جاى حجامت سرخ گشت و ماده بسیار جمع شد و خون به اندازه قوت و به قدر حاجت بیرون کند و افراط نکند، از بهر آنکه از افراط معده ضعیف شود و جگر سرد و استسقاء تولد کند و دل ضعیف گردد و خفقان تولد کند و رنگ روى زرد شود و قوت مردى را زیان دارد و بهق و برص و تاریکى چشم تولد کند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 652 / باب سى و سوم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر تدبیر کسى که حجامت کند(خواهد کرد) ..... ص : 652
باب سى و سوم از جزو چهارم (از گفتار نخستین): اندر تدبیر کسى که حجامت کند (خواهد کرد)
ذخیره خوارزمشاهى / ج3 / 652 / باب سى و سوم از جزو چهارم(از گفتار نخستین): اندر تدبیر کسى که حجامت کند(خواهد کرد) ..... ص : 652
از پس حجامت نخست ساعتى بباید آسود و صبر کرد تا بخارها و دخانها که اندر حجامتگاه مانده باشد به تحلیل برود، از بهر آنکه اگر صبر نکند و زود بشوید حجامت گاه به سبب آن بخارها که آنجا ماند ریش گردد، و مردم صفراوى پس از آنکه از حجامت فارغ شود آب نار با کسنه و سرکه یا کوک خورد، و مرطوب تریاق یا مطرودتیوس (مژود یطوس) یا دواء المسک خورد و اگر خون غلیظ یا سودایى باشد تریاق پیش از حجامت خورد به یک ساعت تا خون رقیق شود و آسانتر بیرون آید و خون معتدل باشد. تریاق اندر میان حجامت یا پس از حجامت خورد تا دل را قوت دهد و تدبیرهاى دیگر چنان کند که
ذخیره خوارزمشاهى / ج5 / 881 / باب چهارم از جزو سوم از گفتار سوم اندر شناختن تب محرقه و علامت و علاج آن تب ..... ص : 874
و اگر مورد تَر نیابند برگ مورد خشک و گلنار و گل سرخ و معصفر و آبى پاره کرده در شراب بپزند و مقدار چهار یک وزن آب روغن برافکنند و بجوشانند تا آب برود و روغن بماند و اگر مازوى نیم کوفته اندر آب بپزند با این اخلاط قوىتر باشد و برگ مورد و گلنار و کهرباى سوده همچون غبار بر وى همىپراکنند و اگر افراط از حد بگذرد لعاب اسبغول و لعاب دانهى آبى یا صمغ عربى به آب بیامیزند و طلى کنند اطراف او اندر برف و یخ کوفته نهند و تدبیر باز داشتن رعاف آن است که یخ بر سر و پیشانى همىنهند و پلیتهاى به آب سرگین خر تَر همىکنند و اندر بینى همىنهند یا قطرهاى تَرى آن اندر بینى چکانند و من دیدم که به هیچ تدبیر باز نتوانستن داشت از آن دست فصد فرمودم و مقدار بیست درم سنگ خون بیرون کردم در حال باز ایستاد و بسیار باشد که اندر تب به سبب برآمدن بخارى بر دماغ سباط پدید آید تدبیر آن باشد که بیمار را بیدار همىکند و آواز بلند همىدارند و با او سخن همىگویند و پاىهاى او از بن ران تابه قدم ببندند بستن که او را از الم آن خبر باشد و اگر مانعى نباشد شیافى لطیف برنهند تا طبع بگشاید و بر مهرهى گردن و میان دو کتف شیشهى حجامت برنهند و حجامت کنند و بسیار باشد که عطسه دادن گیرد و بدان سبب دماغ ممتلى گردد و قوت نیز ضعیف شود.
ذخیره خوارزمشاهى / ج5 / 883 / باب پنجم از جزو سوم از گفتار سوم در شناختن تب مطبقه و علامات و علاج آن ..... ص : 882
یکى آن که تب لازم باشد و با لازمى تب رنگ روى و چشم سرخ و رگها ممتلى باشد و جایگاه حجامت و سر رگها فصد آن عادت بوده باشد و بینى خارش گیرد و آب از چشم همىآید.
ذخیره خوارزمشاهى / ج5 / 885 / باب پنجم از جزو سوم از گفتار سوم در شناختن تب مطبقه و علامات و علاج آن ..... ص : 882
علاجها مستقنى کنند جالینوس گوید آنجا که از فصد و حجامت مانعى باشد اگر در احشاء آفتى نباشد علاج به آب سرد کنیم و اگر آفت احشاء آفتى باشد که آسان در توانى یافت (به آسانى جبران شود) یا مضرت آن کمتر از مضرت تب باشد علاج هم به آب سرد کنیم و بعد از آن اگر قوت قوى باشد بگشادن سده و کم کردن امتلاء مشغول شویم و اندر هر دو معنا اندر گشادن سده و کم کردن امتلاء داروهاى خنک بکار دارید
ذخیره خوارزمشاهى / ج5 / 886 / باب پنجم از جزو سوم از گفتار سوم در شناختن تب مطبقه و علامات و علاج آن ..... ص : 882
عضوى و نه از عفونت نگاه نتواند داشت در جمله هرگاه که در فصد تأخیر کرده شود بیم باشد که همهى ابواب علاج باطل شود از بهر آن که در این تب هم حرارت را تسکین باید کرد و هم امتلاء کم باید کرد و کم کردن امتلاء یا به فصد کم باید کرد یا به اسهال یا به ادرار بول و اندر تأخیر فصد حرارت قوىتر شود و قوت بدان سبب ضعیف شود و با ضعف و با تب فصد ممکن نگردد و اسهال و ادرار هر دو حرارت زیادت کنند و تسکین حرارت به جز به چیزهاى سرد نتوان کرد و سردىها سده زیادت کند و امتلاء نیز به سبب سده و باز آمدن بخارها به زندرون تن زیادت شود بدین سبب تأخیر فصد با مساعدت قوت خطایى بزرگ است و هرگاه که طبیب به سر بیمار رسید تدبیر فصد باید کرد اگر همه از پس هفت روز یا ده روز باشد و بدان التفات نباید کرد که چند روز گذشته خاصه که علامتهاى امتلاء بر جاى باشد و قوت مساعد باشد و اگر قوت و فصد سال و سالهاى عمر بیمار و شهر و عادت او بعضى موافق فصد باشد و بعضى نه به عوض فصد حجامت باید کرد و اگر از این سببها بیشتر مساعد باشد هم فصد اولاتر باشد لکن خون به تفاریق بیرون باید کرد اندک اندک بعضى طبیبان گفتهاند فصد اندر اول بیمارى باید کرد و در روزگار تضاید و نزدیک انتها فصد نشاید کرد خاصه که در انحطاط و بسیار کس اندر این تب به فصد که نه به وقت کردهاند هلاک شدهاند از بهر آن که قوت در وقت تضاید بیمارى و در انتها و انحطاط آن مساعدت نکنند که اندر اول کنند بدین سبب طبیب را با ضعف قوت در فصد کردن دلیرى نشاید کرد و اگر قوت قوى باشد و دیگر اسباب موافق نباشد اعتماد بر قوت باید کرد و فصد یا حجامت فرمودن که هرگاه که قوت مساعد باشد مضرت ناموافقى دیگر اسباب سهل باشد و بیمار خلاص یابد و در حال فصد کردن در گوهر خون نگاه باید کرد اگر رقیق و آبناک باشد یا صفرایى باشد به شراب عناب تفسیل (تفشیل) و مانند آن قوام باید داد و اگر غلیظ باشد به سکنگبین ساده و زیره با لطیف باید کرد تا تحلیل تمام پذیرد و بیشتر و از پس فصد آب انار ترش و شیرین باید داد یا آب خرماى هندو یا جلاب با آب خربزهى هندو یا سکنگبین و شراب غوره و مانند آن با آب ترشى ترنج یا آب لیمو با جلاب و شراب ریواج با شکر سخت موافق باشد و اگر فصل تابستان باشد این شربتها همه سرد بکرده باید داد جز شراب ریواج یا آب ریواج که آن را بىرنج دادن صوابتر از بهر آن که سردى
ذخیره خوارزمشاهى / ج5 / 947 / باب پنجم از گفتار پنجم در آن که چگونه احتیاط کنند تا آبله برنیاید و اگر برآید کمتر برآید ..... ص : 947
احتیاط در این معنا آن است که هرگاه که علامتهاى پدید آمدن آبله اندر فصلهاى سال یافته شود یا در شهرى بعضى مردمان را برآید جوانان و کودکان که چهارده ساله باشند و آبله برآمده نباشد فصد کنند و آنها که کم از دوازده سال یا کم از ده سال باشند حجامت کنند و جملهى تدبیرها که در باب احتیاط کردن از او یاد کرده آمده است بر دست گیرند و طعامهاى سرد جوید چون افسرد و هلام و تفشیل و کوک و کسنه و گشنیز تَر و برگ خشخاش و عناب و مانند آن و از شربتها اسبغول و شکر و سکنگبین ساده و شراب کدر و سفوف طباشیر و قرص کافور و مانند آن خورند و در آب سرد همىنشیند و بدان غسل همىکنند و از شیر و شراب و شیرینىها پرهیز کنند خاصه از خرما و انگبین و خربزه و انجیر و انگور از بهر آن که خاصیت انجیر آن است که فضلهها را به ظاهر پوست افکند و انگور خون را بادناک کند و مستعد جوشانیدن گرداند و از جماع و کارهاى با رنج و از آفتاب و از غبار و از آبهاى ایستاده پرهیز کند و فضلهها از تن به ماء الفواکه و ماء الجبن بیرون کند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 45 / باب نخستین از جزو نخستین اندر قرانیطس و اسباب و علامات و علاج آن ..... ص : 40
آنجا که علامتهاى خون ظاهرتر باشد و قوت قوى باشد و مانعى نباشد هم آن روز که عقل شوریده شود و هذیان گوید رگ قیفال بزنند و اگر همان روز اتفاق نیفتد اندر هفتهى نخستین رگ باید زدن و اگر قوت قوى باشد هرچند رگ زودتر زنند سودمند باشد و اگر رگ قیفال نیابند اکحل گشاید و خون به اندازه قوت بیرون کند اگر قوت قوى باشد چندان خون بیرون کنند که بیم باشد غشى افتد و اگر قوت چنان قوى نباشد کمتر بیرون کنند تا اندر تن چندان خون باشد که طبیعت به قوت آن باز علت تواند کوشید و صولت بحران تواند کشید و نایافتن غذا پاى تواند داشت و اندر نگاه داشتن از غشى احتیاط باید کرد و احتیاط آن باشد که طبیب دست بر نبض بیمار دارد تا هرگاه که بیند که نبض منخفض مىشود یعنى پست مىشود یا مرتعش یا بىنظام شود چنان که نبض یکى عظیم باشد و دوم صغیر در حال رگ ببندد تا از غشى ایمن شود و اگر قوت قوى باشد و سرسام قوى روز دوم از پس رگ زدن رگ پیشانى بزند و همچنین اگر قوت قوى نباشد و رگ دست زدن ممکن نشود یا مانعى باشد رگ پیشانى باید گشاد یا از بینى خون باید آورد یا بر ساق پاى حجامت باید کرد و اگر در حال سرسام و تیزى آن حال میانه باشد و اندر تأخیر رگ زدن خطرى باشد دو روز یا سه روز تأخیر باید کرد یا رگ پس از قرار گرفتن ماده زنند تا منفعت رگ زدن بیشتر باشد و سرکه و گلاب و روغن گل بر سر او مىباید نهادن بدین صفت.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 96 / پنجم از جزو دوم از گفتار نخستین در بسیار خواب ناطبیعى ..... ص : 91
اندر تن علامتهاى خون ظاهر باشد و علاج او فصد اکحل باشد و قیفال و حجامت ساق و از پس فصد تا ماده از دماغ فرود آرد و فصد صافن نیز نافع باشد و تدبیرهایى که اندر علاج قرانیطس دموى یاد کرده آمده است علاج او باشد لکن طبیب نخست مشاهدهى زیادت و نقصان مىکند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 104 / باب نخستین اندر دوار و سدر ..... ص : 101
را خمیر به آب غوره و آب آبى و آب انبرود و آب ریواج و آب سماق بسرشند و حجامت پس سر و رگ پس گوش زدن موافق باشد و اگر دماغ ضعیف باشد هر بامداد و شبانگاه پست جو و گشنیز خشک هر دو بریان کرده با شکر سوده بیامیزند و به روغن بنفش چرب کنند و بخورد
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 104 / باب نخستین اندر دوار و سدر ..... ص : 101
و اگر ماده خونى باشد علامتهاى خون ظاهر باشد و علاج آن فصد قیفال و رگ پس گوش و حجامت پس سر صواب باشد و پس از فصد به مطبوخ هلیلهى زرد نرم کنند و قوت بخار از دماغ باز دارد
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 110 / سوم از جزو سوم از گفتار نخستین اندر صرع و علاج آن ..... ص : 106
اما علامت صرع دماغى آن است که سر گران باشد و حاستها کند و تیره و در حال هوشیارى و تندرستى تمام عقل نباشد و دوار و سدر لازم باشد و اگرچه معده خالى و سبک باشد و طبع اجابت بر عادت مىکند از این علامتها هیچ کمتر نشود و علامتهاى مشترک همه بر جاى باشد و مادهى صرع بیشترى بلغم غلیظ باشد یا سودا و صفرا آمیخته و نادر باشد که از خون ساده صرع تولد کند لکن از خون سودایى و بلغمى بسیار باشد و علامت هر ماده و علامت ترکیب هر یک با دیگر [در] بابهاى گذشته معلوم گشته است و علاج خاصّهى او آن است که نگاه کنند اگر علامتهاى خون بینند رگ صافن بگشایند یا بر ساق حجامت کنند و تن را به مطبوخ هلیله پاک کنند و از شیرینى و لبنیات باز دارند و طعام
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 112 / سوم از جزو سوم از گفتار نخستین اندر صرع و علاج آن ..... ص : 106
بگیرند سنبل خوش بوى و گل سرخ و مصطکى و قشور کندر بسایند و به شراب انگورى عطرى یا به آب سیب و آب آبى بسرشند و گرم بکرده بر معدهى او مىنهند و آن را که سبب صرع بخارى باشد که از همهى تن برآید رنگ پوست و رنگ روى او و خشکى لاغرى و تَر پوستى و فربهى و بسیار گوشتى و نبض و بول و تدبیرها و حالهاى گذشته و حالى بر آن و بر مادهى آن گواهى دهد علاج خاصّهى او آن است که نگاه کنند تا مادهى علت چیست تن را از آن ماده پاک کنند و معده و دماغ را قوت دهند و بخارها از دماغ باز دارند اگر ماده خونى باشد نخست از هر دو دست (رگ) قیفال بگشایند به یک بار و به اندازهى قوت خون بیرون کنند خاصّه اندر فصل بهار و از پس آن به چند روز رگ زیر زفان و بر قفا حجامت کردن ماده را از دماغ بازگرداند خاصّه اگر اندر دماغ ضعفى نباشد و مزاج دماغ از آن باز ندارد و به سبب بیرون کردن خون سردى و فزونى تولد کند و آنجا که فصد
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 113 / سوم از جزو سوم از گفتار نخستین اندر صرع و علاج آن ..... ص : 106
واجب شود فصد کرده آید پس از فصد یک هفته آسایش دهد و تعهد کنند و دیگر باره فصد کنند و یک هفتهى دیگر آسایش دهند پس تدبیر اسهال کنند و اندر مسهل قنطریون و شحم حنظل و خربق سیاه بکار دارند و اگر حاجت آید پس از آن که دارو خورده باشد رگ صافن بزنند یا بر ساق حجامت کنند و حجامت پس سر و میان دو کتف سودمند باشد و نگاه کنند اگر هنوز اندر تن علامتهاى بسیارى ماده یابند از پس هر استفراغى یک هفته آسایش مىدهند و قوت دل مراعات مىکنند و باز استفراغ مىکنند تا تن پاک شود بعد از آن تدبیر غرغره و عطسه آوردن کنند و اگر شلیثا به آب مرزنجوش بگدازند و در بینى چکانند صواب باشد و تدبیر مسهل و تدبیر غذا اندر اول این باب یاد کرده است.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 122 / چهارم از جزو سوم از گفتار نخستین اندر سکته ..... ص : 119
علاج: آنجا که سبب سکته غلبهى خون باشد نخست نگاه باید کرد اگر امیدوار باشد در حال فصد باید کرد و قیفال باید گشاد و خون بسیار بیرون کرد و اگر طبیب صواب بیند رگهاى گردن که آن را به تازى الوداجان گویند بباید گشاد پس بر ساق او حجامت باید کرد و اگر پس از آن که فصد و حجامت کرده باشند بازوهاى او ببندند و رانها تا به قدم و اطراف او بمالند صواب باشد. و سرکه و روغن گل بر سر او مىنهند پس تدبیر حقنهى معتدل کنند تا باقى ماده را از دماغ فرو کشد چون سکته گشاده شود به تدبیر لطیف مشغول باشند و بر جلاب و کشکاب تنک اقتصار کنند به تدریج به گوشت تیهوج و دراج و تذرو و مرغ خانگى رسانند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 128 / دوم اندر لقوه و شناختن سبب و علاج آن: ..... ص : 127
محمد بن زکریا گوید که بسیار خداوند لقوه را دیدم که مفلوج شد و فالج هم اندر آن جانب افتاد که روى کوژ بود نه اندر آن جانب که راست بود و این دلیل است بر آن که هم اندر آن جانب لقوه باشد که کوژ. نه اندر آن جانب باشد که راست باشد هم او مىگوید هر که مستعد لقوه باشد از حجامت اندر علت لقوه افتد و مىگوید که دیدم دو مردم در یک روز حجامت کردند هر دو پیش از حجامت خایهى مرغ خورده بودند هر دو را همان روز لقوه پدید آمد یکى پیرى فربه بود و دیگر جوان بود لکن مزاج او مزاج خادمان بود هم او مىگوید مردى حجامت کرد و از پس گرسنگى کشید وى را علت لقوه پدید آمد و دهان و
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 165 / سوم از جزو پنجم اندر صداع گرم خونى ..... ص : 164
خویشتن را خونآلود دیدن و خاریدن سر رگ و جاى حجامت و خون آمدن از بینى و بن دندانها و از مقعد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 165 / سوم از جزو پنجم اندر صداع گرم خونى ..... ص : 164
نخست رگ قیفال یا اکحل بباید گشاد و اگر قوت و فصل سال و عمر مساعد بود خون به مقدار حاجت بیرون کردن و اگر قوت ضعیف باشد حجامت کردن و طبع را پس فصد به مطبوخ هلیله و مسهلات که در باب گذشته یاد کرده آمده است نرم کردن و شربت و غذا و ضماد و نطول همه از آن نوع ساختن و اگر همهى تدبیرها کرده شود هنوز درد سر باقى باشد رگ بینى یا رگ پیشانى یا رگ صافن بباید زدن یا بر ساق حجامت باید کرد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 176 / پانزدهم از جزو پنجم از گفتار نخستین اندر صداع که از زخم و جراحت سر تولد کند ..... ص : 176
نخست تدبیر آن باید کرد که درد ساکن شود و روغن گل برنهادن درد بنشاند و دماغ را قوت دهد و اگر درد سخت عظیم نباشد اندکى سرکه با وى بیامیزند و اگر درد سخت عظیم باشد سرکه دور دارند از بهر آن که سرکه پوست سر را و عصبها را سست کند و ماده را بدان سبب روى بدان موضع نهد و درد زیادت شود و اگر جراحت رسیده باشد تدبیر رویانیدن جراحت باید کرد و نخست مزاج حوالى جراحت به اعتدال باز باید آوردن تا جراحت زود بروید تا حوالى او زود معتدل نشود جراحت نروید و آن را که از پس زخم و جراحت تب آید و عقل بشورد نشان آن باشد که غشاء دماغ آماس مىکند اگر فصل سال و مزاج و قوت مساعدت کند در حال رگ قیفال یا اکحل بگشایند و اگر مانعى باشد از گشادن رگ تدبیر حجامت کنند و از پس رگ زدن طبع را به آب میوهها و فلوس خیارشنبر یا به حقنهاى نرم بباید گشاد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 182 / هژدهم از جزو پنجم از گفتار نخستین اندر صداع ضربانى ..... ص : 181
خوابگاه خانهى خنک خوش هوا باید و آوازها از وى دور و پاى در مطبوخ بنفشه و نیلوفر و گل سرخ و شاهسفرم و کشک جو مىنهند و مىمالند و بر ساق حجامت کنند و ضمادهاى خنک برمىنهند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 186 / دوم اندر شناختن اصول و علاج بیمارىهاى چشم ..... ص : 185
اسبغول و مانند این باشد و استفراغ ماده از چشم از هفت وجه توان کرد یکى آن که طعام و شراب کمتر و سبکتر و ستودهتر دهند و از هر چه بدگوار باشد و بخار انگیزد پرهیز کنند دوم آن که اگر تن ممتلى باشد نخست تن را از خلط بد پاک کند سوم آنکه دماغ را به داروهایى که پاک کنندهى دماغ است پاک کنند و حجامت کردن و رگ قیفال و رگهایى که اندر سر است گشادن اندر این باب سودمند باشد چنان که به جایگاه خویش یاد کرده آمده است.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 210 / هفتم از نخستین از گفتار دوم اندر تدبیر نگاه داشتن چشم تا درست باشد و دردمند نشود ..... ص : 210
تدبیر نگاه داشتن چشم تا دردمند نشود آن است که چشم را از دود و از گرد و از باد و از هواى گرم و سرد که از اعتدال دور باشد نگاه دارند و از گریستن بسیار و نگریدن در چیزهاى روشن و درفشان و نقشههاى حُرّد و خواندن خطهاى باریک الا گاه گاه بر سبیل ریاضت و از مستلقى خفتن یعنى به پشت باز خفتن و از مستى بسیار و از طعام و شراب غلیظ و بدگوار و از هر چه بخار به دماغ برآرد و از چیزهاى تیز چون گندنا و سیر و پیاز و مانند آن پرهیز کنند و طبع نرم داشتن سود دارد و خشک شدن طبع زیان دارد و گرمابهى بسیارو رگ زدن و حجامت کردن بسیار و خفتن بسیارو بىخوابى بسیار و چشم بر چیزى داشتن چنان که نظر از وى برندارد و چشم بر هم نزنند سخت زیان دارد و نمک بسیار خوردن و بر امتلاء خفتن و به شب طعام خوردن و جماع بسیار کردن و شراب تیرهى غلیظ و هر چه فم معده (را) برنجاند چشم را و تیزى بصر را سخت زیان دارد و بادروج و شبت و زیتون رسیده زیان دارد و در آب صافى نشستن و سر به آب فرو برده چشم باز کردن سود دارد و سرمه و توتیا به آب بادیان و آب مرزنگوش پرورده اندر کشیدن بصر را تیز کند و چشم را قوى کند و سود دارد پرورد رمان آب بادیان سوده و با شکر کشیدن سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 220 / هشتم از جزو دوم از گفتار دوم اندر وردینج ..... ص : 220
نخست رگ قیفال بگشایند و به اندازهى قوت خون بیرون کنند و آن را که گشادن قیفال متعذر باشد حجامت کنند بر پس سر یا بر هر دو کتف و آن را که ممن گردد مطبوخ هلیله دهند و غذا باز گیرند و تدبیر لطیف فرمایند و روز نخست و دوم و سوم شیر زنان اندر وى
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 222 / نهم از جزو دوم از گفتار دوم اندر سلاق ..... ص : 222
آب سماق اندر مىچکانند و ضمادى سازند از این نوع شحم انار ترش به گلاب پخته و عدس مقشر با شحم انار ترش و گل سرخ به گلاب پخته و به مِىپخته چون عصیدهاى کرده و برگ کسنى و برگ خرفه کوفته و به سپیدهى خایهى مرغ و روغن گل آلوده هر شب بر پشت چشم مىنهند و بامداد به گرمابه مىشُوید و آن را که سلاق کهن گشته باشد حجامت ساق و رگ پیشانى زدن و هر روز در گرمابه رفتن سخت سود دارد و آن را که حرارت قوى نباشد اندر آخر علت شیاف احمر لین و پرورد غوره و شیاف دیزه که در بابهاى گذشته یاد کرده آمده است سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 224 / یازدهم اندر جرب ..... ص : 224
نخست رگ قیفال باید زد و حجامت باید کرد و استفراغ کردن به بنفشه و جلاب.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 264 / دهم از جزو چهارم از گفتار دوم اندر دمعه ..... ص : 263
اما آن را که دمعه از رگهاى زندرون قحف آید نخست تن پاک باید کرد پس غرغره کردن و عطسه آوردن و مزاج دماغ را به اعتدال باز آوردن و به بوى خوش قوت دادن و هر دو روز گر سه روز موى سر ستردن و بر پس سر و بر گردن حجامت کردن وان را که از رگهاى بیرون قحف آید بر سر او ضمادها که رطوبتها را بجنباند همىباید نهاد چون غبار آسیا و کندر سوده و خاک او و آب او که از خار بفشارند و همهى چیزهاى قابض اندر این باب سود دارد و آن را که سبب دمعه ضعیفى عضلههاى چشم باشد داروهاى قوتدهنده و تحلیل کننده مىباید کشید چون پرورد حصرم و باسلیقون و روشنایى و آن را که سبب دمعه نقصان گوشت گوشهى چشم باشد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 269 / نخستین اندر انواع قرحه و دبیله و علاج آن ..... ص : 267
دو سه کردن و شیاف ابیض افیونى مىکشیدن و بر ساق حجامت فرمودن و اطراف ببستن و مالیدن و اگر قرحه بدین گوشهى چشم نزدیکتر باشد که سوى بینى است بیمار را چنان باید خوابانید که این جانب بر بالا باشد تا ریم اندر گوشهى چشم گرد نشود و آن را نسوزاند و گر بدین گوشه نزدیکتر است که سوى گوش است چنان باید خوابانید که این جانب بر بالین باشد تا ریم همىپالاید و بانگ داشتن و قى کردن و عطسه آوردن و جیب بستن و بالین پست داشتن زیان دارد و آن را که قرحه قوى (ص 355)
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 279 / نخست اندر اتساع حدقه یعنى فراخ گشتن حدقه ..... ص : 279
اما آنچه از پس ضربه و سقطهاى افتد اگرچه علاج دشخوار پذیر است نخست رگ قیفال باید زد و بر پس سر حجامت کردن و بر صدغ صندل و شیاف مامیثا طلى کردن و روى به گلاب سرد کرده به آب سرد بشستن و نیلوفر به آب بید تَر کرده بر چشم نهند و چون جراحت ساکن شود آرد باقلى به شراب انگورى تَر کرده برنهند و اگر هنوز جراحتى باشد
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 280 / نخست اندر اتساع حدقه یعنى فراخ گشتن حدقه ..... ص : 279
آرد باقلى بىپوست و آرد جو باب بید گر به آب برگ خرفه تَر کنند و ضماد کنند و پشم پاکیزه به زردهى خایهى مرغ و روغن گل و اندکى شراب انگورى برنهاد نیک باشد و خون کبوتر بچه به چشم اندر چکانیدن و روز سوم شیر زنان اندر چکانیدن و علاج آماس گرم و رمد گرم کنند که آن را که سبب انتشار آماس گرم باشد هم بدین طریق علاج کنند و رگ گوشهى چشم زدن و بر پس گردن حجامت کردن و داروهاى منضج و محلل کشیدن سود دارد و آنچه از پس صداع صعب تولد کند به علاج صداع زایل شود شیاف مرارات کشیدن و علاج آب فرود آمدن کردن سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 281 / نخست اندر اتساع حدقه یعنى فراخ گشتن حدقه ..... ص : 279
فرو آمدن کردن سود دارد و آب دریا و آب شور بکرده بر سر مىریختن خاصّه اگر با سرکه بیامیزند علاجى نیک باشد و بر قفا حجامت کردن ماده را به پس باز کشد و آن را که سبب انتشار خشکى باشد گرمابه و تدبیرهاى تَرى فزاینده کردن سود دارد و شیر زنان بر سر دوشیدن و روغن بنفش و روغن نیلوفر و مانند آن به بینى درچکانیدن سود دارد
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 305 / دهم از جزو هفتم از گفتار دوم اندر بیرون نشستن چشم نه به سبب استرخاى عصب مجوف ..... ص : 305
علاج: آن را که سبب قوت قى و صعبى خناق باشد فصد باید کرد و به اقراص بنفشه اسهال کردن و چشم را بسته داشتن و رفادهها به عصارهى برگ زیتون و برگ مورد و داروهاى قابض تَر کردن و بر چشم نهادن و بر بالاى رفاده تختهاى سرخ به اندازهى چشم کرده برنهادن و بستن و به قفا باز خفتن و طعام اندکى خوردن و آن را که سبب درد زادن باشد ادرار طمث فرمودن و بر پس گردن حجامت کردن و چشم بستن چنان که یاد کرده آمد سودمند باشد ان شاء الله تعالى.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 306 / یازدهم اندر ضعیفى چشم و بینایى ..... ص : 305
که از پس طعامخوردن چندان بیدار باشد که طعام در معده نیم گوار شود و از فم معده فرو گذرد و بسیار نخورد و از طعامهاى بخار انگیز هذر کند و طعامهاى شور و سرکه و زیتون و نمک بسیار و سیر و پیاز و گندنا و بادروج و شبت و کرنب و عدس و باقلى و شیر بسیار و شراب و مستى و جماع و فصد بسیار و حجامت و بسیار خفتن و بسیار بیدار بودن و خط باریک نوشتن و خواندن و به قفا باز خفتن و بر گذر باد پیوسته نشستن خاصه بادهاى سرد شمالى و اندر برف نگریدن و اندر صحراها و به قرص آفتاب نگاه کردن وقت برآمدن و وقت کسوف و گرد و دود و اندر چیزهاى درفشان نگاه کردن چشم را ضعیف کند و زیان دارد و دارچینى خوردن و اندر چشم کشیدن و ایارج فیقرا و اطریفل بکار داشتن سود دارد و آب پیاز با عسل اندر کشند تاریکى چشم را زایل کند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 329 / سوم اندر ریش بینى ..... ص : 329
علاج: بباید دانست که بینى عضوى است تر تر از گوش و خشکتر از چشم بدین سبب باید که داروهاى گوش باید که میل به خشکى دارد و داروهاى چشم باید که میل به تَرى دارد و داروهاى بینى میان این و آن بشد و هرگاه که علاج خواهند کرد نخست رگ قیفال گر رگ بینى بباید زد یا بر پس سر حجامت کردن و اگر سر و تن سخت ممتلى باشد پس از فصد و حجامت حب قوقایا گر حب ایارج گر حب صبر باید خورد و تا سر و تن از ماده پاک
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 337 / پنجم اندر علاج خون آمدن از بینى ..... ص : 334
بگیرند آرد جو ختمى و گل ارمنى و اقاقیا و عصارهى لحیة التیس و گلنار و صندل و اندکى کافور و اندکى افیون همه را به سرکه بسرشند و بر سر و پیشانى طلى کنند و اگر گچ کشته به سرکه حل کرده بر سر و پیشانى تَر کنند علاجى صواب است. سنگ آسیا گرم کردن و سرکه بر وى ریختن و سر به بخار آن داشتن سود دارد و گفته آمده است که رگ قیفال زدن علاجى صواب است لکن آن را که خون قطره قطره مىآید خون اندک اندک بردارند و آن را که به یک بار همىآید بسیار همىآید خون بیشتر بردارند و گاه باشد که چندان برباید داشت که به حد غشى رسد تا خون در حال باز ایستد و طبیب این علاج به حکم مشاهده باید کرد و پیش از آن باید کرد که قوت ساقط شود و این آن وقت باید کرد که خون بسیار و به قوت همىآید و تأخیر نباید کرد و حجامت بر سر سودمند باشد و سخت نباید آزد که مقصود جذب است و از پس فصد اگر حاجت آید محجمه نهادن صواب باشد اگر از بینى راست مىآید محجمه بر جگر مىباید نهاد و اگر از چپ مىآید بر سپرز باید نهاد و اطراف بستن سختن سودمند است تا بدان حد که اگر خایه ببندند صواب باشد و گوشها بستن سخت صواب است و سرپوشیدگان را پستان ببندند و در آب سرد نشاندن چندان که طاقت دارند و آب سرد در دهان گرفتن علاجى صواب است و آنجا که آب سرد نباشد به برف گر به یخ سرد کنند و آن را که سبب رقیقى و گرمى خون باشد و جوشیدن آن پس از آن که این تدبیرها کرده باشند تدبیر آن باید کرد که خون را قوام دهند و حرارت بنشاند به شراب عناب و خشخاش و غذا طفشیل به عدس و آبغوره گر به آب سماق و خایهى مرغ نیم برشته و پنیر تَر و مغز مرغ خانگى بهترین غذایى است خاصّه کسى را که سبب خون آمدن زخمى و آسیبى باشد و نگاه باید داشت تا اگر چیزى به کام فرو آید به معده فرو نشود چه اگر به معده فرو شود معده باد گیرد و نبض ضعیف گردد و غشى افتد پس اگر ناگاه فرو شود به زودى تدبیر قى باید کرد و اگر از معده فرو گذرد تدبیر حقنه باید کرد تا زود بیرون
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 349 / چهارم از جزو نخستین اندر خوره که بر لب و گوشت بن دندان افتد ..... ص : 349
نخست رگ قیفال باید زد یا بر پس گردن حجامت کردن و اگر کهن گردد چهار رگ یا آن دور گ که در زیر زفان است به زدن پس تدبیر استفراغ کردن به اقراص بنفشه و حب صبر و مطبوخ هلیله در علاج بیمارىهاى سر یاد کرده آمده است و صفت حب الصبر این است
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 352 / ششم از جزو نخستین اندر علاج دمیدگى دهان و ریشهاى او ..... ص : 352
اما علاج کودکان آن است که نخست نگاه کنند اگر سبب علت بدى شیر است تدبیر به صلاح آوردن شیر کنند اگر قلاع سرخ است مادر را فصد و حجامت فرمایند و طعام او تفشیل از عدس مقشر فرمایند و از سماق و غوره و ناردانک و از میوهها سیب و آبى و انار
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 353 / ششم از جزو نخستین اندر علاج دمیدگى دهان و ریشهاى او ..... ص : 352
و اگر کودک به طعام اندر آمده باشد اندر هر نوعى از طعام از این جنس دهند که یاد کرده آمد و علاج آنها که بزرگتر باشد آن است که نگاه کنند اگر قلاع خونى است و سال و عمر و روزگار و قوت مساعدت کنند فصد قیفال فرمایند و یا حجامت پس گردن و پس آن استفراغى فرمایند به مطبوخ هلیله و علاج صفرایى بدین نزدیک باشد الا آن که داروها که در دهان پراکنند از جهت خداوند صفرا خشکتر باشد و در هر دو نوع شراب خرنوب در دهان گرفتن و داشتن و بدان مضمضه کردن سود دارد و گز مازو و حنا و آرد عدس و گلنار و طباشیر و سماق سوده در دهان مىپراکنند و صفرایى را صندل و گشنیز خشک و نشاسته و کافور و تخم خرفه زیادت کنند و آب لسان الحمل و آب عصاء الراعى با آب عدس و با صندل و کافور خداوند قلاع صفرایى را سخت موافق باشد و گزمازو و حب الاس به سرکه درپزند و بدان مضمضه کند و سماق و عدس و گل سرخ اندر گلاب تَر کنند و بدان گلاب مضمضه کنند و اگر از پس مضمضه دهان بسوزد یا خشکى کند روغن گل در دهان گیرند و آن را که لعاب بسیار باشد مازو و برگ عنب الثعلب که آن را پارسى انگور سگ خوانند خشک کرده بسایند و به گلاب حل کنند و به دهان اندر گیرند و اقاقیا سوده و به گلاب حل کرده و با آب انگور سگ و اندکى سرکه آمیخته در دهان گیرد و
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 358 / دهم از جزو نخستین اندر ناخوشى بوى دهان ..... ص : 357
آن را که سبب تباهى مزاج سطح دهان است یا اندر بیخ دهان است یا در گوشت بن دندانها نخست رگ قیفال بباید زد یا چهار رگ بزدن یا دو رگ که در زیر زفان است بزدن یا بر گردن حجامت کردن و پیوسته دهان به سرکه و گلاب شستن و به سرکهى عنصل مضمضه کردن و بامداد و شبانگاه مسواک و خلال کردن و سنونها که یاد کرده آمد بکار داشتن و تن را به مطبوخ هلیله پاک کردن و هر ساعت عاقرقرحا و گز مازو و فوفل خاییدن و اگر ماده بلغم (ص 381)
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 380 / سوم از جزو سوم از گفتار پنجم اندر درد دندان ..... ص : 378
اگر درد به مشارکت همهى تن باشد نخست تن پاک باید کرد به فصد و اسهال وگر به مشارکت دماغ باشد و فضلهاى از سر بدو فرو مىآید به چیزى که آن فضله را دفع کند استفراغ باید کرد چون اقراص بنفشه و ایارج فیقرا با شحم حنظل و حب قوقایا و حب شبیار و آن را که در گوشت بن دندان آماس باشد هم نخستبه فصد و اسهال علاج باید کرد و اگر مادهى علت گرم است آب عنب الثعلب و آب گشنیز تَر و آب لسان الحمل و مانند این در دهان مىباید گرفت و به آن مضمضه مىکرد و اگر حرارت سخت قوى باشد اندکى کافور در این آبها حل باید کرد در جمله در ابتداى علت داروهاى خنک که در وى قبضى و خشکى معتدل باشد در دهان مىباید گرفت و بدان مضمضه مىکرد پس به تدریج به داروهاى تحلیل کننده آمدن و ماده را به تدریج از جاى خویش بیرون آوردن و این را هفت طریق است یکى آنکه زرو (زالو) که به تازى العلق گویند بر بن دندان برافکنند یا رگ زیر زفان بزنند یا زیر زنخ حجامت کنند دوم آن که داروهاى تحلیل کننده در دهان مىگیرند و بدان مضمضه مىکنند و مىجنبانند سوم آن که داغ کنند چهارم آنکه داروها دود کنند پنجم آنکه دارو در گوش یا در بینى چکانند ششم آن که داروها از بیرون بر رخسار و زنخدان برنهند هفتم آن که دارو بر دندان نهند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 402 / نخستین اندر ضبحه و خناق ..... ص : 398
باز مىباید گرفت یاد اندکى باز مىباید آورد و آنجا که بینند که فصد تأخیر شاید کرد تا نضج پدید آید اولىتر آن باشد که تأخیر کنند تا هم قوت بر جاى باشد و هم استفراغ از مادهى بیمارى افتد لکن از این تفاریق که یاد کرده آمد چاره نباشد تا راه دم زدن گشاده مىشود خاصّه که هنوز علت اندر روزگار فزودن باشد و ماده اندر حرکت باشد و به خون بسیار به یک بار بیرون کردن حاجت ضرورى نباشد و اگر اندر میان آن که خون به تفاریق از رگ دست بیرون کنند رگ زیر زفان بزنند سخت صواب باشد خاصّه اگر رگهاى زیر زفان کشیده و ممتلى باشد این را تأخیر کردن روا نباشد و گاه باشد که حاجت افتد بدان که زبان بیازنند و بر ساق حجامت کنند و هرگاه که بینند که تن ممتلى نیست و خناق به مشارکت همهى تن نیست و ماده اندر حوالى حلق است اگر فصد نکند شاید و اعتماد به پزانیدن و تحلیل کردن مشغول شود و اگر اندر چنین حال رگ زنند بیم باشد که قوت ضعیف گردد و به غذا دادن حاجت آید و آن را که چیزى به گلو به دشخوارى فرو مىشود غذا دادن عذاب باشد و اگر آماس اندر حوالى علصمه باشد اگر پیش از آن که روزگار فزودن علت و حرکت ماده بگذرد رگ زنند بیم باشد که ماده آماس به حلق فرود آید و خناق صعبتر شود و اندر فصد یکى معناى دیگر نگاه باید داشت و آن آن است که بسیار باشد که سبب غلبهى خون باز ایستادن خونى (ص 394)
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 402 / نخستین اندر ضبحه و خناق ..... ص : 398
باشد که رفتن آن عادت بوده باشد چنان که خون بواسیر و خون حیض اندر چنین حال رگى باید زد که استفراغ آن خون کنند از آن موضع و آن رگ صافن باشد یا حجامت ساق و شیشه بر نهادن نیز نافع است خاصّه اگر چیزى به گلو فرو نمىشود شیشه بر مهرهى دوم از مهرههاى گردن نهادن تا ماده را بیرون کشد و گذر دم زدن و چیزى به گلو فرو بردن گشاده شود چون گشاده شد و شربت به گلو فرو رفت شیشه بردارند و اگر بیازنند و خون بیرون کنند روا باشد و اگر بر هر دو جانب گردن حجامت کنند روا باشد پس شیشه بىآزدن بر میان سر و زیر زنخدان و بر ساق و کاهل و کتف برمىنهند و کتفها سخت بمالند و اطراف ببندند چنان که معلوم است و از پس فصد تدبیر شکم فرود آوردن باید کرد به حقنهى نرم.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 442 / دهم از گفتار هفتم اندر سرفه که سبب آن بثرات السعال باشد ..... ص : 442
این نوع فصد است و حجامت و اسهال صفرا و شرابهاى نرم دادن چنان که اندر باب دوم از جزو دوم از گفتار ششم اندر علاج بثرها که زندرون حلق برآید یا ذکر آمده است
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 458 / دوازدهم از گفتار هفتم اندر ذات الریه ..... ص : 453
که رگ صافن زده باشند رگ باسلیق باید زد از جانب مخالف و اگر ضعفى نیارد رگ اکحل و رگ قیفال نیز بباید زد و خون به اندازهى قوت بیرون کرد چنان که هر سه روزى رگى دیگر زنند و آخرتر رگ باسلیق از جانب موافق بزنند و گاه باشد که پس از آن که معلوم شد که ماده کمتر گردانید حاجت افتد بدان که بر سینه حجامت کنند تا باقى ماده کمتر شود و به جانب ظاهر آید جالینوس مىگوید اگر تب سخت گرم باشد از مسهل دادن حذر باید کرد و رگ باید زد از بهر آن که رگ زدن بىخطر است و مسهل دادن با خطر بزرگ است از بهر آن که باشد که مسهل ماده را بجنباند و اسهال نکند و باشد که اگر اسهال کند افراط افتد و هر که را درد و تمدد در شش و معالیق او باشد و حس درد نزدیک چنبر گردن یابد رگ زدن سودمندتر است و هر که را درد سوى (سر) پهلوها باشد که آن را الشراسیف گویند داروى مسهل باید داد و اگر طبیب مصلحت چنان بیند که هم رگ زند و هم مسهل دهد اعتماد بر مشاهده باشد و شربتها که ماده را غلیظ کند چون دیاقودا و شربتهایى که در وى قبضى باشد چون کسنى نشاید داد و آب سرد نشاید داد الا اندر ذات الریه که از جنس حمره باشد لکن شربتهاى زداینده باید داد چون ماء العسل و جلاب و کشکاب و در همهى انواع ذات الریه و ذات الصدر و ذات الجنب جهد باید کرد تا سینه از رطوبتها پاک شود و آن را که به سبب تب به شربتهاى خنک حاجت افتد شربتهاى خنک همه زداینده و تَرى فزاینده باید داد چون آب خیار و آب خربزهى هندو و آب کدو و سکنگبین که بس ترش نباشد سخت نافع است همهى سینه بزداید و هم حرارت و تشنگى بنشاند و سکنگبین ترش ماده را لطیف کند و بگسلد لکن اگر قوت قوى نباشد پاک نگردد از بهر آن که آن ماده را که مى بگسلد برنتواند انداخت و اگر قوت قوى باشد سینه را پاک کند لکن احتیاط آن است که سکنگبین ترش ندهند تا به رفق مقصود حاصل آید اگر سکنگبین ترش اختیار افتد اولىتر آن است که با آب نیم گرم بیامیزند و اندک اندک دهند و ماء العسل و جلاب زداینده و تَرى فزاینده است و کشکاب همچنین است و لکن جلاب و ماء العسل زدایندهتر است و کشکاب قوت را یارى دهندهتر و ماء العسل زدایندهترین شربتى است لکن اگر ذات الریه هنوز خام باشد یا اندر احشاء دیگر آماس باشد ماء العسل را با آب بسیار بباید آمیخت چنان که آب بر وى غلبه گیرد و در این حال جلاب ممزوج و کشکاب رقیق موافقتر و نبیذ
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 460 / دوازدهم از گفتار هفتم اندر ذات الریه ..... ص : 453
ظاهر کشیدن ماده به جاى حجامت بایستد و تا مادام آماس خام باشد غذا کشکاب و گندم آب و اسنفاناخ و سرخ مورد (شاید سرخ مرز) و خبازى و باقلى و ماش مقشر باید داد و اگر حرارت قوى نباشد کشمش موافق است و خندروس چیزى معتدل است و خندروس را به پارسى جو گندم گویند و این جویى برهنه همچون گندم. یا گندمى است به شکل جو و خوشهى او به خوشهى جو ماند و اگر در سینه درشتى باشد عناب و سپستان و بنفشه و بیخ سوس و بیخ ختمى و مغز تخم خیار و صمغ و کتیرا و دانهى آبى در کشکاب و گندم آب مىپزند و اگر این اخلاط را بپزند و بپالایند و شکر برنهند و شرابى پزند صواب باشد و چون آماس گشاده شود حسوها از آرد باقلى و کرسنه و آرد نخود و خندروس سازند و با انگبین دهند و ماء العسل در این وقت سخت موافق باشد سینه را پاک کند و لعوق کرنب و مغز پنبه دانه در وى پخته و سرشته زدایندهاى قوى است و لعوق اسقیل با شیر خر سخت نافع است و گاه باشد که با این لعوقها چیزى که حس را کند گرداند و بىآگاهى فزاید یار کنند چون پوست خشخاش و تخم بنگ تا سرفه باز دارد و اگر دم زدن متواتر شود لعاب اسبغول با جلاب جرعه جرعه مىدهند و آب نیم گرم بر سینه و پهلو همىزنند تا دم زدن به اعتدال باز آید و اگر دردى باشد ساکن شود و هرگاه که آماس ریم کند و گشاده خواهد شد تنگى دم زدن و گرانى سینه و درد زیادت شود و تبع گرمتر گیرد و آن روز که گشاده شود نیک بلرزاند در آن روزى چند که این علامتها پدید آید اگر تن پاک کرده باشند و ترتیب علاجها که یاد کرده (ص 411)
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 619 / باب دوم از جزو سوم از گفتار یازدهم در آماس جگر که بپزد و ریم کند و دبیله گردد ..... ص : 618
نخست که آماس گرم پدید آید شرایط علاج آماس چنان که در باب گذشته یاد کرده آمده است به جاى باید آورد از فصد و حجامت و نرم کردن طبع و ضمادها و شربتهاى رادع و محلل بکار داشتن و چون آثار پختن و ریم کردن پدید آید به زودى تدبیر پزانیدن باید کرد و در پزانیدن چاره نباشد از داروهاى لطیف کننده تا زودتر پخته شود و سر کند و چون پخته شد طبیعت را یارى باید تا ریم را زودتر دفع کند و نگاه باید کرد تا میل ماده به کدام جانب است اگر به رودهها فرود مىآید داروهاى نرم لغزاننده و اسهال کننده باید داد و اگر به جانب گرده و مثانه مىآید داروهاى ادرار کننده باید داد و اگر به جانب گرده و مثانه بیاید داروهاى تیز نباید داد تا مثانه را نرجاند در جمله روده را و مثانه را از گذشتن ریم نگاه
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 637 / سوم از گفتار دوازدهم در احوال آماسهاى سپرز و علامتهاى آن ..... ص : 629
صفت ضمادى قوى: بگیرند اشق و بادام تلخ از هر یک ده درم سنگ برگ سذاب پنج درمسنگ به سرکه بسرشند و آن را که این علاجها اثر نکند بر سپرز او حجامت کنند و خون بردارند و اگر داغ کنند و موضع داغ را نگذارند که ببندد (خوب نشود) تا مادهى بسیار بپالاید پس برویاند صواب باشد و هر وقت که ضمادى بکار خواهند داشت اولاتر آن باشد که بیمار در گرمابه شود ناشتا و در آبزن نشیند و ساعتى نیک مقام کند و چون از گرمابه بیرون آید ماهى شور و سحنا و خردل و مانند این چیزى خورد و از پس آن اگر نبیذى خورد تلخ ممزوج با آب دریا و تدبیر لطیف کند علاجى قوى باشد سه روز این تدبیر در دست گیرند روز چهارم ریاضت فرمایند چندان که مانده شود و عرق کند پس ضماد برنهند و اگر آماس بلغمى بود نخست استفراغ بلغم باید کرد و هر چه معتدل است از آنچه در آماس سلب یاد کرده آمده است برگزیدن و بدان علاج کردن و طعامهاى مدحولان شوربا باید و زیربا و در هر دو کبر و نخود پخته و مسوس به کرفس و سذاب کرده و نان با سکنگبین خوردن سود دارد و کسنى و برگ ترب و ترب و سپندان با چغندر و زیتون پرورده و حبة الخضرا به سرکه پرورده و اطراف رز به سرکه پرورده و برگ کبر و ساق او به سرکه پرورده و از گوشتها آنچه سبکتر و لطیفتر چون دراج و تذرو و تیهوج و گنجشک.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 642 / سوم از جزو نخستین از گفتار سیزدهم اندر یرقان زرد که سبب آن بسیار خوردن طعامهاو شرابهاى گرم که صفرا تولد کند خیزد. ..... ص : 641
علامت و علاج آن شرح داده آید علامتهاى یرقان که از بسیارى تولد صفرا بود با منش گشتن و قى صفرا و تلخى دهان باشد و بول سرخ و غلیظ باشد و بود که به سیاهى زند علاج آن را که صفرا اندر جگر سخت و بسیار بود هم رگ باید و هم داروى مسهل دادن و رگ باسلیق باید زد گر اسیلم از دست راست بباید گشاد و حجامت کردن و محجمه برنهادن بر فروسوى کتف که نزدیک جگر است صواب باشد و اگر بر فرو سوى جگر نهند آنجا که فرو سوى پهلوها است روا باشد و بعضى طبیبان رگ زیر زفان فرمودهاند و مسهل طبیخ خرماى هندو و آلوى سیاه و بنفشه دهند و اگر فلوس خیارشنبر در آب کسنى و آب عنب الثعلب و آب لبلاب حل کنند و بدهند صواب باشد و شربتها که در باب گذشته یاد کرده آمده است همه سود دارد و اگر سهلتر باشد طبیخ هلیلهى زرد دهند و در این طبیخ افسنطین رومى و تخم کسنى و بیخ او و تخم کشوث و آلوى سیاه و خرماى هندو و عناب و بیخ سوس باشد و اگر ماده غلیظتر باشد قاریقون و قافط و شاتره با این اخلاط زیادت کنند و اندکى نمک هندى و سغمونیا و بسیار باشد که آب لبلاب را به شکر و اندکى سغمونیا دهند کفایت باشد و در کشکاب بیخ کسنى و بیخ کرفس و بیخ بادیان اندر پزند و گر تب نباشد ماء الجبن دهند با سفوف هلیله.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 692 / دوم در علاج بثرهها که بر سطح معده برآید و قوت ماسکه را ضعیف کند ..... ص : 692
اگر مانعى نباشد نخست رگ باسلیق فرمایند زد یا بر ساق حجامت کردن و اگر قوت قوى باشد به نقیع هلیله
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 692 / دوم در علاج بثرهها که بر سطح معده برآید و قوت ماسکه را ضعیف کند ..... ص : 692
زرد خرماى هندو استفراغ کردن پس از فصد و حجامت تا مادهى علت گسسته شود و کشکاب که از پست جو و حب آلاس و تخم خشخاش پزند مىدادند و آنچه به علاج این علت مخصوص است آن است که هر روز یک درم سنگ صمغ عربى دو درم سنگ
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 713 / چهارم از جزو سوم از گفتار چهاردهم اندر زحیر ..... ص : 710
شیافى دیگر: بگیرند زعفران و جندبیدستر و مر و سکبینج و افیون از هر یک برابر و اگر علت دراز گردد حقنه باید کرد به نمک آب زیتون مقدار پنج وقیه پس تکمید باید کرد به شراب انگورى گرم کردن و آب مورد و روغن ناردین و اگر سبب زحیر سرمایى بود که به مردم رسد هر بامداد دو درم سنگ حب الرشاد بریان کرده ناکوفته با آب گرم بخورد و مقعد و زهار و بیقولههاى ران را تکمید کند به سبوس گرم و خرقههاى گرم و بر گاورس گرم کرده نشانند و بر نمک گرم کرده و در ازارى بسته و به شراب گرم روغن به زیت گرم کرده طلى مىکنند و در گرمابه شوند و بر تابهاى گرم نشیند و گر سبب آن بود که بر زمین سرد و سنگ سرد نشسته باشد به روغن شبت گرم کرده و روغن بابونه طلى مىکنند و گر سبب زحیر آماسى گرم بود اگر مانعى نباشد نخست رگ باسلیق زنند یا بر فروسوى کمر گاه حجامت کنند پس قى فرمایند و به آب عنب الثعلب و روغن گل طلى مىکنند و اگر آماس صفرایى بود به صندل سرخ و آب کسنه و کافور ضماد کنند
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 716 / چهارم از گفتار پانزدهم اندر شقاق مقعد ..... ص : 716
شقاق کوفتگى لبهاى شرح را گویند و سبب آن در بیشتر حالها خشکى مزاج بود تا به سبب خشکى ثفل کوفته شود و گاه باشد که به سبب شقاق آماسى گرم بود که رگها گرم بود گاه باشد که بواسیر باشد که کوفته شود و گاه باشد که رگهاى مقعد از خون ممتلى شود و دهنهاى رگها کوفته شود علاج آن را که سبب شقاق آماس بود یا امتلاء رگها بود یا بواسیر بود که شکافته شود نخست رگ باسلیق باید زد و رگ صافن و مابض سودمندتر و حجامت بر میانگاه هر دو سورین سود دارد و اگر آماس با حرارت و سوزش بود سپیدهى خایهى مرغ و روغن گل در هاون سرب بسایند تا سیاه شود و طلى مىکنند و مرهم کافورى طلى کردن سود دارد
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 718 / پنجم از گفتار پانزدهم اندر خارش مقعد ..... ص : 718
علاج: آنچه از کرم خورد بود در جایگاهش یاد کرده آید و آنچه مقدمهى بواسیر بود نخست رگ قیفال باید زد و بر میان دو سرین حجامت کردن و به مطبوخ افتیمون استفراغ کردن سودا کردن و از طعامهاى سودایى پرهیز کردن و موضع خارش را به روغن مغز سفال زردآلوى طلخ که مقل در وى حل کرده باشند چرب مىکردن و شب یمانى بریان کرده و قطران از هر یک راستاراست به هم بسرشند و مقدار یک درم سنگ به خرقهى نرم بردارند و حمول سازند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 794 / دوازدهم از جزو نخستین از گفتار هژدهم اندر بثره و جرب گرده و جملهى آلات بول ..... ص : 794
و علامتهاى آن اگر بثره اندر گرده باشد تنها علامت وى آن است که درد و سوزش لازم بود و در گرده حرارتى و سوزشى عظیم بود و باشد که تب آرد و (از) تشنگى خالى نبود و اگر اندر مجراهاى بول و اندر غضیب باشد درد و سوزش در وقت گذشتن بول بود و پس از یک ساعت ساکن شود و سوزش در بیقولههاى ران و در قضیب بود و این را اگر زود علاج کنند زود بهتر شود و زایل گردد و اگر تقافل کنند و قرحه شود و مشکل گردد و علامت جرب گرده آن است که خارش اندر گرده بود و در بول لعابى غلیظ همچون گل که در آب گذارند بیرون آید و گر جرب در مجراها و در قضیب بود خارش در بن قضیب و بیقولههاى ران بود و به وقت گذشتن بود دقدقه کند و خایه نیز به مشارکت به خارش آید و اگر در مثانه بود خارش لازم باشد و هرگاه که جرب محکم شود اندر بول رسوبى قشارى و نخالى پدید آید علاج این علت را علاج به فصد و حجامت کمرگاه و به حقنه باید کرد و داروى مسهل نباید داد از بهر آن که داروى مسهل ماده را از بالا فرود آرد و رنج زیادت کند و ترتیب علاج بر این گونه باید نخست اگر مانعى نباشد و قوت بر جاى بود رگ باسلیق باید زد پس بر کمرگاه حجامت کردن پس حقنه بکار داشتن.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 826 / سوم از جزو سوم از گفتار هژدهم اندر سوزش آب تاختن و به تازى حرقة البول گویند ..... ص : 826
علاج: اگر نشان آن باشد که مادهى تیز با بول همىآید نخست قى فرمایند بر کشکاب و ماهى تازه و فقاح گرم و مانند آن پس رگ باسلیق فرمایند زد و اگر مانعى باشد بر بهنه که به تازى القطن گویند حجامت فرمایند کرد و هر بامداد بنادق البزور دادن با شراب خشخاش گر با کشکاب و روغن بادام و شبانگاه اسبغول و شکر با روغن گل مقدار دو درم سنگ و شراب کاکنج نیز نافع است هر بامدادى باید داد و گر معده اسبغول و شراب بنفشه و روغنى احتمال نکند به جاى اسبغول شاهسپرم فرمایند و به جاى شراب بنفشه جلاب پخته و کشکاب بى روغن و من از جهت کسانى که معدهى ایشان ضعیف بود و پیوسته از درد معده شکایت کردندى و ایشان را به سبب سوزش آب تاختن به شراب بنفشه حاجت
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 834 / ششم از جزو سوم از گفتار هژدهم اندر بول خون صرف و بول غسالى ..... ص : 832
بسایند و با عصارهى خرفهى تَر و مانند آن در مجراى قضیب چکانند به ذراقه صواب بود و گاه باشد که حاجت آید که بر تهى گاه شپشها بر نهند و بر زهار و حوالى آن خون باز دارند یا علقه شود پس تدبیر گشادن علقه کنند چنان که در جایگاهش یاد کرده آمده است و اگر سبب تیزى و گشاده شدن دهنهاى رگها بود علاج دیانیتس علاج آن است و اگر خون صرف از اندامى آید که بالاتر از گرده است تأمل کنند تا هیچ المى و سوزشى و دقدقه در هیچ اندامى هست و باشد بباید دانست که خون از آن اندام همىآید بر بالاتر از آن موضع محجمه بر باید نهاد و خون بیرون کردن تا خون از آن موضع باز گردد و ضمادهاى قابض برنهادن تا آن موضع آن ماده را قبول نکند و آنچه به تدبیر باز داشتن ماده است پیش گیرند و بعضى طبیبان صواب آن دیدهاند که آن جایگاه را ریش کنند و بشکافند تا ماده از وى بپالاید و از مثانه باز گردد پس حجامت جراحت و ریش را علاج کند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 850 / باب نخستین از جزء نخستین از گفتار نوزدهم در آماس گرم اندر قضیب و خایه: ..... ص : 850
و آنچه در پوست خایه بود به لمس توان دانست و بسیار باشد که آماس خایه**** انتقال کند و ماده به سینه بر آید و به سرفه زایل شود علاج اما علاج آنچه از حرکت منى و نایافتن مراد افتد اگر در آن حال گرانى در خایه پدید آید آن مراد با کسى دیگر براند تا اوعیهى منى فارغ گردد و در حال ساکن شود و آماس نکند و اما چون آماس کرد یا خود از مادهى است نه از حرکت منى است، نخست رگ صافن**** بباید زد یا بر ساق حجامت باید کرد یا بر روى ران و من مردى را که این حال افتاده بود بر پهنه که به تازى القطن گویند حجامت فرمودم آماس و درد به یک روز زایل شد و دیگرى را هم این حجامت فرمودم آن کس حجامت بر کمرگاه کرد برابر کرده هم سود داشت و قى کردن در مادهى آماس از آن
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 851 / باب نخستین از جزء نخستین از گفتار نوزدهم در آماس گرم اندر قضیب و خایه: ..... ص : 850
جانب باز گردانید و اگر آماس در یک خایه بود رگ و حجامت هم از آن جانب باید کرد که باشد و اگر در هر دو خایه باشد رگ از هر دو جانب باید زد حجامت نیز هم از مرد و جانب کرد و طبع نرم کردن به شیافى که ماده را به جانب مقعد باز دارد و دفع کند صواب باشد و تدبیر لطیف باید کرد و از گوشت پرهیز باید کرد و از طلىها و ضمادها نخست خرفه به سرکه و گلابتر مىباید کرد اگر به عصارهى کسنى و گشنیزتر و عنب الثعلب و عصارهیى نىتر و عصارهى کدو*** تر کنند و سرد کنند و بر آن موضع به*** صفت داروى سودمند عصارهى گشنیزتر آرد جو و آرد باقلى و اندکى زعفران و روغن گل به هم بکوبند و بسرشند و ضمادى کنند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 856 / باب نهم از جزء نخستین از گفتار نوزدهم اندر علتى که آن را یونانیان عاقوما و ارساطون گویند: ..... ص : 856
علاج: رگ باسلیق زنند و بر پهنه یا بر فرو روى ران حجامت کنند و پس دیوچه برافکنند و پس طبع به مسهلات لطیف نرم کنند چون آب لبلاب و خیارشنبر گر آب چغندر و آب عنب الثعلب و مانند این و لحقنهاى نرم و طلىهاى خنک برنهند بر پشت و قضیب و خایه چنان که اندر علاج آماس گرم که در قضیب و خایه بود یادکرده آمدست و نیلوفر
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 857 / باب دهم از جزء نخستین از گفتار نوزدهم اندر خارش قضیب و خایه: ..... ص : 857
نخست استفراغى باید کرد به فصد و اسهال و حجامت بر پهنه و بر روى ران سخت سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 872 / باب هشتم از جزء سوم از گفتار نوزدهم اندر توتر قضیب: ..... ص : 870
و شربت کشکاب و آب انار و شراب بنفشه و شراب نیلوفر و شراب عناب دهند و بر قطن حجامت کنند و دیوجه برافکنند و اگر خداوند علت جوان باشد یک طسوج تا نیم دانگ کافور بدهند و مزورها به روغن بادام سازند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 906 / باب دوم از جزو نخستین از گفتار بیستم اندر افراط طمث یعنى بسیارى خون حیض ..... ص : 901
صفت مرهمى دیگر: بگیرند صبر و مر و کندر و عنضروت و دمالاخوین راستاراست بسایند و شیاف کنند و به سپیدهى خایه تَر کنند و بردارند و اگر ریم از جاى دورتر همىآید حقنهها که در باب ریش رودهها یاد کرده آمده است در رحم بکار دارند و همچنین شیافها که در باب ریش گرده و مثانه یاد کرده امده است بکار دارند و اگر المى و خلیدنى رنجه دارد مرهم کافورى در آب سرب سوده حل کنند و حقنه بدان کنند و اگر افراط طمث بواسیر باشد علاج آن سخت عسر بود از بهر آن که آن را که در قعر رحم باشد و آن را که در فم رحم و گردن او باشد و آن را که بر عضلهى مثانه باشد و آن را که بعضى پیوسته باشد علاج نتوان کرد و گاه باشد که باثور (باسور) استخوان زهار را تباه کند و بپوساند و باشد که زهار را بسنبد و سولاخهاى کوچک پدید آید بدین سبب علاج این علت عسر بود و بسیار باشد که به سبب آن که رحم از عصب است و مشارک دماغ است اگر علاج قوى کنند به کزاز و اختلاج عقل ادا کند و باشد که آواز خن گفتن باطل شود و علاجى به رفق که از وى آفتى تولد نکند آن است که رگ باسلیق مىزنند و بر پهنه و کمرگاه و بر روى ران حجامت مىکنند و تن او از مادهى سودایى پاک مىکنند و گاهى اقراط کهربا و گاهى حب مقل مىدهند و مقل را در عصارهى برگ گندنا پخته حل مىکنند و بدان حقنه مىکنند و به روغن گوز و روغن گندنا و روغن زردآلو که مقل در وى پخته باشند حقنه مىکنند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 912 / باب سوم از جزو نخستین از گفتار بیستم اندر باز ایستادن حیض ..... ص : 911
سوم استفراغ بسیار و این دو گونه یکى دارو خوردن و رگ زدن و حجامت کردن بسیار و خون بینى و خون بواسیر و غیر آن آمدن و دیگر ریاضت بسیار و کارهاى با رنج کردن تا بدان سبب تحلیل بسیار افتد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 914 / باب سوم از جزو نخستین از گفتار بیستم اندر باز ایستادن حیض ..... ص : 911
علاج: آن را که سبب باز ایستادن و کم آمدن حیض فربهى به افراط بود گر غلیظى خون و سردى مزاج نخست تن از مادهى غلیظ پاک باید کرد به قى و داروى مسهل و به داروهاى گشاینده و گرم کننده و تکمید کردن و خون را به گذرهاى طمث کشیدن و طریق این پس تکمید گشادن رگ صافن و مابض است و حجامت بر ساق خاصه مردم فربه را و حجامت یک روز بر ساق کنند و دگر روز بر دگر ساق و گاه باشد که رگ صافن زنند گاه مابض دوم پاره از پاى دگر بباید گشاد و از بن ران تا شتالنگ هر روز مىبستن به عصابهها و نوارهاى لطیف خاصه در آن هفته که وقت عادت حیض آمدن بوده باشد و داروهاى گشاینده و لطیف کننده و گرم کننده خوردن و در طبیخ آن نشستن و از آن ضمادهاى و کردها*** ساختن و
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 926 / باب دوم از جزو دوم از گفتار بیستم اندر بار ناگرفتن زنان ..... ص : 923
و اگر بریدن آن پیوند ممکن نشود موم روغنى همىمالند و بر تختهاى راست بسته دارند تا راست گردد و اگر سبب آن بود که رحم از جاى خویش به یک سو میل کرده باشد نگاه کنند و اگر علامتهاى خونى بینند از آن جانب که رحم از او میل کرده باشد رگ صافن بزنند و بر هر دو ساق حجامت کنند پس اگر حاجت آید رگ اکحل بزنند و از پس استفراغ خون حب سکنبینج زنند و اگر علامتهاى خونى نیابند نخست حب سکنبینج و حبها دهند که استفراغ بلغم کند و ماء الاصول با دو درم سنگ روغن بید انجیر و دو درم سنگ ایارج فیقرا هر بامداد مىدهد و مدت هفت روز یا نه روز روغن بیدانجیر بر این گونه سازند بگیرند مغز تخم بیدانجیر مقدار یک من انیسون و تخم بادیان و تخم کرفس از هر یک یک کف با وى بیامیزند و بکوبند و روغن آن بستانند و پلیتهاى به روغن بان (شاید صحیحتر «به آن روغن بیدانجیر» باشد) تَر کنند و نیم گرم بردارند و از بیرون رحم ضمادى از کرنب و حلبه کوفته و بیخته بر مىنهند
ذخیره خوارزمشاهى / ج6 / 957 / باب پنجم از جزو سوم از گفتار بیستم اندر احتناق رحم ..... ص : 954
آمده است مىباید کرد و نگاه باید کرد اگر علامتهاى خونى ظاهر بود رگ باسلیق و رگ صافن بباید گشاد و بر روى ران و بر ساق حجامت کردن و در طبیخ بابونه و بنفشه و اکلیل الملک و مرزنگوش و لبلاب مىنشیند و روغن بنفش و روغن سوسن به هم آمیخته بر زهار و حوالى آن مىمالند و به پشم پارهاى به خویشتن برمىدارند و بوىهاى ناخوش به بینى داشتن و رحم را بخور خوش به قمع دود کردن چنان که معلوم است و آب تخمها و چیزهاى ادرار کننده دادن و اگر سبب علت خلط غلیظ و نایافتن جماع بود تدبیر لطیف باید تا طبیعت ماده را هضم کندک و اندازهى فروسوین فرو و مالیدن و بستن و اطراف را به طبیخ بابونه و شبت و اکلیل الملک و غیر آن شستن و در حال حرکت این علت از بن ران تا به قدم ببستن و قدمها را در آب گرم نهادن و به نمک و خردل مالیدن و محجمه بر روى ران و ساقها نهادن تا ماده را فرو کشد و بوى ناخوش به بینى داشتن چون قطران و جندبیدستر و جاوشیر و سکبینج و بارزد و چراغ کشته و بخورهاى ناخوش سوخته چون مقل و تخم گندنا و سم اسب و گوگرد و پشم و آنچه بدین ماند و اندر طبیخ انگدان و قیصوم و حلبه و کرنب و هزاراسپند و شبت و اکلیل الملک و تخم کرفس و سعد و محلب و قسط و برگ غار و بابونه و اذخر و سذاب و نانخواه و عاقرقرحا و سلیخه و پودنهى جویبارى و مانند آن نشادن و بدان تکمید و تنطیل کردن و زنى قابله را فرمودن تا شیافى از کرمدانه (گرمدانه) و پلپل و غیر آن به روغن حب الغار یا به روغن سوسن چرب کنند و انگشتان خویش را نیز چرب کند و به فم رحم رساند و دغدغه کند بسیار تا باشد که رطوبتى سرد از وى فرود آید و خلاص یابد و اگر چه این دغدغه از المى خالى نباشد اما لذتى دهد که انزال افتد و سبب خلاص بود فرفیون در این باب سخت قوى است در حال رطوبتى فرود آرد و غالیه را در این باب منفعتى عجب است و سجزینا مقدار یک فندق به روغن حب الغار گر به روغن سوسن به فم رحم رسانیدن و دادى و شراب حل کردن به فم رحم رسانند سود دارد و در حال سلامت به ایارج فیقراى مشحل و ایارج روفس و تیادریطوس و حب شیطرج و حب منتن و حب استنحیقون و ایارج لوغازیا استفراغ باید کرد چند بار و معجون نجاع (نجاه) پیوسته بکار داشتن و از پس استفراغها سجزینا و دحمرثا و فلافلى و کمونى و کاسکبینج اندر طبیخ انیسون یا در طبیخ لوبیاى سرخ یا در آب سذاب تَر یا در طبیخ پنج انگشت سود
ذخیره خوارزمشاهى / ج7 / 13 / باب دوم از جزو اول از گفتار نخستین اندر فلغمونى ..... ص : 10
و آنچه حاصل بود نیست کند و حرارت آماس را تسکین دهد و مزاج عضو را به اعتدال باز آرد و اگر درد سخت باشد ضماد چنان سازند که در وى با قوّت قبض، قوّت تحلیل بود چون پشم شوخگَن که به موم روغنى از موم مُصفَّى و روغن گُل آلوده کنند و بر جایگاه درد نهند اگر فصل تابستان بود، سرد کنند و اگر زمستان بود، نیمگرم کنند یا اسفنجى به شراب قابض، گر به سرکه و گلاب تَر کرده بر مىنهند و بنگرند اگر اثر پختن و ریم کردن پدید آید داروهاى نرم پزاننده برنهند و اگر نه، به داروهاى تحلیل کننده قناعت کنند. و بسیار باشد که به اول که آماس پدید آید و در تن امتلایى نباشد، سببى از سببهاى بادیه باشد، آماس را بیازنند کفایت شود. و آماس امتلاء را نخست رگ زنند و حجامت کنند پس داروهاى مسهل دهند چون آب میوهها و مطبوخ هلیله و بنفشه و لبلاب و پس از رگ زدن حجامت کردن و مسهل دادن، داروهاى رادع بکار دارند و در میانه داروهاى مُحَلِّل با رادع ترکیب کنند و به آخر همه مُحَلِّل بکار دارند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج7 / 16 / باب سوم از جزو اول از گفتار نخستین اندر حمره ..... ص : 15
علاج: نخست استفراغ صفرا باید کرد به مطبوخ هلیلهى زرد و مانند آن پس اگر حاجت آید استفراغ خون کردن و رگ زدن و حجامت کردن، خاصّه اگر ماده در میان توهاى پوست بود و باشد که پس از استفراغ خون دیگر باره اسهال صفرا باید کرد و این طبیب را به مشاهدهى حال معلوم گردد. پس طَلىْهاى سرد و قابض بکار باید داشت و آب سرد ریختن چندان که رنگ بگرداند سود دارد. و حمره خالص بدان زایل شود لکن اندر بکار داشتن طَلىْهاء سرد و قابض و اندر آب سرد ریختن احتیاط باید کرد تا ماده به عضوى شریف باز نگردد. غافل نباید بود و نیز احتیاط باید کرد تا عضو سیاه نگردد و تباه نشود.
ذخیره خوارزمشاهى / ج7 / 27 / باب هشتم: اندر دمل و علاج آن ..... ص : 27
علاج هرگاه که دمل پدید آید در علاج آن تغافل نشاید کرد. از بهر آن که بیم آن باشد که خراجى گردد بزرگ و علاج آن تا مدّت سه روز علاج آماسهاى گرم باشد. نخست اگر مانعى نباشد رگ باید زد و حجامت کردن و هر شب آلوى سیاه و عناب و زرد آلوى کِشته ترش و خرماى هندو و اندکى زرشک و یک درمسنگ گشنیز خشک در آب کردن و بامداد آب آن صافى کردن و بخوردن و آب انار ترش و شیرین و آب کَسْنَه با سکنگَبین سود دارد و استفراغ کردن به طبیخ هلیلهى زرد و شاهتره و سناى مکى و خرماى هندى صواب باشد و از طعامهاى غلیظ و از گوشت و شیرینىها پرهیز باید کرد و آن چه خورد باید که میل به ترشى دارد و از اوّل که دمل پدید آید چیزهاى خنک بر باید نهاد چون اسبغول به گلاب و سرکه تَر کرده و ختمى هم به گلاب و اندکى سرکه تَر کرده و آرد جو به آب عنب الثعلب و آب گشنیز تَر سرشته و از پس سه روز تدبیر و تحلیل و پزانیدن باید کرد و نخست اسفنج به آب و روغن نیمگرم کرده تَر مىباید کرد و بر دمل مىنهادند چند کِرِّت تا زود بپزاند و آرد
ذخیره خوارزمشاهى / ج7 / 28 / باب هشتم: اندر دمل و علاج آن ..... ص : 27
صفت داروى پزاننده: بگیرند روغن گاو یک وقیه و نیم، خمیر ترش دو وقیه تخم مرو کوفته و اسبغول ناکوفته از هر یکى یک وقیه و نیم، شیرهى انجیر سه وقیه، حلبه و تخم کتّان از هر یکى پنج درمسنگ همه را در شیر تازه بجوشانند و ضماد کنند. دارویى است معتدل و پزاننده و جرجیر اندر روغن گاو پخته پزاننده است. و اگر دمل سخت گرم نباشد و دیر پخته مىشود. نخست از آن رگى که بدان عضو پیوسته باشد خون بیرون باید کرد پس محجمه بر دمل نهادن و حجامت کردن و خون غلیظ بیرون کردن و کسانى را که دمل بسیار برآید با این علاجها گرمابه و ریاضت به هنگام سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج7 / 29 / باب نهم اندر شری و علاج آن: ..... ص : 28
زد یا حجامت کردن و اگر آبغوره حاضر نباشد سرکه و گلاب، و آب کرفس و روغن گل طَلىْ باید کرد و به آب انار ترش و شیرین و نقیع خرماى هندو و دوغ ترش تسکین کردن. نقیع سماق مقدار سه وقیه تسکینى تمام کند و اگر از پس رگ زدن معاودت کند و قوّت قوى باشد به هلیلهى زرد و ایارج فیقرا استفراغ باید کرد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج7 / 32 / باب نخستین اندر سعفه و شیرینه و علاج آن ..... ص : 32
علاج: اما سعفه را بنگرند اگر خون غلبه دارد و علامت آن ظاهر بود رگ قیفال بفرمایند زد. پس هر دو جانب گردن حجامت فرمایند کرد و اگر کفایت نشود رگ پیشانى بفرمایند زد و اگر سعفه خشک باشد رگ پس گوش بزنند و آن خون در سر مالند پس مرهم سرخ که از مرداسنگ و زرچوبه و سرکه و روغن زیت سازند طَلىْ مىکنند و سبوس گرم و برگ چغندر
ذخیره خوارزمشاهى / ج7 / 50 / باب ششم اندر آماسها که آن را به تازى«خنازیر» گویند: ..... ص : 49
علاج: از طعامهاى غلیظ و از ترشىها و از طعام خوردن به شب خوردن پرهیز باید کرد و تدبیر لطیف کردن و استفراغ رطوبت کردن به قى و به داروى مسهل و به فصد و حبِ واصلى مسهلى سودمند است و حب خیزران نیز سودمند است و حبهاى دیگر که بلغم غلیظ را و سودا را فرود آرد، چون حب افتیمون و مانند آن سود دارد و حجامت خداوند این علّت را سود ندارد، از بهر آن که مادهى علّت جذب نتواند کرد و خون لطیف را جذب کند و باشد که مادهاى دیگر بدان موضع گرد آرد و بالین بلند باید داشت و از بسیار گفتن و آواز بلند کردن و از خشم و ضجرت دور باید بود.
ذخیره خوارزمشاهى / ج7 / 65 / باب پنجم اندر علاج ریشهاى متعفن و بد ..... ص : 65
______________________________
(1). محجمه: ابزار حجامت.
ذخیره خوارزمشاهى / ج8 / 174 / باب پنجم اندر باد دشنام ..... ص : 174
علاج: نخست رگ باید زد و حجامت کردن و دیوچه برافکندن و داروى مسهل خوردن.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 301 / باب پنجم در داروها چشم یاد کردن: ..... ص : 297
قُرحه: فصد و استفراغ و حجامت ساق و شیاف ابیض، شیاف ابیض کندرى که با قلمیا کنند، شیاف انار.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 302 / باب پنجم در داروها چشم یاد کردن: ..... ص : 297
اتساع حدقه: اگر از زخمى و سَقطهاى باشد، فصد و حجامت بر پس سر. ضماد از آرد باقلى و آرد جو و برگ خرفه و آب بید. ضماد روغن گل و زردهى خایهى مرغ. قطور از خون کبوتر بچه و اگر از پس صداع صعب افتد، شیاف مرارات.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 321 / باب چهاردهم اندر تدبیر ذبحه و خناق و داروهاى وى ..... ص : 321
تدبیر باز داشتن خناق: رگ اکحل و باسلیق زدن و رگ زیر زفان زدن. زفان آزدن، شیشه بر مهرهى گردن نهادن، چندان که گذر دم زدن دوم از مهرهها گشاده شود و بر هر دو جانب حجامت کردن، شیشه بر میان سر و فرو سوى زنخدان و بر ساق و کاهِل نهادن، اطراف بستن، حقنه کردن بر قفا و حوالى حلق، ضمادها بر نهادن.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 350 / باب بیست و پنجم در داروهاى اسهال و سحج و زحیر ..... ص : 347
و طراثیت، گلنار، تخم گل، سماق، بلوط بریان کرده، زیره به سرکه تر کرده و بریان کرده، خرنوب نبطى، میویز بریان کرده، رب آبى و اگر سبب ضعیفى قوّت ماسکه بثرها بود که بر سطح معده برآید: رگ باسلیق گشادن و بر ساق حجامت کردن و به نقیع هلیلهى زرد، استفراغ به خرماى هندو و هر روز صمغ عرابى، و اسبغول بریان کرده، روغن گل با آب سرد مىدهند.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 353 / باب بیست و ششم در داروها مقعد و شرج: ..... ص : 351
داروهاى خارش مقعد، اگر سبب آن کرم خرد بود: علاج آن پیشتر در باب خویش یاد کرده آمد و اگر مقدمه ناصور بود، رگ باسلیق باید زدن و میان دو سرین حجامت کردن و به مطبوخ افتیمون، استفراغ کردن و آنچه بر جایگاه خارش بکار دارند، مقل در روغن زردآلوى تلخ، حل کرده، شب یمانى بریان کرده، قطران، برگ مورد، شونیذ، گوز سوخته با پوست زوفاى خشک، پیهى بط، عصارهى پودنه، صبر، زهرهى گاو، عصارهى سداب، روغن بیدانجیر، سرکه آب انار ترش.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 361 / باب بیست و نهم: اندر داروها گرده و مثانه. ..... ص : 359
داروهاى بثره و جرب گرده و جرب آلات بول: رگ باسلیق زدن و حجامت کمرگاه، استفراغ به حقنه، اخلاط حقنه، حسک، بابونه، اکلیل الملک، اطراف کرنب، اطراف چگندر، تخم معصفر، تخم کتان، تخم حلبه، سبوس گندم، خطمى، سپستان، عناب، کشک جو، روغن بنفش، شکر سپید، نمک، سفوف البزور، اخلاط سفوف، تخم خیار و خیار بادرنگ، تخم خرفه، نشاسته، صمغ، کتیرا، تخم خشخاش، بزر البنج، رب السوس، خرفه، اسبغول، شربت سه درمسنگ، شراب انجیر، آب شاهتره و شراب شیرین، شیاف ابیض، اندر چکانیدن با شیر زنان و روغن گل، در آب گوگرد نشستن، آب آهنگران خوردن، آب جوز اندر وى جوشانیدن، اندک اندک خوردن طباشیر، تخم خرفه، صمغ، نشاسته، کتیرا، ریوند چینى، زرشک، مامیران، حب کنجد سپید بریان کرده، گوگرد خوردنى، شکر طبرزد، تخم خیار و خیار بادرنگ این همه سفوف کردن، شیر خر اندر این علت نافع است و داروهاى زداینده را در جرب گرده و مثانه منفعت بزرگ است، چون ماء العسل، کشکاب با انگبین، طبیخ حلبه با انگبین، تخم خیار و خربزه، با میپخته.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 366 / باب بیست و نهم: اندر داروها گرده و مثانه. ..... ص : 359
داروهاى حرقة البول: قى کردن، رگ باسلیق گشادن، بر فرود کمرگاه حجامت کردن، بنادق البزور، شراب بنفشه، شراب خشخاش، شراب کاکنج، کشکاب، روغن گل، روغن بادام، اسبغول، جلاب، تخم شاهسفرم با جلاب، شیاف ابیض، شیر خر در چکانیدن، اخلاط بنادق البزور این است: تخم خیار، تخم خیار بادرنگ، تخم کدوى شیرین، تخم خرفه، تخم خشخاش، نشاسته، کتیرا، رب السوس، بزر البنج الابیض، تخم خربزه، صمغ، دمالاخوین، کندر، افیون، تخم کرفس، مغز بادام شیرین، گل ارمنى، پوست خشخاش.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 369 / باب سیم اندر داروهاى بیمارىها که مخصوص است به مردان. ..... ص : 368
داروهاى آماس گرم اندر قضیب و خایه: قى کردن، رگ ضافِن زدن، بر ساق و بر فرود کمرگاه حجامت کردن، شیافها که ماده را به جانب مقعد آرد نهادن.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 370 / باب سیم اندر داروهاى بیمارىها که مخصوص است به مردان. ..... ص : 368
داروهاى اختلاج قضیب و تمدد اوعیهى منى از آماس گرم: رگ زدن و بر پهنه حجامت کردن و دیوچه برافکندن، استفراغ به آب لبلاب و جندبیدستر و حقنههاى نرم و طلىهاى خنک بر پشت و بر قضیب نهادن، نیلوفر خوردن و بوییدن و طلى کردن.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 370 / باب سیم اندر داروهاى بیمارىها که مخصوص است به مردان. ..... ص : 368
داروهاى خارش قضیب و خایه: استفراغ به فصد و به اسهال و حجامت بر پهنه و روى ران دیوچه افکندن، آن چه طلى باید کرد: اقاقیا، مامیثا، نوشادر، صبر، زعفران، اشنان جامه شویى، روغن زنبق و سرکه، روغن گل و پوره، میویزج، سپیدهى خایه مرغ، انگبین.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 376 / باب سى و یکم در داروها که به علاج زنان مخصوص است. ..... ص : 375
داروهاى افراط طمث به سبب بواسیر: رگ باسلیق زدن، بر پهنه و روى ران حجامت کردن، اقراص کهربا و حب مقل خوردن، آب گندناى مقل در وى پخته و حل کرده حقنه کردن، روغن گندنا، روغن زردآلو، با مقل حل کرده، حقنه کردن.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 376 / باب سى و یکم در داروها که به علاج زنان مخصوص است. ..... ص : 375
داروها افراط طمث به سبب خارش رحم: رگ اکحل و باسلیق و صافن زدن، بر پهنه و روى ران حجامت کردن، بدین اخلاط: اقاقیا، عصارهى لیحه التیس، گل، صندل، شیاف مامیثا، بوش دربندى با سرکه و روغن گل سرشته و ضمادى بدین اخلاط: برگ پودنه، انار پوست، عدس مقشر اندر شراب قابض بپزند و ضماد کنند و شیاف کنند و بدان شراب حقنه کنند، حمولى بدین اخلاط: زعفران، کافور، مرداسنگ، حب الغار، روغن گل، سپیده خایه مرغ، قطرى شراب، شب یمانى و قطران به هم سرشته و حمولى سودمند داروهاى جرب آلتهاى بول را سود دارد.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 384 / باب سى و سهام اندر آماسها و بثرههاى گرم و سرد: ..... ص : 384
استفراغ صفرا، به مطبوخ هلیلهى زرد، فصد و حجامت و آب سرد ریختن، عضو را در آب سرد نهادن، داروهاى رادع و قابض که در اوجاع مفاصل گرم و در فلغمونى یاد کرده آمده است.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 386 / باب سى و سهام اندر آماسها و بثرههاى گرم و سرد: ..... ص : 384
داروهاى دمل: فصد و حجامت آب میوهها و آب کسنى با سکنگبین آب انار ترش و شیرین، مطبوخ هلیله و ضمادها از نخست، اسبغول به سرکه و گلاب و تَر کرده خطمى به گلاب اندکى سرکه، آرد جو با آب عنب الثعلب و با آب گشنیز تَر پس از سه روز گندم خاییده، اسفنج به آب و روغن گرم تَر کرده مىنهادن، آرد گندم و نون گندم در آب و روغن زیت پخته بر نهادن، موم با زفت و روغن کتان گداخته، موم با ریتیانه و روغن سوسن تخم کتان و تخم مرو کوفته و با خمیر ترش سرشته، تخم مرو و با انجیر ترش سرشته، تخم مرو کوفته و با انجیر که در ماء العسل آغشته باشد، سرشته، میویز دانه بیرون کرده با انجیر و خردل سرشته، پوره با میویز سرشته، تخم مرو کوفته و اندر شیر جوشانیده، ریاضت معتدل، گرمابه به ناشتا.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 386 / باب سى و سهام اندر آماسها و بثرههاى گرم و سرد: ..... ص : 384
داروهاى شرى: آب غوره با آب سرد، شراب غوره، آب انار ترش و شیرین، نقیع خرما هندو و نقیع سماق، دوغ ترش، قرص کافور قرص طباشیر مالیدنى با آب غوره و سرکه و گلاب و روغن گل چون ساکن شود فصد و حجامت و استفراغ به هلیلهى زرد و ایارج فیقرا، نقیع صبر با آب کسنى و آب عنب الثعلب آب گرم بسیار و شربتهاى متواتر.
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 387 / باب سى و سهام اندر آماسها و بثرههاى گرم و سرد: ..... ص : 384
داروهاى سعفه و شیرینه: رگ قیفال زدن بر هر دو جانب گردن حجامت کردن، رگ پیشانى، رگ پس گوش زدن و آن خون در سر مالیدن، مرهم سرخ طلى کردن بدین اخلاط:
ذخیره خوارزمشاهى / ج10 / 668 / باب بیست سى و یکم اندر بدلها و داروها ..... ص : 615
حجامت، 16، 18، 30، 31، 34، 51، 174، 298، 299، 317، 344، 347، 355، 361، 363، 364، 370، 378، 380، 381
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 22 / مقدمهى مؤلف
باب دوازدهم اندر تدبیر فصد و حجامت
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 225 / باب پنجم از گفتار اول از بخش دوم از حفظ الصحه اندر تدبیر غذاها و احوال آن ..... ص : 222
از پس فصد و حجامت، چیزى شور خوردن گژ و بهق آرد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 234 / باب دهم از گفتار اول از حفظ الصحه اندر تدبیر استفراغ به داروهاء مسهل ..... ص : 234
و کسى را که عضلهاء زفان او ضعیف باشد و این کس بود که اندر سخن به جاء حرف سین ثا گوید و کسى را که اندر تن او خون زیادت از خلطهاء دیگر باشد، این چند گروه را که یاد کرده آمد، داروى مسهل نشاید خورد و نیز اندر فصل گرما و فصل سرما نشاید خورد، خاصه اندر فصل گرما، بیست روز پیش از برآمدن شعرى و بیست روز پس از برآمدن شعرى نه داروى مسهل شاید خورد و نه فصد و حجامت کردن الّا ضرورتى سخت باشد، فصد کنند و شرط احتیاط و تسکین بجاى آرند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 241 / باب دوازدهم از گفتار اول از حفظ الصحه اندر تدبیر فصد و حجامت ..... ص : 241
باب دوازدهم از گفتار اول از حفظ الصّحه اندر تدبیر فصد و حجامت
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 242 / باب دوازدهم از گفتار اول از حفظ الصحه اندر تدبیر فصد و حجامت ..... ص : 241
و باسلیق ابطى باید جست و هر رگى دیگر که همچنین باد گیرد نباید زد و باسلیق را اولیتر آن باشد که به پشت نیش زنند چنانکه نیش حجامت زنند تا سلامت باشد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 244 / باب دوازدهم از گفتار اول از حفظ الصحه اندر تدبیر فصد و حجامت ..... ص : 241
و اما حجامت، کودکان و پیران به جاى فصد باشد و بر هر عضوى که حجامت کنند، آن عضو را پاک کند و با خون حجامت از گوهر روح چیزى خرج نشود و با خون فصد، بسیار خرج شود.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 244 / باب دوازدهم از گفتار اول از حفظ الصحه اندر تدبیر فصد و حجامت ..... ص : 241
و کودک را تا از شیر باز نکنند، بىضرورتى سخت، حجامت نشاید کرد و پس از آن تا ضرورت نباشد هم حجامت نشاید کرد، از بهر آنکه ضعیف شوند و بر آن ضعف بمانند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 244 / باب دوازدهم از گفتار اول از حفظ الصحه اندر تدبیر فصد و حجامت ..... ص : 241
و بزرگان را پس از شصت سال، حجامت نشاید کرد، از بهر آنکه خشکى بر پوست ایشان غلبه کند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 244 / باب دوازدهم از گفتار اول از حفظ الصحه اندر تدبیر فصد و حجامت ..... ص : 241
و اولیتر آن باشد که روز چهاردهم و پانزدهم از ماه حجامت نکنند، توقف باید کرد تا نور ماه نقصان گردد و آن روز شانزدهم و هفدهم باشد، از بهر آنکه ماه روز چهاردهم، ممتلى باشد و از نور او اخلاط حرکت کرده باشد و میل به جانب پوست کرده و رگهاى باریک و شاخههاى آن پر شده، رگ زدن اندرین وقت، خون صافى بیشتر خرج کند و خلط بد، کمتر.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 244 / باب دوازدهم از گفتار اول از حفظ الصحه اندر تدبیر فصد و حجامت ..... ص : 241
و هر گاه که نور ماه نقصان گیرد، خون صافى زودتر باز گردد و اخلاطى که با خون به جانب پوست میل کرده باشد به سبب آنکه غلیظتر بود، باز پستر ماند و بران زودى که خون صافى بازگردد بازنتواند گشت، بدین سبب با خون حجامت، اندر نقصان نور ماه، خلط بد بیشتر خرج شود. و الله اعلم.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 274 / باب اول از جزو سیم از گفتار اول اندر علة مالیخولیا ..... ص : 271
و اندر علاج مراقى، اگر آماسى باشد اندر مراق، صواب آنست که حجامت کنند بر مراق و خون تباه بیرون کنند تا جگر را گرم نکند و بخار خون بد بر دماغ نشود و هر روز اندکى ایارج فیقرا دهند با شراب افسنتین.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 302 / باب اول از جزو ششم از گفتار اول اندر انواع صداع گرم و علاج آن ..... ص : 302
و امّا علامات صداع خونى، گرانى چشم و سر است و گرانى اندامها و ماندگى، بىسببى معلوم و غنودن بسیار و شیرینى طعم دهان و سرخى چشم و پرى رگها و خاریدن جایگاه فصد و جایگاه حجامت.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 302 / باب اول از جزو ششم از گفتار اول اندر انواع صداع گرم و علاج آن ..... ص : 302
علاج آن، نخست رگ قیفال یا رگ اکحل باید زدن، یا حجامت کردن بحسب عادت و قوت و پس از فصد، استفراغ کردن بطبیخ
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 303 / باب اول از جزو ششم از گفتار اول اندر انواع صداع گرم و علاج آن ..... ص : 302
و اگر همه تدبیرها کرده شود و صداع زایل نشود، رگ بینى یا رگ پیشانى یا رگ صافن باید زد، یا بر ساق حجامت کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 306 / باب ششم از جزو ششم از گفتار اول از کتاب معالجات اندر صداعى که از جراحت و زخم تولد کند ..... ص : 306
و اگر آماس باشد بنگرند اگر فصد حاجت بود و مانعى نباشد، یا حجامت یا فصد کنند پس طبع را به آب میوها و فلوس خیارچنبر، یا بحقنه نرم بگشایند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 311 / باب اول از گفتار دوم از کتاب معالجات اندر قوانین علاج چشم ..... ص : 309
و گرمابه و رگ زدن و حجامت و خفتن بسیار و ناخفتن بسیار و نمک بسیار خوردن و بر امتلا خفتن و بشب طعام خوردن و جماع بسیار و شراب تیره و هر چه فم معده را برنجاند، چشم را زیان دارد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 314 / هشتم وردینج است ..... ص : 314
علاج آن، رگ قیفال بباید زد و اگر نیابند حجامت کنند بر پس سر یا بر هر دو کتف و بمطبوخ هلیله استفراغى کنند و تدبیر لطیف فرمایند و سه روز جز شیر زنان چیزى بچشم نرسانند و اگر چاره نباشد، شیاف ابیض بشیر زنان حل کرده مىچکانند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 314 / نهم سلاق است ..... ص : 314
و کهن شده را بر ساق حجامت کنند و رگ پیشانى زنند و اندر آخر علّت، احمر لیّن و برود غوره و شیاف دیزه سود دارد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 315 / جرب ..... ص : 315
علاج آن، رگ قیفال زنند و حجامت کنند و استفراغها کنند باقراص بنفشه و نقیع هلیله، پس پلک باز گردانند و آن را بشیاف احمر حاد بخارند یا شیاف اخضر و سرمه روشنائى اندرکشند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 315 / جرب ..... ص : 315
علاج آن، هم بطریق علاج نوع نخستین، فصد و حجامت باید کرد و استفراغ و خاریدن بشیافها بعینه بر آن ترتیب.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 316 / جرب ..... ص : 315
علاج آن، نخست فصد و حجامت کردن و مسهل بکار داشتن؛ پس رگ گوشه چشم و پیشانى بزنند، پس سعوط بکار دارند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 316 / جرب ..... ص : 315
علاج آن، فصد و حجامت و مسهل مقدم داشتن چنانکه معلوم است و چند کرّت ایارج فیقرا دادن و سعوط بکار داشتن و غرغره کردن و پلک را خاریدن، چنانکه اندر نوع سیم یاد کرده آمد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 318 / شرى ..... ص : 317
علاج آن، فصد و حجامت کنند و استفراغ بمطبوخ هلیله و خرماء هندو و غذا از غوره و نلک و ناردانک و چشم را به آب غوره شستن و شادنج عدسى کشیدن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 325 / قرحه و دبیله ..... ص : 325
علاج آن، بشتاب بکرّات فصد باید کرد و مسهل دادن بشیاف ابیض افیونى کشیدن و بر ساق حجامت کردن و اطراف بستن و مالیدن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 326 / انتشار ..... ص : 326
علاج آن، اما آنچ از پس ضربه و سقطه افتد، علاج دشوار پذیرد، نخست رگ باید زد و بر پس سر حجامت کردن و بر صُدغ شیاف مامیثا و صندل طلا کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 331 / علت جحوظ ..... ص : 331
علاج آن، فصد و حجامت و استفراغ بحُقنه تیز و داروى مسهل و چشم بسته داشتن و رُفاده بعُصاره برگ زیتون و برگ مورد و داروهاء قابض، تر کردن و بر چشم نهادن و بر بالاء رُفاده تخته سرب بستن چنانکه باندازه چشم کرده باشد برنهادن و بربستن و بقفا باز خُفتن و طعام اندک خوردن و گوشت و شراب ناخوردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 331 / علت جحوظ ..... ص : 331
و آنجا که سبب، درد زادن بود، تدبیر او بادرار طمث، مشغول باید شد و بر پس سر حجامت کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 331 / علت جحوظ ..... ص : 331
و من معالجه شخصى کردم که از زخم بیرون آمده بود ذرور اغبر و حجامت پس قفا و شیاف سماق باز جاء شد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 352 / باب سیم از جزو اول از گفتار پنجم از کتاب معالجات اندر خوره که بر لب و گوشت بن دندان افتد ..... ص : 352
علاج آن، نخست رگ قیفال بزنند یا بر پس گردن حجامت کنند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 354 / باب پنجم از جزو اول از گفتار پنجم از کتاب معالجات اندر دمیدگى دهان و بثرها و ریشها ..... ص : 353
افتد و سبب آن بدى شیر باشد، یا مرضعه بدل باید کرد، یا شیر باصلاح باید آورد بفصد و حجامت و پرهیز.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 356 / باب هفتم از جزو اول از گفتار پنجم از کتاب معالجات اندر ناخوشى بوى دهان ..... ص : 355
علاج آن، آن را که سبب، مزاج سطح دهان باشد یا سبب اندر بیخ دندانها باشد یا اندر گوشت بن دندان، نخست رگ قیفال باید زدن، یا چهار رگ زدن، یا رگ زیر زفان زدن، یا بر گردن حجامت کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 364 / باب دوم از جزو سوم از گفتار پنجم از کتاب معالجات اندر درد دندان و علاج آن ..... ص : 363
و رگ زیر زفان با چهار رگ بزنند، یا دیوچه که بتازى العَلَق گویند برافکنند، یا زیر زنخدان حجامت کنند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 371 / باب سیم از گفتار ششم از کتاب معالجات اندر خناق و ذبحه ..... ص : 370
و گاه باشد که حاجت آید که زفان بباید آزد و ساق را حجامت کنند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 371 / باب سیم از گفتار ششم از کتاب معالجات اندر خناق و ذبحه ..... ص : 370
و آنجا که سبب بازاستادن استفراغ معتاد باشد چون استفراغ طمث و خون بواسیر، رگ صافن بباید زد یا بر ساق حجامت کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 371 / باب سیم از گفتار ششم از کتاب معالجات اندر خناق و ذبحه ..... ص : 370
و اگر بر هر دو جانب گردن حجامت کردن صواب باشد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 447 / باب اول از جزو اول از گفتار دوازدهم اندر یرقان زرد و اسباب و علامات و علاج آن ..... ص : 447
علاج آن، آنجا که سبب، سدّه و بسیارى صفرا باشد، اول از دست راست، رگ باسلیق یا اسَیلم باید زد و محجمه بر سوى کتف یا بر سر جگر برنهادن و حجامت کردن و بطبیخ بنفشه و خرماء هندو استفراغ کردن، یا فلوس خیارچنبر اندر آب کسنه و آب عنب الثعلب حل کنند و بدهند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 462 / صفت حبى که اسهال بلغمى بازدارد ..... ص : 461
و آنجا که سبب، ضعف ماسکه و بثرها باشد بر سطح معده براید، اگر مانعى نباشد نخست رگ باسلیق باید زد یا بر ساق حجامت کردن، پس بنقیع هلیله و خرماء هند و استفراغ کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 468 / باب هشتم از گفتار سیزدهم از کتاب معالجات اندر علة زحیر و علاج آن ..... ص : 467
و آنجا که سبب، آماس گرم باشد، رگ باسلیق زنند و بر فروسوى کمرگاه حجامت کنند، پس قى فرمایند و تدبیر پزانیدن کنند و مانند آن داروهاء که اندر آماس معده یاد کرده آمده است.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 470 / باب دوم از گفتار چهاردهم از کتاب معالجات اندر خارش مقعده و علاج آن ..... ص : 469
و آنچه مقدمه بواسیر باشد، نخست رگ باسلیق باید زد و بر میان سرین حجامت کردن و بمطبوخ افتیمون، استفراغ کردن و از غذاهاء سودائى پرهیز کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 473 / باب چهارم از گفتار چهاردهم از کتاب معالجات اندر شقاق و علاج آن ..... ص : 473
علاج آن، اگر سبب آماس گرم باشد، نخست رگ باسلیق و مابض و صافن باید زد و حجامت کردن بر میان هر دو سرین.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 488 / باب پنجم از گفتار هفدهم از کتاب معالجات اندر جرب و بثره گرده و جمله آلتهاء بول ..... ص : 488
علاج آن: علاج این بفصد و حجامت کمرگاه و بحقنه باید کرد و داروى مسهل نباید داد و حقنه نرم باید و هر سه روز قى باید فرمود و از پس قى جز گلاب گرم نخورد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 496 / باب چهاردهم از گفتار هفدهم از کتاب معالجات اندر حرقة البول و سوزانیدن آن ..... ص : 495
علاج آن: اگر با بول مادّه تیز مىآید، نخست قى باید فرمود پس رگ باسلیق زدن و اگر مانعى نباشد بر پهنه حجامت کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 499 / باب اول از گفتار هجدهم از کتاب معالجات اندر آماس قضیب و خایه و علاج آن ..... ص : 499
و اگر آماس قوىتر شود یا اگر سبب، ماده خونى و صفرائى بود، نخست رگ صافن زنند یا بر ساق حجامت کنند یا بر روى ران و قى کردن تا ماده آماس را از آن جانب بازگرداند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 501 / باب پنجم از گفتار هجدهم از کتاب معالجات اندر خارش قضیب و خایه ..... ص : 501
علاج آن: نخست استفراغ کنند و فصد باسلیق و حجامت بر پهنه و روى ران و بمسهل، پس طلا کنند.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 508 / باب دوم از گفتار نوزدهم از کتاب معالجات اندر افراط حیض و بازگرفتن آن ..... ص : 508
پس علاج آن جز برفق نتوان کرد و جز بفصد باسلیق و حجامت بر قطن و حبّ مقل دادن و روغن گندنا و روغن مقل طلا کردن، صواب نباشد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 509 / باب دوم از گفتار نوزدهم از کتاب معالجات اندر افراط حیض و بازگرفتن آن ..... ص : 508
و آنجا که سبب، فربهى بافراط و سردى مزاج بود، نخست ماء الاصول باید داد، پس ماده غلیظ بقى و داروى مسهل از تن پاک کردن، پس آسایشى دادن و رگ مابض و صافن زدن و بر ساق حجامت کردن و بداروهاء گشاینده و لطیف کننده علاج کردن و دادن و در طبیخ آن نشاندن و از آن ضماد ساختن و شیاف کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 512 / بار ناگرفتن: ..... ص : 512
و اگر رحم بجانبى میل کند و میل کرده بینند رگ صافن بزنند و بر هر دو ساق حجامت کنند و از پس استفراغ چون حبّ سکبینج.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 544 / باب چهاردهم از گفتار بیست و یکم از کتاب معالجات اندر آبله و حصبه ..... ص : 542
و اگر آبله که نبوده باشد فصد باید کرد و حجامت کردن و از گوشت و شیرینى و چیزهاء گرم پرهیز کردن و به آب میوها طبع نرم کردن و خفتنگاه خداوند آبله معتدل باید و تن بجامه پوشیده و جرعه جرعه آب سرد دادن تا عرق کند و طبیعت را بر دفع مادّه یارى دهد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 546 / باب اول از گفتار بیست و دوم از کتاب معالجات اندر آماس و بثره گرم و خونى ..... ص : 546
علاج آن: اندرین علاج فصد و حجامت کردن باید، پس استفراغ بمطبوخ هلیله و باقراص بنفشه یا بماء الفواکه و طلا کردن باوّل رادع چون صندل سرخ و سفید و فوفل با آب عنب الثعلب و اندر میانه چیزى پزاننده
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 547 / باب اول از گفتار بیست و دوم از کتاب معالجات اندر آماس و بثره گرم و خونى ..... ص : 546
و اندر علاج جمرَه، نخست استفراغ باید کرد از صفرا بمطبوخ هلیله زرد و مانند آن، پس فصد و حجامت کردن، پس طلاء سرد و قابض برنهادن و آب سرد ریختن چندانکه رنگ بگرداند سود دارد و جمره خالص بدان زایل شود، لیکن اندر آن و اندر طلاء سرد و قابض احتیاط باید کرد تا ماده بعضوى شریف بازنگردد.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 549 / باب چهارم از گفتار بیست و دوم از کتاب معالجات اندر دمل و علاج آن ..... ص : 549
علاج آن، اگر مانعى نباشد نخست فصد و حجامت کنند و بماء الرمّانین یا بماء الفواکه یا بطبیخ هلیله و شاهتره
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 552 / باب هفتم از گفتار بیست و دوم از کتاب معالجات اندر بثرها و ریشها که بر سطح پوست براید چون سعفه و شیرینه و خشکرنده و بنات اللیل و گر و پریون ..... ص : 551
علاج آن: اگر خون غالب باشد رگ قیفال بزنند، پس هر دو جانب گردن حجامت کردن.
الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة / 568 / بادشام ..... ص : 568
اندر علاج آن، رگ باید زد و حجامت کردن و دیوچه برافکندن و داروى مسهل خوردن پس علاج ابتداء جذام کردن.
فرخ نامه / متن / 13 / نوع اول از فصل اول از مقالت اول در صفت آدمى ..... ص : 12
خون: اگر خون آدمى بستانند از حجامت و آن را خمیر کنند به آرد حلبه و ترکیبش به آب سداب و عسل کنند و بمالند بر جراحتها که بر تن بود خصوصا بر ساق و بر جراحتهاى نهانى که از وى خون آید در وى پراگنند سلامت یابد، به فرمان خداى عز و جل.
فرخ نامه / متن / 242 / الثور ..... ص : 241
بد است حجامت و جامه پوشیدن و در کشتى نشستن و قباله زر نوشتن و پیک و/ 268/ رسول فرستادن.
فرخ نامه / متن / 245 / الاسد ..... ص : 245
بد بود دارو خوردن و وام ستدن و انبازى کردن و حجامت کردن و ناخن چیدن و حاجت خواستن و جامه بریدن (و پوشیدن) و خرید و فروخت و پیک و رسول فرستادن.
فرخ نامه / متن / 246 / السنبله ..... ص : 246
نیک بود عمارت زمین کردن و تعرّف کارها کردن و علم آموختن و از کارها بر رسیدن و کودک به کتاب بردن و نخجیر کردن و حجامت کردن و علامت بربستن و حاجت خواستن و دیدار پادشاه و بنا و عمارت فرمودن و ختنه کردن و خرید و فروخت و ملک خریدن و دیدار وزرا و پیک و رسول فرستادن.
فرخ نامه / متن / 253 / الحوت ..... ص : 252
صید باز کردن و اوام ستدن و دارو خوردن و انبازى کردن و درخت نشاندن و حجامت کردن و جامه (نو) بریدن و پوشیدن و داروى مسهل خوردن و ختنه کردن و خرید و فروخت و صید کردن و گوى زدن و دیدار وزرا و پیک و رسول/ 281/ فرستادن.
فرخ نامه / متن / 256 / باب چهاردهم در اختیار کارها ..... ص : 254
یز- حجامت کردن: چون ماه در ثور بود البتّه نباید کردن که نه نیک است، (چون در جوزا بود مکروه است،) و در قوس و اسد و حمل نیکو بود، و در دلو و میزان روا باشد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 97 / فصل سوم در مسواک ..... ص : 93
و از کتاب لباس (تألیف ابى نصر عیاشى)، از حضرت صادق (ع): جبرئیل مسواک و خلال و حجامت را آورد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 104 / فصل اول در کیفیت دخول حمام ..... ص : 99
است، صفراء، بلغم. داروى خون حجامت است، و داروى بلغم حمام، و داروى صفراء راه رفتن است.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 105 / فصل اول در کیفیت دخول حمام ..... ص : 99
از حضرت موسى بن جعفر (ع): در سه شنبه ناخن بگیرید، در 4 شنبه حجامت کنید، پنجشنبه بحمام روید و در جمعه بهترین عطرها را بکار برید.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 105 / فصل اول در کیفیت دخول حمام ..... ص : 99
از حضرت موسى بن جعفر (ع): سه شنبه ناخن بگیرید، و چهار شنبه حمام بروید، و 5 شنبه حجامت کنید و جمعه بهترین عطرها را بزنید.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 122 / باب چهارم در ناخن گرفتن، و شارب زدن، و ریش را اصلاح کردن، و شانه زدن و نگاه به آینه و حجامت. و این باب در چهار فصل است: ..... ص : 122
باب چهارم در ناخن گرفتن، و شارب زدن، و ریش را اصلاح کردن، و شانه زدن و نگاه به آینه و حجامت. و این باب در چهار فصل است:
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 139 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
فصل چهارم در حجامت
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 139 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
حضرت صادق (ع) فرمود: زیادى و فشار خون سه علامت دارد: جوش و دمل، خارش، مور مور کردن بدن- و در خبر دیگر- چرت زدن. و چون یکى از اهل خانه مریض مىشد، امام (ع) مىفرمود: بچهرهاش نگاه کنید، اگر زرد بود، مىفرمود: از صفراء است، و دستور نوشیدن شربتى مخصوص مىداد، و اگر سرخ بود مىفرمود: فشار و بسیارى خون است، و دستور حجامت مىداد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 139 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
.. پیامبر (ص) فرمود: حجامت کنید که خون گاه بجنبش و جوشش آید و آدمى را بکشد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 139 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
.. حضرت رضا (ع) هر گاه خونش زیاد مىشد و بجنبش مىآمد (گر چه) در دل شب بود حجامت میفرمود.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 139 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
حضرت صادق (ع) فرمود: روزهدار در غیر ماه رمضان هر وقت بخواهد حجامت کند، ولى در ماه رمضان در شب حجامت کند و حجامت ما در یک شنبه است و حجامت
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 140 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و نیز مىفرمود: از حجامت با شکم خالى بپرهیزید.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 140 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و فرمود: با شکم پر بحمام مرو، و قبل از آنکه چیزى بخورى حجامت مکن، که حجامت بعد از غذا براى رگها سودمندتر است و بیرون آمدن خون را آسانتر مىکند، و بدن را نیروى بیشتر مىدهد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 140 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: حجامت پس از غذا باشد که وقت سیرى حجامت کردن سبب مىشود که خون در محل حجامت جمع شود، و درد را از بدن بیرون میکشد، و حجامت قبل از غذا خون را بیرون میکشد و بیمارى را باقى نگه میدارد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 140 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
زید شحام گوید: نزد حضرت صادق (ع) بودم که حجامتگر خواست و باو دستور داد تا ابزار حجامت را بشوید و بعد انار خواست و میل فرمود، و پس از حجامت انار دیگرى میل کرد، و فرمود وقتى حجامت میکنى و خون از جاى حجامت بیرون زد، قبل از تمام شدن حجامت بهنگام روان بودن خون بگو: (بسم اللَّه الرحمن الرحیم-
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 141 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
در این حجامت از چشم زخم و هر بدى بخداوند کریم پناه میبرم) که با این همه دعا همه چیز را بدست مىآورى که خداوند در قرآن میفرماید (اگر از غیب خبر مىداشتم بر خیرها میافزودم، و هیچ بدى را بخود راه نمیدادم).
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 141 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
ابى بصیر گوید: حضرت باقر (ع) پرسید پس از حجامت چه میخورید؟ گفتم کاسنى و سرکه، فرمود اشکالى ندارد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 141 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
روایت شده که حضرت صادق (ع) حجامت کرد و بکنیز خود فرمود قند بیاور و بعد فرمود قند پس از حجامت فشار خون را بر طرف میکند و به نیروى بدن مىافزاید.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 141 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
پیغمبر (ص) فرمود: هر کس مىخواهد حجامت کند روز شنبه حجامت کند.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 141 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و حضرت صادق (ع) فرمود: حجامت در یک شنبه شفاء هر دردى است.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 141 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و نیز حضرت به عدهاى مىگذشت که حجامت مىکردند، فرمود چرا به شب یک شنبه نیانداختید؟! که درد را بهتر بر طرف مىکند.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 142 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و فرمود: پیغمبر (ص) روز دوشنبه، پس از عصر حجامت مىکرد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 142 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
پیغمبر (ص) فرمود: هر کس روز [3] شنبه هفدهم یا نوزدهم یا بیست و یکم حجامت کند از درد و بیمارى آن سال شفا یابد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 142 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و نیز فرمود: در پانزدهم یا هفدهم یا بیست و یکم حجامت کنید که به فشار خون مبتلى نشوید که موجب مرگ شما بشود.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 142 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و نیز حضرت از حجامت در چهارشنبه وقتى که خورشید در برج عقرب باشد نهى فرمود.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 142 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
على (ع) فرمود: پیغمبر (ص) فرموده هر کس روز چهارشنبه حجامت کند، و گرفتار پیسى شود، ملامت نکند مگر خود را.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 142 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
پیغمبر (ص) فرمود: جبرئیل نهى از حجامت در چهارشنبه را براى من آورد، و گفت: که چهارشنبه روز نحس است.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 142 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
حضرت صادق (ع) فرمود: هر کس در پنجشنبه آخر ماه در آخر روز حجامت
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 143 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و نیز فرمود: خون در روز پنجشنبه در جاى حجامت جمع مىشود، و چون خورشید غروب کند، دوباره در بدن پخش میگردد، پس قبل از غروب حجامت کن.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 143 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
مفضل گوید: روز جمعه بر حضرت صادق (ع) وارد شدم، و امام (ع) مشغول حجامت بود، فرمود: آیا آیة الکرسى نمىخوانى؟ و از حجامت در ظهر روز جمعه نهى فرمود.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 143 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: حجامت را در هفتم حزیران ترک نکن (حزیران یکى از ماههاى رومى است که با اول تابستان مصادف است) و اگر نتوانستى در چهاردهم انجام ده.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 143 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
حضرت صادق (ع) فرمود: آیة الکرسى بخوان، و در هر وقت که میخواهى حجامت کن. شعیب گوید: روز چهارشنبه بر حضرت موسى بن جعفر (ع) وارد شدم، و حضرت مشغول حجامت بود (و در حبس بود)، عرضه داشتم: این روزى است که مردم میگویند هر کس در آن حجامت کند جز خود کسى را ملامت ننماید، فرمود:
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 144 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
حضرت صادق (ع) فرمود: هر کس خون او به هیجان آید (فشار خون گیرد) حجامت کند، او را نخواهد کشت، و چون خواهد حجامت کند در آخر روز حجامت نماید. پیغمبر (ص) فرمود: حجامت ناشتا و با شکم خالى دارو در حال سیرى بیمارى است.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 144 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و در هفتم و دهم ماه شفا است، و در روز سه شنبه موجب صحت بدن است، و جبرئیل چندان مرا به حجامت سفارش کرد که گمان کردم حجامت واجب است.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 144 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و امام صادق (ع) فرمود: حجامت در سه شنبه هفدهم دواى دردهاى آن سال خواهد بود. و نیز فرمود: حجامت در یک شنبه شفا است. و نیز فرمود: حجامت در سر شفاى هفت بیمارى است: دیوانگى، خوره، پیسى، چرت، و بیحالى، درد دندان، تاریکى چشم، دردسر. و نیز فرمود: حجامت در گودى پشت سر فراموشى مىآورد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 144 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و نیز فرمود: حجامت عقل را زیاد مىکند و بر حافظه مىافزاید.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 144 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
و حضرت موسى بن جعفر (ع) فرمود: پیامبر (ص) در سر و بین دو کتف و در پشت گردن حجامت مىکرد و اولى را نافعة (نافع و سودمند) و دومى را مغیثه (فریادرس
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 145 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
در بیمارى)، و سومى را منقذة (نجات دهنده)، نام نهاد. و در حدیث دیگر حجامت سر را منقذة و حجامت در پشت گردن را مغیثه و حجامت در شانه را نافعه خواند.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 145 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
پیامبر (ص) فرمود: بیمارى سه تاست و دارو نیز سه تاست: بیمارى از صفرا و بلغم و خون است، داروى خون حجامت است، و داروى صفرا پیاده روى، و داروى بلغم حمام مىباشد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 146 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
مردى به حضرت صادق (ع) از خارش شکایت کرد. فرمود: سه بار در دو پا بین عرقوب (رگ و عصب بر آمده پشت پا) و غزوک پا حجامت کند. مرد این کار را انجام داد، و درد او بر طرف شد. دیگرى شکایت کرد، حضرت فرمود: در یکى از پاشنهها و یا یکى از پاها سه بار حجامت کن، ان شاء اللَّه شفا خواهى یافت.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 147 / فصل چهارم در حجامت ..... ص : 139
گفت: آرى، فرمود: رگ زدهاى؟ گفت آرى، ولى سودمند نیفتاد، حضرت فرمود در دو پاى خود رویهم سه شاخ حجامت کن، در بین عرقوب و غوزک، مرد چنین کرد و شفا یافت.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 308 / ماهى ..... ص : 307
حمیرى گوید: بحضرت باقر (ع) نامه نوشتم و از فشار خون و صفراء شکایت کردم، که اگر حجامت مىکردم گرفتار صفرا میشدم و اگر در حجامت تأخیر مىنمودم (فشار) خون آزارم میداد، حضرت جواب نوشت: حجامت کن و پشت سرش ماهى تازه بخور، دوباره بهمین مضمون نامه نوشتم: جواب دادند که حجامت کن و پشت سرش ماهى تازه با آب و نمک بخور، من بدستور امام (ع) عمل کردم، و شفا یافتم و این غذاى من شد.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 314 / عسل ..... ص : 313
و بهمان سند از پیغمبر (ص): اگر در چیزى شفا باشد، در شاخ حجامت و شربت عسل است.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 440 / فصل هشتم(در ختنه و متعلقات آن) ..... ص : 439
و سوزش آهن را در ختنه و حجامت بوى چشانیدى به سببى که خود بهتر میدانى.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 464 / فصل دوم(افتتاح سفر با صدقه و مانند آن) ..... ص : 463
مثل چهارشنبه کراهت دارد؟ فرمود: هر وقت پیش آمد و خواستى صدقه بده و بسفر برو و آیة الکرسى بخوان و حجامت کن هر وقت خواستى.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 515 / فهرست مطالب جلد اول ..... ص : 514
باب چهارم در ناخن گرفتن، و شارب زدن و ریش را اصلاح کردن، و شانه زدن، و نگاه به آینه و حجامت و این باب در چهار فصل است: فصل اول: در ناخن گرفتن 122
ترجمه مکارم الاخلاق / ج1 / 515 / فهرست مطالب جلد اول ..... ص : 514
فصل چهارم: در حجامت 139
ترجمه مکارم الاخلاق / ج2 / 360 / «فصل دوم»(قسمتى از منهیات رسول اکرم(ص) ..... ص : 352
و از حجامت در چهارشنبه و جمعه نهى فرمود.
ترجمه مکارم الاخلاق / ج2 / 391 / (فصل سوم)(وصیت نبى اکرم(ص) بعلى(ع)) ..... ص : 377
یا على نه چیز فراموشى آرد: سیب ترش خوردن، گشنیز، و پنیر و پس مانده موش خوردن، و سنگ نبشته قبرها را خواندن، و بین دو زن راه رفتن، و شپش را رها ساختن، و در گودى پس گردن حجامت نمودن، و در آب راکد بول کردن.
بستان الأطباء و روضة الألباء / 71 / ترجمه و تلخیص کتاب بستان الأطباء و روضة الألباء
1- خواب 2- آغاز بیدارى 3- ورزش 4- جماع 5- حمّام 6- رگ زدن 7- حجامت 8- خوردن 9- نوشیدن 10- سوار شدن کشتى و برنشتن اسب.
منافع حیوان / متن / 52 / خاصیت مرد و زن ..... ص : 51
زباب مردم در گوشى چکانند که کرم در او باشد بیرون اندازد، و چون با زراوند بیامیزند و بر بواسیر نهند برکند. خون مردم از حجامت یا از بینى بیاید بیامیزند به آرد حلبه تر و به آب سذاب تر و عسل، و طلى کنند بر هر قرحهاى که بر تن باشد خاصّه بر هر دو ساق نیک گرداند، و چون بثورى [بثور آبلهریزه] باشد که آب از او آید بر او مالند بزودى زایل گرداند.
منافع حیوان / متن / 164 / القول فى ذکر العقرب و خواصه و منافعه ..... ص : 163
ملخ را در سوراخش نهند در او آویزد. بیرون کشند تا گندنا در سوراخ نهند، بیرون آید. بر جاى زخم کژدم حجامت کنند نیک شود، و کژدم را بریان کنند و بر زخم نهند درد ساکن گرداند. و چون در خانه عقربى را بسوزانند دیگران بگریزند. و اندرون او مجّوف است.
منافع حیوان / متن / 398 / ح ..... ص : 398
حجامت 52
منافع حیوان / متن / 398 / ح ..... ص : 398
حجامت کردن 164
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 42 / قسم دوم - قسمتى از طب از راه خوابهاى درست بدست آمده است، ..... ص : 39
هفت مقاله آن را بر او خواندم. بآخر مقاله هفتم که رسیدم، بمن گفت: صداعت را فراموش کردى و دستور داد، ناحیه قمحدوه سرم را حجامت کنم. از خواب که بیدار شدم، بدستور او عمل کردم، و فى الحال صداعم برطرف گردید.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 100 / قسمنامه ابقراط ..... ص : 80
«کتاب فى الفصد و الحجامه» (خون گرفتن و حجامت)، «کتاب فى الابطى»، رساله فى مسنونات افلاطون على أرس» (گل و لاى بویناک متغیر، سنت و ختنه شده تیز کردن و صیقلزده از کار و امثال آن)؛
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 303 / گفتگوهاى حارث بن کلده با کسرى ..... ص : 301
کسرى گفت: درست گفتى، سپس پرسید، چیزى که دردها را در خود جمع مىکند، چیست؟ جواب داد: آن تخمه است، که اگر در داخل شکم بماند، آدمى را مىکشد و اگر تحلیل رود شخص را مریض کند. کسرى گفت: راست گفتى. آنگاه پرسید در مورد حجامت چه مىگوئى؟ جواب داد: در اواخر ماه در روز آفتابى که در حال آرامش قلب و خوشى روح هنگامى که رگهاى بدن آرام باشد و آرامى شخص بعلت سرورى باشد، که باو رسیده یا غصهاى که از او دور گردیده است، حجامت مناسب است.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 329 / 7 - حکم دمشقى: ..... ص : 328
و از دکان حجامتگرى گذشت. دید جمعیتى در دکان او ایستادهاند. چون بعضى از آنها ما را دیدند، گفتند: راه دهید، این شخص حکم و عیسى پسرش هستند. مردم راه دادند. حکم در دکان حجام (حجامت کن) دید، از مردى خون گرفته، ولى رگ باسلیق او را زده و محل نیشتر او فراخ مىباشد. باسلیق آن مرد روى شریانش قرار داشت و حجام نتوانسته بود رگ را درست بهبندد و در نتیجه نیشتر بشریان آن مرد فرورفته و خون بند نمىآمد.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 356 / 3 - جبرائیل بن بختیشوع بن جورجیس ..... ص : 347
ام جعفر که مىخواست بحج رود و آخرین حجى که رفت همان دفعه بود، که مریض گردید. تمام اطباء متفقا معتقد بودند، که باید ساقهاى پاى وى حجامت شود.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 356 / 3 - جبرائیل بن بختیشوع بن جورجیس ..... ص : 347
روزى را منجمان براى حجامت وى معین نمودند، که ماه رمضان بود و حجامت بایستى در آخر روز انجام گیرد.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 357 / 3 - جبرائیل بن بختیشوع بن جورجیس ..... ص : 347
یوسف بن ابراهیم گفت: هرگاه ابح مانعى داشت یا حالش خوب نبود، بخانه ام جعفر نمىرفت، لذا ام جعفر بنزد او مىرفت. ام جعفر مطابق معمول خود بآن جلسه حاضر شد و آن روزى بود که براى حجامت وى تعیین کرده بودند. در آن روز با فرزند داود بن سرافیون که سن او کمتر از بیست بود برخورد، باین معنى که ام جعفر امر کرد او هم در آن مجلس حاضر، تا کمکم مهیاى کار گردد. بتمام اطباء دستور داده بود، که او را تعلیم دهند و حاضر براى کار نمایند، تا بجاى خدمات پدرش بدین وسیله از او قدرشناسى شده باشد.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 359 / 3 - جبرائیل بن بختیشوع بن جورجیس ..... ص : 347
خونم زیاد شده است. بحاضران گفتم، خلیفه خواهد مرد. بهتر آنست که الساعه حجامت شود. مأمون حرف مرا پذیرفت و دستور احضار حجام نمود و من او را (خلیفه)
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 360 / 3 - جبرائیل بن بختیشوع بن جورجیس ..... ص : 347
نشاندم چون حجام شاخ حجامت را گذارد و مکید، دیدم محل بادکش سرخ شده است. خشنود شدم و دانستم که او زنده است. بحجام گفتم، زودتر تیغ بزن. او نیز چنان کرد و خون جارى شد. سجده شکر بجا آوردم. هر قدر خون مىآمد، هارون سر را تکان مىداد و رنگش باز مىشد، تا کمکم شروع بصحبت نموده و گفت: من کجا هستم؟ گفتم در جاى خود هستید و سینه دراج باو خورانیدم، شراب هم باو دادم.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 387 / 4 - بختیشوع بن جبرئیل بن بختیشوع ..... ص : 373
بختیشوع بن جبرئیل، کتابى در حجامت دارد، که بطریقه سؤال و جواب است. 2
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 403 / 8 - عیسى معروف بابو قریش ..... ص : 400
در زنان رومى بریزند یا با زنان صقلیى (اهل صقلیه یا سیسیل) و شبیه آنان همبستر شوند، چرا که اطفال زنان رومى و صقلیى و زنان شبیه بآنها از لحاظ مزاج ممکن است مبتلى بفالج شوند. سپس حجام را خواند و مهدى را حجامت کرد.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 420 / 12 - اسرائیل بن زکریا الطیفورى ..... ص : 420
یکى از موارد دلیل بر شخصیت و منزلتش نزد خلیفه موضوعى است که اسحاق بن على رهاوى در کتاب «ادب الطبیب» آورده است: که اسرائیل بن زکریا الطیفورى از آنکه متوکل بدون اجازه او حجامت کرده، در خشم شد. متوکل براى آنکه اسرائیل را راضى کند، سه هزار دینار و مزرعهاى که در سال پنجاه هزار درهم عایداتش بود، باو بخشید و بنام وى سند نوشت و امضاء نمود.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 439 / 20 - سلمویة بن بنان ..... ص : 436
سلمویه گفت: نصر بن منصور بمن گفت: بخدا قسم مىترسم که امیر المؤمنین در چنین محلى توطن کند. در این حال که سلمویه با من صحبت مىکرد، یک مرتبه چشمش بطرف مشرق متوجه شد و دید، که در محل جوسق (قصر) معروف به مصیب یکهزار نفر جمع شده و مشغول پایهگذارى قصر شدهاند. سلمویه گفت: بنظر آوردم که پیشبینى نصر بن منصور درست درآمد و این امر در ماه رجب سال دویست و بیست و یک بود. معتصم در تابستان آن سال ماه رمضان را روزه گرفت و مردم در روز عید فطر به تهنیت او رفتند. روز شنبه در قاطول حجامت نمود. آن روز روز آخر روزه مسیحیان بود. سلمویة بن بنان در موقع ناهار خلیفه حاضر بود و از او اجازه خواست که به قادسیه برود، تا باقى شب و روز خود را در کلیساى آنجا بسر برد و روز یکشنبه در آنجا مشغول دعا و نیاز شود و سپس بقاطول برگردد و پیش از موقع ناهار برسد.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 440 / 20 - سلمویة بن بنان ..... ص : 436
سلمویه گفت: خدا او را بکشد چه خوب گفته است. سپس گفت: امیر ما واثق آنچه را مىخواند یا بر او مىخوانند همه را حفظ مىکند، ولى حافظهاش بیش از عقل او است. گمان مىکنم، از آنچه خلیفه اکراه داشت، بآن رفتار شده است. من از خدا مىخواهم بدیها و گرفتارىهاى او را رفع فرماید. سپس گریه کرد. سبب گریهاش را پرسیدم؟ او گفت: من بامیر المؤمنین سفارش کرده بودم، از غروب امروز تا صبح روز بعد مشروب نیاشامد، که از هر جهت بدنش حاضر براى حجامت باشد.
عیون الأنباء فی طبقات الأطباء (ترجمه) / 453 / 25 - ماسویه ابو یوحنا ..... ص : 450
فضل بن ربیع قصه خود و خادمش و معالجات او را بیان کرد. رشید امر کرد ماسویه را احضار نمایند. چون ماسویه حاضر شد از او پرسید آیا غیر از معالجات چشم در شعب دیگر طب هم چیزى مىدانى؟ ماسویه جواب داد آرى اى امیر المؤمنین. چگونه نمىدانم در صورتى که سى سال به بیماران در بیمارستان خدمت کردهام. رشید او را به نزدیک خود خواست. چون ماسویه به چشمان هارون نگاه کرد گفت: فورى باید حجام بیاید و تو را حجامت کند. لذا ساق پاهاى رشید را حجامت کرد و در چشمان او قطرهاى ریخت و پس از دو روز چشمان رشید شفا یافت. رشید امر کرد ماهى دو هزار درهم و سالى بیست هزار درهم کمک خرج و علوفه و خرج سفر باو بدهند و پیوسته باتفاق جبرئیل و سایر اطباء در خدمت باشد. بدین شکل ماسویه و جبرئیل در یک پایه قرار گرفتند، نهایت آنکه جبرئیل ماهى ده هزار درهم مىگرفت و سالانه یکصد هزار درهم صله و انعامهاى بسیار دیگرى نیز داشت و احیانا املاکى باو واگذار مىشد، ولى ماسویه حقوقش کمتر بود.
غیاثیه / 67 / باب اول: در صداع ..... ص : 67
علاج: فصد قیفال است و حجامت ساق و اشربه بارده مثل شراب عنّاب و شراب آلو و تمر هندى با شکر سفید به جلّاب سرد.
غیاثیه / 87 / باب شانزدهم: در رمد ..... ص : 86
علاج: فصد قیفال و حجامت قفا کردن و جلّاب نبات و عنّاب و بنفشه دادن.
غیاثیه / 95 / باب بیست و سوم: در وجع اسنان ..... ص : 94
علاج: فصد قیفال است و حجامت کردن و چهار رگ گشودن و به سرکه و عرق گل مضمضمه کردن و سکنجبین و عنّاب خوردن [و] به سرکه مزوّره زرشک و اناردانه و عدسیّه و به مطبوخ هلیله طبع نرم داشتن.
غیاثیه / 96 / باب بیست و چهارم: در خناق ..... ص : 96
علاج هر دو نوع: فصد قیفال است، امّا در خونی، خون بیشتر کم کنند و حجامت ساق و حقنها [ی] لین جهت نرمی طبیعت مفید است و اشربه مثل شراب عنّاب و آلو دادن و در ابتدا غرغره
غیاثیه / 128 / باب چهل و نهم: در افراط طمث ..... ص : 127
علاج: اگر علامت فربهی ظاهر باشد فصد صافن و مابض است و حجامت ساق کردن و جلّاب پرسیاوشان و مرتک دادن و تخم مرزنجوش با عسل به جلّاب گرم خوردن، ادرار حیض کُند.
غیاثیه / 132 / باب پنجاه و دوم: در بیمارىهاى بدن چون سعفه و جرب و حکه ..... ص : 132
علاج: فصد باسلیق و نهر البدن است و تنقیه بدن به مطبوخ هلیلجین و مطبوخ افتیمون کردن و حجامت و چهار رگ زدن و جلّاب عنّاب و ترنجبین و نبات دادن و روغن بنفشه در بینی چکانیدن و موم روغن بر آن موضع مالیدن.
غیاثیه / 136 / باب پنجاه و ششم: در اورام ..... ص : 135
علاج هر دو نوع: فصد و حجامت است به حسب مشاهدة طبیب تا درجه محل عارض شود و خون از کجا باید گرفت و جلّاب عنّاب و نبات و تمر هندى و ترنجبین دادن و طبع را به مطبوخ فواکه نرم داشتن و شیرخشت و خیار چنبر در آن افزودن و اطلیه سرد و خشک نهادن.
مستحضر الطبیب و مستبشر اللبیب / 84 / حامله ..... ص : 84
پس واجب است اینکه پرهیز کند از فصد و حجامت و اسهال و قئ مگر به حکم ضرورت و از ترس قوى و آوازهاى سخت و مهیب و شمیدن بوهاى اطعمه بغتة و سزاوار است اینکه پیوستگى کند به جلنجبین و سکنجبین براى پاک کردن معده و دور کردن خواهش گل و لیکن-
مستحضر الطبیب و مستبشر اللبیب / 89 / فصل نهمین در فصد و حجامت ..... ص : 89
فصل نهمین در فصد و حجامت
مستحضر الطبیب و مستبشر اللبیب / 89 / حجامت ..... ص : 89
حجامت
مستحضر الطبیب و مستبشر اللبیب / 89 / حجامت ..... ص : 89
پس فعل آن ضعیف است و آن جذب مىکند خونرا از جایى که مجاور عضو است- به اینطور که حجامت کرده مىشود بران و قوىترین حجامت حجامت ساقین است-
مستحضر الطبیب و مستبشر اللبیب / 91 / فصل نخستین در صداع ..... ص : 91
حار پس منقسم مىشود طرف دمویت و صفراویت لیکن- دمویت پس علامات آن سرخى رخسار و چشم و حرارت ملمس و پرى عروق و عظم نبض و شیرینى دهن و علاجش فصد است و حجامت و استعمال اشیاء بارده مانند شربت عناب و آلو و تمر هندى و شکر سفید و ماء الورد و غذا بیضه نیمبرشت و لیکن
مستحضر الطبیب و مستبشر اللبیب / 97 / علاجش ..... ص : 97
اینکه فصد فیقال کرده شود و حجامت نقره یعنى چاهک قفا و اسهال طبیعت بطبیخ هلیله زرد و آب فواکه که مرکب باشد با خیار چنبر و شکر سفید و کرده شود خنکى چشم به اینطور که نهاده شود بر آن اب سرد برفى یا آب گلاب و غذا مزوره گرفته شده از عدس و ماش و روغن بادام و خوردن نان به آب بنیذ و آب انار ترش و اگر نباشد بان سرخى رخسار و چشمان و باشد مژگان چسپیده بشب بعض آن به بعض علاجش خوردن شبیار و ایارج فیقرا و دخول حمام هر روز و غذا زیرباج تیار کرده شده بروغن بادام-
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / مقدمه / 1 / فهرست مندرجات کتاب
159 الفصل التّاسع فی الفَصدِ و الحِجامَةِ فصل نهم: فصد و حجامت
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / مقدمه / 1 / فهرست مندرجات کتاب
160 و أمّا الحِجامَةُ ب. حجامت- بادکش
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / متن / 157 / الف. زنان باردار ..... ص : 157
- فصد و حجامت
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / متن / 169 / فصل نهم: فصد و حجامت ..... ص : 169
فصل نهم: فصد و حجامت
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / متن / 170 / ب. حجامت - بادکش ..... ص : 170
ب. حجامت- بادکش
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / متن / 170 / ب. حجامت - بادکش ..... ص : 170
شیوههایى سودمند و ملایم (به نسبت فصد) در درمان که بر اثر آن خونهاى مجاور موضع بادکش شده به زیر پوست کشیده مىشود. بهترین و مناسبترین نقطه براى حجامتْ ساق پاهاست.
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / متن / 178 / الف. نوع گرم دموى ..... ص : 177
- فصد و حجامت
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / متن / 193 / الف. رمد گرم ..... ص : 193
- حجامت ناحیه گودى پشت گردن
متن و ترجمه کتاب قانونچه فی الطب / متن / 356 / اقسام خناق ..... ص : 356
و آن خناق مطلق و ذبحه و خانقه و خناق کلبى است و اطبا را در استعمال این الفاظ اختلاف است شیخ الرئیس و تابعان او مثل ایلاقى در میان خناق و ذبحه فرق ننمودهاند بلکه هریک را به جاى دیگر اطلاق مىنمایند و اکثر متأخرین ورم لوزتین و عضلات مرى و حنجره را که مانع نفس و بلع گردد خناق مطلق گویند و ورم حار را که در عضلات طرفین حلقوم حادث شود ذبحه خوانند و جرجانى گوید که ذبحه ورم حار باشد در هر دو عضله که بر سر مرى و هر دو جانب حلقوماند و آن را به عربى نغنغتان مىنامند و لوزتان نیز گویند و این ورم از گوش تا گوش در پیش حلقوم مانند طوق سرخ ظاهر شود و خناق دشوارى دم زدن را گویند و صاحب شفاء الاسقام گوید که ذبحه ورمى است در عضلات موضوعه در دو جانب حلقوم که به آنها بلع مىباشد و یا در عضله موضوعه بر دهن مرى و حلقوم و در بطانه مرى و سببش دم حاد غلیظ فاسد است و اکثر متولد مىشود از کثرت تناول لحوم و شیرینى و شرب خمر و ترک استفراغ فصد و حجامت و ملاسدید گوید که ذبحه قسمى از خناق است که به سبب ورم غلصمه حادث مىشود و پیش حلق از گوشتاگوش مثل طوق ظاهر شود و لهذا مسمى به ذبحه است و صاحب کامل و تابعان او مثل صاحب جامع گویند که حدوث ذبحه از ورم حار است که عارض مىشود یا به عضل حلق و یا به عضل مرى پس اگر در عضل داخل باشد آن را سوتنجى گویند و این ردى است منع ازدراد مىکند و اگر در عضل خارج باشد آن را فوتنجى نامند و صاحب این علت را عسر نفس و ضیق و انتساب او و تب و نقصان در صوت و وجع در حلق و سرخى در گردن و روى و تمدد و عسر در بلع و غور عینین عارض مىگردد و اما حدوث خوانیق از ورم حار بود که به عضل حنجره عارض شود پس اگر ورم در عضل خارج باشد آن را خوانیق مطلق گویند و اگر در عضل داخل بود آن را خوانیق کلبى خوانند و عارض مىشوند براى اصحاب این علت اعراضى که عارض مىشوند اصحاب ذبحه را به عینه مگر آنکه این صعبتر و شدیدتر بود و دهن صاحب این گشاده مىباشد و بر فرو بردن چیزى از اطعمه قادر نباشد و بسا است که در حلق او چیزى رقیق هم فرو نرود و بسا است که در ازدراد آن جهد کند و از بینى خارج گردد و صاحب تقویم و ماتن اسباب برآنند که ورم عضلات خارج حنجره خناق مطلق است و ورم عضله حلق و مرى و ورم عضلات داخله خناق کلبى و مذهب ابن ابى صادق این است که هرگاه در اجزاى دهن در خارج اثر ورم ظاهر نباشد و آماس در عضلات داخل حلق مختص بود آن را ذبحه گویند و على بن ربن در فردوس الحکمه نوشته که خناق پنج نوع است بعضى عارض مجراى طعام مىگردد و بعضى عارض مجراى هوا و دو نوع دیگر در عضلات مطیقه که در هر دو طرف این دو مجرىاند و نوع پنجم زائل شدن
تشریح الأبدان / 18 / آثار منصور ..... ص : 12
در نسخههاى مختلف این دو شکل، اختلافات قابل ملاحظهاى از لحاظ جزئیات موجود است. در اغلب نسخهها این تصاویر تشریحى، علاوه بر پنج شکل مذکور، دو و برخى یک شکل اضافى دیگر نیز دارند. یکى از این شکلها زن باردارى را نشان مىدهد که در آن جنین به صورت مورب و در برخى نسخ به صورت ته قرار گرفته است. شکل دیگر بدن یک زن را از جلو نشان مىدهد و نقطههاى سرخرنگ در جاهاى مختلف بدن او به چشم مىخورد که نشانگر نقاط مناسب براى حجامت است.
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 13 / فهرست اجمالى مطالب کتاب ..... ص : 10
در معالجات کلى مشتمل بر سه فصل، فصل اول: در معالجات سوء المزاج، فصل دوم: در تدبیر مسهل و قى و حقنه، فصل سوم: در فصد و حجامت، مقاله دوم: در امراض چشم، باب سوم: در امراض گوش، باب چهارم: در امراض بینى، باب پنجم: در امراض دهان و لب و زبان، باب ششم: در امراض لثه و دندان، باب هفتم: در امراض حلق، باب هشتم: از امراض ریه و سینه و آلات نفس، باب نهم: در امراض قلب و ثدى، باب دهم: در امراض معده، باب یازدهم: در امراض جگر، باب دو از دهم:
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 141 / فصل اول: در تدبیر حبالى و مولود ..... ص : 141
فصل اول: در تدبیر جبالى و مولد بدان که هرگاه علامت آبستن ظاهر شود باید که از فصد و حجامت و قى و اسهال و فزع و اصوات هائله و ریاضت و تعب و از بوهاى نیز احتراز کند تا چهار ماه که بگذرد و بعد از آن اگر چیزى از اینها به سبب اضطرار واقع شود مضر نباشد و چون به ماه هفتم رسد همان احتراز مرعى دارند و به سکنجبین و گلنگبین تلطیف غذا اسقاط شهوت گل بکنند اما مولود باید که در خانه معتدل بود بزاید و
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 150 / فصل دوم در تدبیر فصول ..... ص : 148
و قى استحمام و استعمال مسخنات باید کرد و اکثر جامه موئینه و پشمینه باید پوشید اما در وبا نعوذ باللّه منها که هوا از مجراى طبیعى بگردد تدبیر آن است که تقلیل اخلاط و رطوبت کنند به تقلیل غذا و استعمال مجففات و اصلاح هواى مسکن کنند بریاحین مطیب مثل سیب و ترنج و به و مشمومات مثل سندل و کافور و عنبره و مشک و بخورات مثل عود و عنبر و قسط و سندروس و قرنفل و لادن و اشنه و سعد و اذخر و ابهل و پوست انار و مورد و آبنوس و زعفران و باید که خانه را به سرکه و گلاب و سرکه با انگوزه جوشانیده مرشوش دارند و گوشت و غذا و شراب کمتر خورند و از قى و فصد و حجامت و ریاضت و استحما احتراز نمایند و در موضع مکشوفه ساکن نشوند و قطع توهم بخود راه ندهند و از اشربه شراب حماض و لیمو و ریباس و صندل تناول کنند و
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 166 / فصل ششم: در تدبیر جماع ..... ص : 165
غم مفرطین و اسهال و فصد و حجامت نباید کرد و کسى را که یابس مزاج باشد یا قلب یا معده یا احشا یا چشم یا اعصاب او ضعیف بود مجامت نباید کرد یا کمتر باید کرد و جماع محبوب موجب مسرت بود و ضعف نیارد و وجود استفراغ منى و بهترین اشکال جماع آن است که زن به زیر مرد در آید و بدترین هیات آن به عکس این بود زیرا که منى تمام متسفرغ نشود و شاید که منى زن در احلیل مرد فرو رود و موجب تعفن و ورم قضیب گردد و پهلو خفته هم نشاید و بر پاى استاده ضعف آورد و باید دانست که مدار این فعل بر حرارت باشد که فاعل مست و رطوبت که منفعل است پس اگر هر دو نقصان یابند تدارک آن مشکل بود و اگر یکى باقى بود و یکى ناقص تدبیر آن آسانتر باشد و آنچه بواسطه پیرى باشد تدبیر آن نتوان کند پس مراعات حرارت و رطوبت به طریق اعتدال
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 188 / فصل سوم در فصد و حجامت و ارسال علق ..... ص : 188
[فصل سوم در فصد و حجامت و ارسال علق]
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 188 / فصل سوم در فصد و حجامت و ارسال علق ..... ص : 188
فصل سوم در فصد و حجامت و ارسال علق: بدان که استفراغ به فصد استفراغ کلى است زیرا که در آن از هر خلطى چیزى کم مىشود غرض از آن تقلیل در کمیت اخلاط بود یا اصلاح کیفیت آن یا در دو تا
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 195 / فصل سوم در فصد و حجامت و ارسال علق ..... ص : 188
و اطراف زخم را به قابضات ضماد کنند و اگر بعد از آن که بکشایند خون باز بسته باشد بار دیگر این ادویه نهند و اگر خون در زیر پوست گرد آید و سیاه شود بدان دست هیچ کار نکنند و اگر روز که باشد کمتر شود دلیل خیر باشد و اگر زیاده شود از جانب دیگر مخالف آن فصد کنند یا صافن بگشایند اما حجاب با شرط باشد و بى شرط آنچه به شرط باشد استفراغ از جوهر عضو کند بى قعرض استفراغ از اعضا رئیسه و استفراغ بسیار و حجامت مردمان فربه را مناسب بود و بهتر وقت آن میان ماده باشد که ماده در نقصان بود و در هفدهم و شانزدهم در ساعت سوم از روز بعد از استحمام حجامت نکنند مگر کسى را که خون او غلیظ باشد و حجامت بر مقدم بدن حس و ذهن را مضر بود و بر نقره گردن خلیفه اکحل بود و جرب عین و بخر را مفید بود اما نسیان آرد و بهترین آن باشد که زیر تر از
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 196 / فصل سوم در فصد و حجامت و ارسال علق ..... ص : 188
نقره باشد و در میان شانه خلیفه باسلیق بود و خفقان و فم معده را مضر بود اما نسیان آرد که میل بالاتر کنند و حجامت صدغین که رگهاى گردن است خلیفه قیفال باشد و بر ساق خلیفه صافن بود و بر محدوده و ماهه در اختلاط عقل و دوار نافع افتد و بر ذقن و دندان و روى حلق را مفید بود و بر قطن دمامیل و بثور و نقرص و داء الفیل و مثانه و رحم و مقعد را نافع بود و حجامت بر فخذ از قدام اورام حصیتین و خراجات فخذین را نافع بود و از خلاف جراحات التین را زائل کند و بر زیر زانوى براى فربان زانو و جراحات کساق را مناسب بود و بر کعب براى؟؟؟
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 196 / فصل سوم در فصد و حجامت و ارسال علق ..... ص : 188
طمث و عرق النسا و نقرس مفید بود و حجامت بى شرط براى این باشد که ماده را از جهتى به جهتى جذب کند یا ورمى غائر را ظاهر گرداند یا ماده را از عضو به عضوى نقل کند یا براى جذام و تسخین عضوها براى
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 197 / فصل سوم در فصد و حجامت و ارسال علق ..... ص : 188
تحلیل ریاح یا تسکین وجع کنند یا براى او عضو خلع به موضع خود همچنان که در قیله که اتساع کیش انثیین است به سبب نزول چیزى در او از امعا و ثرب باشد که در حمام محاجم بر پوست شکم نهند آنچه فرود آمده باشد باز گردد بعد از آن که شکم را به روغن مالیده باشند و حجامت با شرط از دو سال تا شصت سال جائز داشتهاند اما ارسال حق و آن کرمى استرنگین که در آب مىباشد و آن را از لودورن گویند و در امراض جلد آن را بر عضوى نهند و خون مىمکد و گفتهاند که او خون فاسد جذب مىکند و آن سعفه و قوبا و جمیع امراض جلد مفید بود و قائم مقام حجامت باشد و بهترین علق آن است که از آبى گیرند که در آن ضفدع و طحلب که جامه خواب یک مىگویند و آنچه بر پشت او خط زرد باشد و آنچه شکم او سرخ و پشت او سبز باشد و آنچه شبیه به دنبال موش بود و
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 218 / باب اول: در امراض سر و دماغ ..... ص : 201
لون و عین و ثقل سر و کثرت عرق و سیلان دمع باشد علاج آن فصد قیفال حجامت ساق مناسب بود و در اشربه تمر هندى و نبات آب انارین یا نبات یا شراب عناب و نیلوفر یا گلاب و عرق بید خورند و تلیین طبیعت مطبوخ فواکه کنند و اگر دوار به سبب سرما که برسد عارض شود؟؟؟ دماغ به کمادات و مضادات مسخنه باید کرد و تناول اغذیه که در آن بزول و توابل بود و اگر به شرکت عضوى دیگر دوار حادث شود علاج آن عضو باید کرد و تقویت دماغ سدر مرضى باشد چنان محصوص که بخار از بدن متصاعد مىگردد و به سبب آن چشم تاریک شود و طنین گوش بود و ماده این مرض اکثر سودا بود علامت آن تغلیب حواس و تحیر ثقل و سوء فکر و سکوت و فرغ و تخیل اشیاء سیاه بود علامت آن هر روز جلابى از بیخ مهک و گاوزبان هر یک سه درهم بالنکو دو درهم نبات ده
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 224 / باب اول: در امراض سر و دماغ ..... ص : 201
ایستاده ماند و اگر خفته یا نشسته همچنین به این سبب آنذه نیزش گویند و سبب آن سده باسشد که در موخر دماغ بواسطه خلطى خلیظ حادث شود علامت آن فلج عنین و فساد حرکات بود و هر چه مریض را گویند جواب ندهد علاج آن اگر موجبات فسد باشد قیفال بکشایند حجامت ساق کنند و جلاب از بالنکو انیسون هر یک دو درهم گاوزبان سه درهم با گلقند ده درهم تناول کند و غذا نخودآب و شیره خسکدانه خورند و بعد از نضج تنقیه به مبوخ افتیمون یا حب آن کنند و استعمال حقنها کنند و تدهین سر به روغن بنفشه و کدو و استعمال نطولات محلله نیز مفید بود تنقیه آب سلق و خطمى و شیره سبوس یک رطل با یک درهم بوره و دانگى و نیم شحم حنظل ده درهم روغن کنجد ده درهم شکر سرخ نیم گرم استعالم کنند کابوس آن است که چون در خواب روند چنان خیال
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 225 / باب اول: در امراض سر و دماغ ..... ص : 201
کنند که در زیر چیزى ثقیل یا انبوهى باشد کسى او رامى فشارد و نفس او تنگ شود و آواز بگیرد و سبب آن بخارى بود که از خلط غلیظ متصاعد شود پس اگر از غلبه خون باشد فصد قیفال و حجامت ساق و تقلیل غذا کنند و اگر از بلغم یا سدا بد تنقیه کنند چنانچه مکرر معلوم شد و تغافل نباید کرد که این مقدمه صرع باشد صرع شده غیر تامه باشد که در بطون دماغ و مجارى اعصاب حادث شود در وخ نفانیر از نفوذ در اعضا منع کند و جمیع اعصاب تنشنج گرداند و سبب آن خلطى بود که در تجاویف دماغ حادث شود پس اگر بلغم باشد علامت آن کثره بزاق و مخاط و کثرت رمد بود در حالت صرع و کدورت و بلادت و بیاض لون و بطوء و اختلاف نبض و بیاض و غلیظ قاروره بود علاج آن هر روز جلابى از رازیانه و انیسون و بالنکو هر یک سه درهم گلقند ده درهم تناول کنند
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 233 / باب اول: در امراض سر و دماغ ..... ص : 201
خود آب یا کبک و تیهو خورند وزیره دارچینى و فلفل در آن کنند و میانها یهر روز ماء العسل بیاشامند و بعد از نضج تام تنقیه به حب ایاره و لوغاذیه کنند و در هر هفته یک نوبت یا ده نوبت به حب مزاج و قوت احتیاج تا بیست و چهار روز بدن معالجات مداومت نمایند و سکته اگر دیر پاید بلقوه و فالج منتقل شود و سکته از امتلاء خون حادث شود و علامت آن علامت غلبه خون باشد و دور آن فصد قیفال کنند و حجامت ساق و اخراج دم به حب مزاج و قوت و جلاب از شراب عناب و بنفشه و نیلوفر خورند و غذا نخودآب و بنوماش با مغز بادام و نمقیه به حب بنفشه و قرص آن کنند و احقنهاى لینه و اگر سکته به واسطه ضربه یا باشد که بر سر واقع شود فصد کنند و تقویت دماغ به مشموات بارده مقویه حقنه که سکته بلغمى را مفید بود و ورق غارقسط مرزنجوش حلبه
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 257 / باب دوم در امراض چشم ..... ص : 255
سفیده تخم مرغ بزنند و در چشم چکانند و روباه تربک و گلاب و لعاب بزرقطونا و میثا بر حوالى چشم ضماد سازند و شیاف ابیض و کافورى در چشم کشند و ارگ بلغمى بود علامت آن انتفاخ چشم بود و کثرت رمص و دمع و التصاق جفن و ثقل اما حمرت نباشد. علاج: آن تنقیه دماغبه حبها و ایارهها و حقنهاى نرم و اگر سوداوى بود علامت آن صداع صداع و یبوست چشم بود و جفه بر هم نرسد علاج آن شربت بنفشه و نیلوفر و خشخاش تناول کنند و غذا بنوماش یا مغز بادام و ضمادات و نطولات مرطبه استعمال کنند. وردپنج: ورمى عظیم بود که بیاض متورم شود و در چشم نیک فور نتوان گرفت و بیتشر صبیان را عارض شود علاج آن همچو علاج رمد باشد و حجامت نقره و ارسال علق مفید باشد و در رمد مطلقا از گوشت و شیرینى و جماع احتراز کنند طرفه نقطه
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 258 / باب دوم در امراض چشم ..... ص : 255
باشد سرخ یا سیاه یا کبود که در طبقه ملتحمه حادث شود به سبب لطمه یا ضربى یا حرکتى عنیفه یا صحیح یا شدیده علاج آن فصد و حجامت کنند و شرب عناب و ترنجبین تناول کنند و تلیین طبیعت به مطبوخ فواکه و نقوع آن کنند و قطره خون بال کبوتر یا بط تنها یا با گل ارمنى و شیر دختران در چشم چکانند و روغن گل و سفیده بیضه نیز شاید و در ابتدا مامیثا و گل ارمنى و فوفل بر حوالى چشم ضماد سازند و در انتها اکلیل املک و بیخ مهک و دمالاخوین و زعفران و زرده بیضه بار و غنگل ضماد سازند اگر طرفه به سبب مده حادث شده باشد از گوشت و شیرینى احتراز کنند و شراب بنفشه و عنب خورند و تنقیه بقرص بنفشه یا سقمونیا مطبوخ بلیله کنند و شیاف ایاره در چشم بکشند صفت آن اسفیداج مغسول دو درهم انزروت سه درهم نشاسته کتیرا هر یک دو
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 261 / باب دوم در امراض چشم ..... ص : 255
کنند و شیاف احمر و اخضر در روشنائى کشند و اگر با جرب رمد منضم شود ادویه حاره استعمال نکنند و تنقیه به مطبوخ هلیله یا حب افتیمون کنند و جفن باز گرداند و مازو سحق کرده بر آن افشرانند و زمانى بگذارند پس به خواب روند و اگر مزمن شود و جفن غلیظ شود هر بامداد و شب جفت را باز گردانند و به شکر حک مىکنند تا خون از آن بیاید و ادویه حاره بر آن افشانند و شیاف ابیض را باز در چشم کند قروح عین سبب آن ماده نیز باشد و علامت آن وجع ناخس و ضربان باشد علاج آن فصد حجامت کنند و تنقیه به حب ایاره بنفشه کنند و شراب بنفشه و غناب تناول کنند و غذا بنوماش با مغز بادام خورند و اگر حرارتى باشد کشکاب با شیره خشخاش خورند و شیح سوخته و شادنج بشویند و بسایند و ذرور رساند حرقت عین سوزش چشم بود به سبب انصباب
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 266 / باب دوم در امراض چشم ..... ص : 255
نضه متساوى بکوبند و به آب رازیانه شیاف سازند سلاق آن است که جفن غلیظ و سرخ و به واسطه ماده غلیظ اکاله که بر آن ریزد و باشد که مره ریخته شود و بیشتر از رمد حادث شود علاج آن اولا تنقیه دماغ کنند از خلطى که غالب باشد و استحمام مفید بود و عدس را به گلاب و آب توزک بجوشانند تا مهره شود ضماد سازند یا سفیده بیضه و روغن گل با هم بزنند و بر آن نهند و آنچه مزمن باشد فصد عروق پیشانى و حجامت نقره باید کرد و نحاس سوخته نیم درهم زاج سه درهم زعفران فلفل هر یک درهمى بسایند و به شراب بسرشند و ضماد سازند شرتاق شحمى زاید بود که در جفن اعلى حادث شود و آن را ثقیل گرداند و بیشتر صبیان و مرطوبى مزاج را حادث مىشود علاج او آن است که شق کنند و بیرون آرند و نمک وزیره و ران ریزند و خرفه به سرکه تر کنند و بر آن نهند تا
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 282 / باب چهارم: در امراض انف شم ..... ص : 280
و در بینى نهند قورح الف: اگر ریش تر بود فصد قیفال کنند و تنقیه به حب بنفشه و مطبوخ فواکه و استعمال مرهم اسفیداج کنند و اگر یابس بود شراب بنفشه و بنفشه مربى تناول کنند و فتیله را به موم روغن یا روغن بنفشه و موم و مغز ساق گاو و لعاب به دانه ملوث ساخته در بینى نهند و از گوش و شیرینى و منجرات احتراز نمایند و اگر قرحه کهنه بود بینى به سرکه بشویند و خربق سفید و فلفل بکوبند و در بینى دمند و باسیر انف گوشتى زاید بود که در منخرین بروید و منفذ را تنگ گرداند علاج آن فصد قیفال و حجامت و تلیین و طبیعت کنند و به مطبوخ فواکه و هلیله استعمال مراهم زنجار کنند یا پوست انار ترش بسایند و به آب بسرشند و فتیله سازند و در بینى نهند یا زاج دو درهم زنجار نیم درهم سحق کنند و فتیله به آن ملوث کنند و در بینى نهند و اگر به اینها زائل
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 304 / باب هفتم: در امراض حلق ..... ص : 303
حجامت ساق و میان شانه باشد و شراب بنفشه و نیلوفر و عناب تناول کنند با عناب و اجاص و بنفشه و نیلوفر و ترنجبین و نبات جلاب سازند و غذا جو آب با نیلوفر و عناب خورند و غرغره به عناب و روباتریک و توت و تخم کاسنى و آب گشنیز کنند و تلیین طبیعت به مطبوخ فواکه کنند یا به این حقنه صفت آن سنا هفت درهم بنفشه پنج درهم نیلوفر چهار درهم آلو کیلى سیاه هر یک پانزده عدد سپستان بیست عدد و عناب ده عدد تخم کاسنى سه درهم خطمى سبوس هر یک کفى درق چغندر دسته خیارشنبر بیست درهم ترنجبین پانزده درهم روغن کنجد و آب کامه هر یک ده درهم نمک نیم درهم و پاشویه به آب گرم و سبوس و خطمى و بنفشه کنند و خون سلحفات در حلق چکانند و ریسمان که به آن حرق افعى گرفته باشند در گردن اندازند و اگر ورم بلغمى بود
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 305 / باب هفتم: در امراض حلق ..... ص : 303
علامت آن قلت وجع و تهبج روى و چشم و کثرت لعاب و عدم حرارت بود علاج آن جلابى از بیخ مهک و گاوزبان و رازیانه و نبات تناول کنند و غذا نخودآب با مغز بادام خورند و تلیین طبیعت به حقنهاى حاده کنند و غرغره به آبکامه و عسل بکنند با انجیر و تخم ترب با سکنجبین عنصلى به آب ترب و مویزج در سکنجبین عنصلى بجوشانند و به آن غرغره کنند و اگر سوداوى بود علامت آن صلابت ورم و قلت بزاف و کمودت لون بود علاج آن فصد باسلیق و حجامت ساق کنند و غرغره به شیر انجیر و مرو زرشک و جلاب و غذا جنانکه در بلغمى گفته شود پاشویه مکرر کنند و استعمال این حقنه نافع بود صفت آن سنا هفت درهم رازیانه مرزنجوش بیخ مهک هر یک سه درهم بابونه شبت حلبه اکلیل الملک هر یک ده درهم قطنوریون بارکى تربد هر یک دو درهم
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 307 / باب هفتم: در امراض حلق ..... ص : 303
شود تلیین بنقوع فواکه با ترنجبین و شیرخشت کنند و طبیعت را محبوس نگذارند. بثور حلق: از ماده دم یا صفرا حادث شود و علامت آن وجع شدید و سوزش بود در حالت بلغ خصوص بلع ترشیها و شیرینیها علاج آن فصد قیفال کنند و شراب نبفشه و عناب لعق کنند و لعاب بنکو و به دانه با نبات بخورند ترشیها و شیرینىها علاج آن فقد قیفال کنند و شراب بنفشه و عناب لعق کنند و لعاب بنکو به دانه با نبات بخورند و غذا کشکاب با روغن بادام خورند با جریره از شیره سبوس و نشاسته به روغن و قند و از گوشت و شیرینى و آب سرد احتراز نمایند سقوت لهاب افتادن ملاذه به سبب خلطى بود که به جنگ و لهات ریز و اگر خلطى حار بود علامت آن حرقت و لهیب و عطش باشد علاج آن فصد قیفال و حجامت و اسهال طبیعت کنند و غرغره به شراب توت و آب سرکه و
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 311 / باب هفتم: در امراض حلق ..... ص : 303
نقل یا از لیات یا از خنک و لهات بود علاج آن غرغره و مضمضه بود به قوابض مثل گلنار و پوست انار و مورد و لسان الحمل و تخم گل اما تخخع آن بود که از دماغ به جنگ فرود آید پس اگر حمرت وجه و ثقل سر و علامت غلبه خون باشد فصد قیفال و حجامت نقره کنند و غرغره بقوابش اما تخنح آن است که از قصیه ریه و حنجره باشد و سبب آن ضربه یا صحیحه یا سعال شدید بود علاج آن قرص و گلنار و کهربا تناول کنند و غرغره به قوابض نمایند و آنچه سعال بیرون از ریه باشد به واسطه انشقاق و انخراق عروق از اسباب داخلى یا خارجى بود علاج آن فصد قیفال یا باسلیق کنند و شراب خشخاش عربى و خون سیاوشان بخورند و شراب انجبار با آب لسان الحمل و کهربا و این قرص نیز مفید بود صفت آن تخم حماض بارتنگ هر یک سه درهم گل قبرسى شادنه
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 521 / باب سوم در حمیات عفنیه ..... ص : 518
دلیل بد بود علامت حمى مطبقه حمرت وجه و عین و انتفاخ عروق ضیق و حمرت غلظ قاروره و عظم و سرعت و امتلاء نبض بود به این تب قشعریره نباشد و اشتداد به طریق غب نکند علاج آن به روز اول تا سوم فصد اکحل با باسلیق کنند و اخراج دم به حسب قوت و احتیاج اگر چه به دفعات بود و حجامت و ترعیف نیز شاید هر روز جلابى از عناب نیلوفر و تم کاسنى و نبات یا تمر هندى و ترنجبین تناول کنند غذا کشکاب و عناب خورند و میانه روز شربتى از نبات و عرق بید و گل و بنکو تشرب کنند و اگر سرفه نباشد شراب غوره و ریباس و لیمو مفید بود و طبیعت را محتبس نگذارند و بنقوع فواکه ترنجبین تلیین کنند و هر روز دهان و زبان به سرکه و گلاب بشویند و لعاب بنکو و به دانه در زبان بمالند و در پنجم یا هشتم اسهال طبیعت کنند به این مطبوخ صفت آن سناء مکى
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 553 / باب اول: در اورام ..... ص : 550
محللات استمال کنند و قطع استعمال مبردات و رادعات نکنند و صنفى او فلغمونى که آن را اشقافلوس گویند و او آن است که ورم منحظ نشود و به تحلیل رود و به جمع شود و اگر آن فساد جوهر عضو پیدا شود عضو را بمیراند علاج آن قطع عضو باشد تا دیگر اعضا سالم بمالند و اگر فصاد تمام نباشد حجامت کنند و نشترهاى عمیق فرو برند تا مده متفرغ شود و بعد از آن کرسنه با گلاب طلا کنند حمره ورمى باشد که ماده آن صفراوى بود علامت او آن است که مائل به سطح جلد بود و لون آن سرخ و روشن باشد چون دست بر او نهند سرخى برود و چون دست بردارند معاودت کند علاج آن همچون علاج فلغمونى باشد لیکن در او تبرید بیشتر باید کرد و در فلغمونى تجفیف بیتشر ورم رخو آن را ذو یما نیز گویند او از ماده بلغمى حدث شود و آن ورمى سفید باشد و به آن
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 559 / باب اول: در اورام ..... ص : 550
گردد و باشد که از آن صدید ورم مترشح شود علامت آن قى و غثیان و غشى و خفقان بود و هر چه رنگ آن سیاه سبز باشد قتال بود و در این و در این ورم فصد بکنند و تقویت قلب مثل شراب حماض و لیمو و صندل و سیب و انار ضررى بود غذا سرکه خورند و در حوالى آن برف و یخ و برگ و بید و بنفشه و گل بستان افروز نهند و در موضع بارده ساکن شوند و صندل و گلاب کافور ببویند و بر سینه طلا کنند و بر ورم بیخ طلا نکنند اما اگر آن مواضع را حجامت کنند ماده جذب کنند و بعد از آن به آب گرم بشویند نفخه ورمى ریحى علامت او آن است که همچو خیکى پر باد چون انگشت بر او نهند فرو رود و در حال بحال خود زود محسوس گردد که در او مده نیست و اگر بزرگ شود چون دست بر او نهند آواز کند علاج آن جلابى از تخم کاسنى و سداب و رازیانه گلقند با
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 566 / باب دوم در بثور ..... ص : 561
و بر پاره اسرب مىپیچند و احتیاط کنند تا قطع نشود و در آن زمان به آب گرم و روغن نرگس و بنفشه و لعاب بنکو طلا کنند تا به آسانى بیرون آید و خاکستر نى سه درهم و مردارسنج پنج درهم با موم روغن بیامیزند و بمالند و اگر بگسلد بشکافند و آنچه باقى باشد بیرون آید و بعد از آن مرهم مدمله بکار دارند صعفه قرحه باشد که در روى سر حادث و در ابتدا بثرات متفرقه باشد که متقرح گردد و خشکریشه شود و اگر صبیان را واقع شود و آنچه از آن صدید آید آن را شیر بیخ گویند علاج آن اگر سن و مزاج مقتضى باشد فصد قیفال و عرقو یا فوق مناسب بو و الا حجامت کنند از پس سر و تنقیه بدن به مطبوخ هلیله و شاهتره و از گوشت و شیرینى احتراز نمایند و بادام تلخ و زردچوبه هر یک بیست درهم بکوبند و پنج درهم مقل در خل خمر حل کنند و همه با هم بسایند
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 584 / باب چهارم: در کسر و خلع و خرق و مانند آن ..... ص : 579
مرهم اسفیداج یا بوره بمالند یا جو با سفیده بیضه و اگر عضو به واسطه بلادر بسوزد آب خیار کدو با شیره تخم توزک تناول کنند و اغذیه حامضه و اسفاناخ خورند و موضع را حجامت کنند و مرهم خل طلا کنند.
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 586 / باب چهارم: در کسر و خلع و خرق و مانند آن ..... ص : 579
شراب بجوشانند و ضماد کنند اگر رنگ انگشتان تیره شود نشتر زنند تا خون بیاید و عدس وزیت بجوشانند و طلا کنند آکله تعفن و فساد که در اعضا ظاهر شود به سبب ضعف روى حیوانى یا سده که مانع آن شود یا به سبب سموم یا اورام ردیه که ماده آن سمى باشد پس اگر بینند که رنگ عضو متغیر مىشود و نضارت او زائل مىگردد و در ابتدا تعفن باشد آن را به فوفل اقاقیا و ورق گل و گل ارمنى و صندل و سرکه طلا کنند و فصد عروقى کنند که در مقابل آن عضود بود یا حجامت و ارسال علق کنند و اگر تابستان بود در مواضع بارده ساکن شود خیار کدو و برگ بید پیش خود به نهند و کاهو کاسنى و خیار و کدو تناول کنند و علامت تعفن آن است که عضو سیاه شود و مسترخى گردد و آن زمان ادویه آکاله استعمال کنند تا گوشت متعفن زائل شود و پاک گردد و آن زمان مرهمى
کفایه منصورى، رساله چوب چینى / 626 / باب دوم در گزیدن حشرات ..... ص : 626
باب دوم در گزیدن حشرات اگر کسى را چیز بگزد و نداند که آن چه بوده است باید که بالا موضع گرنده را محکم ببندند و محل زم را بمکند و بعد از آن مضمضه به سرکه و روغن کرده باشد با محجمه بمکند و اگر وجع بغایت باشد حجامت و ارسال علق کنند و سرگین باز و کبوتر و فودنه و کبریت و خاکستر چوب انجیر با بول و سرکه بر آن موضع طلا کنند و زیت و نمک و بوره ارمنى و سیر صحرائى و پشک بز و مشک طرامشیع و حلتیت نیز مفید بود و تریاق کبیر و اربعه تناول کنند و با عراضى که ظاهر شود اگر نتوان دانست که کدام نوع بوده است استدلال کنند و به علاج که خاص به آن باشد استعمال کنند.
گنجینه بهارستان / ج1 / 131 / باب اول: در صداع ..... ص : 130
علاج، فصد قیفال است و حجامت ساق و چیزهاى سرد خوردن همچون شراب عناب و شراب آلو و تمر هندى با شکر سپید به جلاب سرد خوردن. و غذا، مزور خرماى هندى و آلوى گیلى با مغز بادام دادن و صندل و سرکه و عرق گل بوئیدن.
گنجینه بهارستان / ج1 / 151 / باب شانزدهم: در رمد ..... ص : 151
رمد، درد چشم است. اگر چشم و روى سرخ باشد و رگها برخاسته، رگ قیفال باید گشود و حجامت قفا باید کردن و جلاب نبات و عناب و بنفشه دادن و غذا مزوره از بنوماش و مغز بادام و اسفاناخ باید دادن و مسهل از سناى مکى و پوست هلیله زرد و بنفشه و آلو سیاه و عناب و نبات و ترنجبین و خیار چنبر دادن و آب سرد بر روى و چشم ریختن.
گنجینه بهارستان / ج1 / 159 / باب بیست و سؤم: در درد دندان ..... ص : 159
علاج: رگ قیفال باید گشودن و حجامت کردن و چهار رگ زدن و به سرکه و عرق گل مضمضه کردن و جلاب سکنگبین و عناب دادن و غذا مزوره زرشک و انار دانه و بینوسرخ باید داد و به مطبوخ هلیله طبع را نرم کردن.
گنجینه بهارستان / ج1 / 161 / باب بیست و چهارم: در خناق ..... ص : 160
علاج هر دو نوع، رگ قیفال گشودن است. و در آنکه خونى باشد، اگر قوت تحمل کند، خون بسیار بیرون کند تا به حد غش انجامد؛ و اگر ضعیف باشد، خون به تفاریق بیرون باید کرد تا غش نکند. و حجامت ساق باید کردن و به حقنههاى نرم، طبیعت را نرم باید داشت و شراب عناب و شراب آلو باید داد و در ابتدا غرغره به عناب و بینوسرخ و آب گشنیز و شراب تود و سرکه باید فرمود و محجمه بر مهرههاى پشت نهادن و برمکیدن تا ماده از راهگذر حلق دور شود. و اطراف بدن به آب گرم و سبوس گندم و خطمى و بنفشه باید مالیدن و در وقت تزاید غرغره به به عناب و روباه تروک و بینوسرخ و آب کاهو و شراب تود و مغز خیار چنبر باید کردن و به شیر و مرورشک غرغره کند. و چون راهگذر حلق گشاده شود، آب انار ترش
گنجینه بهارستان / ج1 / 193 / باب چهل هشتم: در بیماریهاى انثیان ..... ص : 193
(6). ل: دهند؛ از این پس در نسخه «ل» قسمتى از الاغراض الطبیه، بدون اشاره به منبع، رونویسى شده است که به قرار زیر است (ر. ک. الاغراض الطبیه، صص 469- 470): «و چون در مقعد خارش ... شود سبب آن یا کرم باشد و یا مقدمه ناسور. اگر با خارش، سوزش پدید نیاید، نخست ... باسلیق باید زدن و بر سرین حجامت کردن و بدن به مطبوخ افتیمون و ... سودا پرهیز کردن و موضع خارش را به روغن مغز زرد ... تلخ و مقل اندر وى حل ...
گنجینه بهارستان / ج1 / 196 / باب چهل و نهم: در بسیار آمدن حیض ..... ص : 195
علاج آنکه فربهى به افراط باشد، رگ صافن و نابض باید گشود و از ساق حجامت کردن و جلاب پر سیاوشان و رتک باید دادن. و تخم مرزنگوش با عسل جوشانیدن ادرار حیض کند؛ و غذا نخودآب با دارچینى دادن.
گنجینه بهارستان / ج1 / 200 / باب پنجاه و دؤم: در بیمارىها که بر پوست ظاهر بدن پیدا شود چون سعفه و گر و خارش ..... ص : 199
و مطبوخ افتیمون باید کردن و بر جانب گردن حجامت کردن. و جلاب عناب و نبات و ترنجبین باید دادن. و روغن بنفشه در بینى چکانیدن و موم روغن از روغن بادام و موم صافى به جایگاه سعفه باید مالیدن. و غذا نخودآب و سبوسآب با روغن و شکر باید دادن.
گنجینه بهارستان / ج1 / 200 / باب پنجاه و دؤم: در بیمارىها که بر پوست ظاهر بدن پیدا شود چون سعفه و گر و خارش ..... ص : 199
(3). س:- جانب گردن؛ م: گرده؛ ل:- گردن؛ «رگ قیفال بزنند، پس هر دو جانب گردن حجامت کردن.» (الاغراض الطبیه، ص 552).
گنجینه بهارستان / ج1 / 204 / باب پنجاه و ششم: در ورمها ..... ص : 204
علیج این هر دو نوع: رگ باید زدن و حجامت کردن. و جلاب عناب
گنجینه بهارستان / ج1 / 215 / گزیدن جانوران ..... ص : 215
(22). محجمه: شیشه یا کدوى حجامت (لغتنامه).
گنجینه بهارستان / ج1 / 315 / فصل اول: در صداع و شقیقه ..... ص : 314
و شیرینى دهان و امتلاى رگهاى بدن و عظم نبض. علاجش فصد قیفال و حجامت بر ساق و شراب عنّاب و تمر هندى. غذا ماش و عدس به تمر هندى و آب غوره و بعد از فصد آرد جو و گشنیز تر و برگ بید و خرفه و عنب الثّعلب و صندل مجموع یا آنچه میسّر شود بر سر طلا کنند؛ و از صفرا مىباشد. علامتش تلخى دهان و زردى روى و شدّت درد و گرمى سر و زردى قاروره و تشنگى و خشکى دهان و بینى و سرعت نبض.
گنجینه بهارستان / ج1 / 328 / فصل هشتم: در سکته ..... ص : 327
و قنطوریون و تخم حنظل کنند و تابه گرم کرده بالاى تافته نمدى بر سرش نهند و این بر تقدیرى باشد که بلغمى باشد و علامتش سفیدى رنگ و علامات بلغم و تقدّم اسباب تولّد آن؛ و از خون مىباشد. علامتش سرخى روى و چنان نماید که مخنوق است و پرى رگهاى گردن و غیر آن و از پیشانى عرق آمدن و تنفّس بىغطیط باشد و غطیط آوازى است که از مخنوق یا از گلوى بعضى مردم فربه در خواب بیرون آید. علاجش فصد قیفال و حجامت بر ساق پس حقنه نرم؛ و از ورم دماغ مىباشد. علامتش تقدّم تب و علامات و اورام دماغ و از این قبیل بود آنچه از سقطه و ضربه واقع شود. زیرا که ورم غشا که از سقطه و ضربه حادث شده باشد موجب آن گردد. علاجش علاج اورام دماغ.
گنجینه بهارستان / ج1 / 337 / فصل اول: در رمد ..... ص : 335
علامتش سرخى و بزرگى آماس و پرى رگها و بسیارى وسخ. علاجش فصد قیفال از جانب دردمند و اگر هر دو چشم بود هر دو دست را و حجامت و تلیین طبیعت به شراب آلو و عنّاب و بنفشه و شیاف ابیض به سفیده تخم مرغ سوده با شیر دختران در چشم چکانند یا بر پشت چشم مالند و صندل و گشنیز تر و برگ عنب الثّعلب و خرفه مجموع یا بعضى بر پیشانى ضماد کنند و بر پشت چشم نیز ضماد کنند. غذا عدس و ماش مقشّر به شیره بادام یا روغن گاو تازه یا دنبه برّه و اسفاناخ به تمر هندى و قند چاشنى داده و برگ خرفه یا کدوى تر و شیرین یا سلمه، اگر خواهند، بر دنبه برّه یا روغن گاو تازه انداخته به تمر هندى و قند چاشنى داده نانخورشى مناسب است و زرده نیمبرشت اگر طبیعت را قبض نبود؛ و از صفرا مىباشد. در این قسم آماس و سرخى و وسخ کمتر بود و درد و سوزش و تیر زدن بیشتر. علاجش اسهال به مطبوخ هلیله و ضماد به لعاب دانه بهى و اسبغول و شیر دختران و آنچه در دموى
گنجینه بهارستان / ج1 / 345 / فصل چهاردهم: در سلاق ..... ص : 345
سلاق آن است که پلک غلیظ شود و مىخارد و مژه مىریزد. اگر ابتداى حدوث آن بود سماق در گلاب آغشته، صاف کنند و بکشند و از برگ خرفه و کاسنى و روغن گل ضماد نهند با سفیده تخم مرغ و روغن گل، و اگر دیرینه و غلیظ بود فصد و حجامت کنند. بعد از آن مطبوخ هلیله دهند و سر به بخار آب گرم مىدارند و شیاف احمر لیّن و زیرج کشند و ضماد به عدس مقشّر و تخم انار و میبخت کنند.
گنجینه بهارستان / ج1 / 356 / فصل ششم: در درد دندان ..... ص : 356
اگر علامت حرارت ظاهر بود و به آب سرد تسکین نیابد، فصد و حجامت کنند و مطبوخ هلیله دهند و سگنگور و بذر البنج و پوست خشخاش در آب جوشانند و صاف
گنجینه بهارستان / ج1 / 360 / فصل یازدهم: در جنبیدن دندان ..... ص : 359
حجامت و ترک شیرینى و از این ادویه سنونى ساختن: کرسنه، کندر، زراوند مدحرج، دم الاخوین، ایرسا؛ و از ضربه و سقطه مىباشد. علاجش استعمال سنون قابض که اوّل مذکور شد.
گنجینه بهارستان / ج1 / 362 / فصل سیزدهم: در خناق ..... ص : 361
خناق نارسیدن نفس بود به شش و دل یا دشوارى آن و سبب آن آماس لوزتین است و عضلههایى که به گرد آن درآمده از عضلات بیرونى و این را خناق مطلق گویند و این آماس از خون مىباشد. علامتش سرخى روى و پرى رگها و ضربان و جستن آن و غلبه خون بر تمامى بدن. علاجش فصد قیفال و حجامت ساق و تلیین به حقنه نرم، پس غرغره به سرکه و گلاب و به ربّ شاهتوت و آب گشنیز تر، و چون ورم متغیّر و زرد و نرم گردد، انگشت یا آلتى بر او مالند تا بگشاید؛ و از صفرا مىباشد. علاجش هم فصد باید کرد و از شیر خشت و عنّاب و آلو و تمر هندى و بنفشه تلیین ساخته و غرغره، چنانکه گذشت و هندوانه دادن و امثال آن؛ و از بلغم مىباشد. علامتش تهیّج روى و چشم و سفیدى رنگ و بسیار رفتن لعاب از دهن و اندکى درد و شدّت تنگى حلق؛ و بود که دهن شور باشد. علاجش حقنه تیز که در وى تخم حنظل و تربد بود و غرغره به آبکامه و عسل یا به سکنجبین عنصلى یا عسلى به آب ترب و سپندان یا ربّ جوز و طبیخ انجیر؛ و از سودا مىباشد. علامتش محکمى ورم و تیرگى و به سیاهى مایل بودن رنگ بیمار و خشکى و ترشى دهن و تمدّد موضع ورم. علاجش فصد باسلیق و حقنه متوسطه میان حادّه و لیّنه و غرغره به آنچه در بلغمى گذشت؛ و گاه سبب خناق ورم عضلات اندرونى حلق باشد یا بیرون رفتن مهرههاى گردن از موضع خویش به سبب ضربه یا سقطه یا به واسطه مادّه یا بادى غلیظ که در میان مهرهها درآید یا تشنّجى که در عضلات حادث گردد و این را خناق کلبى گویند و این از خناق مطلق زیاده بود.
گنجینه بهارستان / ج1 / 392 / فصل پانزدهم: در ورم و باد سپرز ..... ص : 392
(6). مججمه: آلت حجامت کردن (استره زدن براى خون کشیدن) و آن استرهاى باشد کوچک که به هندى پچهنه گویند. (لغتنامه).
گنجینه بهارستان / ج1 / 411 / فصل هفتم: در بواسیر ..... ص : 411
بواسیر جمع باسور است و استعمال لفظ جمع بیشتر از مفرد بود. این مرض در بینى مىباشد و در مقعد و در رحم؛ امّا آنچه در بینى بود بر صورت ثولولى باشد و سبب آن فضلهاى بود که از دماغ بدین موضع آید و به حرارت نفس، لطیف آن متحلّل گردد و غلیظ آن متحجّر، و گاه باشد که منتن گردد. علاجش تنقیه دماغ به موم و روغن و استنشاق آب گرم. اگر تحلیل نیابد بشکافند و به مراهم مداوا کنند؛ و امّا آنچه در مقعد باشد زیادتى بود که بر افواه عروقى که در مقعد بود از خون سوداوى پیدا گردد و سه نوع بود: ثولولیّه باشد که صلب است و مشابه ثولول، عنبیّه که شبیه دانه انگور است، توتیّه بر شکل توت شاهى و هریک بیرونى و اندرونى مىباشد و دامیه و عمیا. علاجش فصد باسلیق و مابض و حجامت و تنقیه سودا و اصلاح سپرز و جگر و غذاهاى صالح و ترى فزاینده و هرچه دیدان را زیان دارد با این موافق بود و طبیعت را از قبض نگاه باید داشت و از برگ مورد و دنباله بادنجان و پوست بیخ کبر و مرّه و تخم حنظل و پوست مار مجموع برابر و مقل نصف مجموع بخورى سازند و بر آتش نهاده و در زیر
گنجینه بهارستان / ج1 / 453 / فصل سیم: در ماشرى ..... ص : 452
سرخى و آماس و درد و ضربان در روى و سر. علاجش فصد و حجامت ساقین و تلیین طبیعت به شیرخشت و تمر هندى و در وقت تلیین صندل و فوفل و گلاب بر حلق و سینه طلا کنند تا مادّه فرو نیاید. غذا آب جو و ماش و عدس به تمر هندى و شراب عنّاب ترش کرده و به صندل سرخ و به آب گشنیز تر طلا کنند و اگر بشکافند و زرداب بیرون آید از موم سفید و روغن گل و مرداسنگ مرهم سازند.
گنجینه بهارستان / ج1 / 454 / فصل پنجم: در قوبا و سعفه ..... ص : 454
علاجش اگر غلبه خون بود، فصد و حجامت کنند و اگر صفرا یا سودا یا بلغم شور بود، به آنچه مناسب آن بود تنقیه کنند. توبال مس، انزروت، مرداسنگ، کاغذ سوخته مجموع نرم سوده، به روغن گل و سرکه بسریشند و طلا کنند. دیگر، نوره کهنه یک جزو، نمک نیم جزو به سرکه طلا کنند. دیگر، خاصّه جهت کودکان، زردچوبه، حنا، مرداسنگ، پوست انار به سرکه و روغن گل طلا کنند.
گنجینه بهارستان / ج1 / 462 / فصل هیجدهم: در برص ..... ص : 462
سفیدىاى بود که در بعضى اعضا پیدا شود تا تمام اعضا سفید گردد و یک رنگ شود. سبب آن ضعف مغیّره است به واسطه غلبه بلغم بر آن خونى که غذاى آن عضو شود یا به واسطه سوء مزاج عضو از برودت و رطوبت و حدوث طبیعى صدفى در او و اگرچه آن خون که غذاى او مىگردد نیکو بود و از بلغمیّه خالى؛ و گاه بود که در موضع حجامت یا شبه آن برص حادث گردد به واسطه ضعف عضو به جراحت. علامت برص سپیدى برّاق و املس و در پوست فرو رفته و سفیدى موى آن موضع و نازل بودن پوست آن و اگر انگشت بدو فرو برند از موضع دیگر که هم انگشت فرو برند بیشتر در گو افتد و چون سوزن در او زنند، خون برنیاید. علاجش، هرچند این مرض را گفتهاند که: «هو داء عیّاء عسر البرء لا یکاد یبرء»؛ یعنى مرضى است که اطبّا را مانده گرداند و نزدیک نیست که نیک شود. امّا چون امکان صلاح دارد، متعرّض علاج شدهاند به استفراغ بلغم غلیظ و تبدیل مزاج به معاجین گرم و تریاق و مثرودیطوس و طلا کردن به این ادویه: نفط سفید، زفت، خردل سرخ، خربق، مویزج، کندش، شونیز، نوره زرنیخ
گنجینه بهارستان / ج1 / 463 / فصل اول: در سقطه و ضربه و مضروب به چوب و تازیانه ..... ص : 463
اگر کسى از بلندى بیفتد یا چیزى مثل دیوار بر وى افتد یا ضربهاى بر وى زنند یا سر بشکند، علاج مشترک میان این مجموع فصد و حجامت کردن است از جانب مخالف، اگر نیز در بدن غلبه خون نبود، مگر در آن موضع تفرّق اتّصالى شود و خون برود. پس بر تلیین طبیعت اقتصار باید نمود و حقنه لیّنه و راوند به آب سگنگور و قند دادن و فلوس خیار چنبر به عرق کاسنى و روغن بادام و قند و بر آن عضو از این ادویه ضماد نهند: گل ارمنى سه درم، برگ سرو و گل سرخ از هریک پنج درم، صبر ده درم، ماش بیست درم
گنجینه بهارستان / ج1 / 511 / فصل: در بیان آنکه وهم یکى از اسباب سرایت وباست ..... ص : 511
______________________________
(1). فصد: رگ زدن، خون گرفتن عمومى از بدن که از سیاهرگها خون
مىگرفتند و در حجامت از خونهاى سطحى پوست که در واقع به تعبیر
خود آنها، فصد، استفراغ کلى بدن بوده و حجامت
استفراغ جزیى بدن به شمار مىرفته است.
گنجینه بهارستان / ج1 / 547 / فصل پنجم: در تدبیر استفراغ و احتباس ..... ص : 547
بدان که استفراغ و احتباس انواع بود مثل فصد و حجامت و حمام و عرق و جماع و قى و اسهال و ادرار و رعاف و تحلیلات خفیه. و چون در ایام وبا تحریک مناسب نیست، استفراغات مناسب نمىنماید و لیکن جهت دفع امتلا، که مادّه سرایت طاعون است و سبب حدوث امراض، خصوصا وبایى، ناچار بعضى استفراغات خوب است مثل فصد و حجامت در مردم معتاد به فصد و حجامت. چه فصد، استفراغ کلى است که جمیع اخلاط به آن مستفرغ مىگردد و اگر کسى به فصد، عادت نداشته باشد، حجامت هر دو ساق مثل فصد است در فایده. و اگر کسى از فصد و حجامت هر دو ابا کند و طبعش مایل هیچیک نباشد، خواب و چیزى کم خوردن بدل فصد اوست. زیرا که روزه داشتن و خواب کردن بر خلاى معده، موجب تحلیل مواد است.
گنجینه بهارستان / ج1 / 547 / فصل پنجم: در تدبیر استفراغ و احتباس ..... ص : 547
رگ مىزن اگر وقت وبایى باشد | مى نوش که این غذا دوایى باشد | |
گر رگ نتوان زدن، حجامت مىکن | بر ساق، که این تو را رهایى باشد | |
گنجینه بهارستان / ج1 / 547 / فصل پنجم: در تدبیر استفراغ و احتباس ..... ص : 547
و بعد از فصد و حجامت، تلیین طبیعت باید کرد، بلکه اسهال به بعضى ادویه مسهله صفرا، آلوى سیاه و زردآلو و عناب و سپستان و انجیر و مویز و گل و بنفشه، و با این ادویه، سناء مکى اضافه کند یا شیر خشت و ترنجبین و تمر هندى اضافه کنند نفع او بیشتر باشد. و این ادویه اگر بخیسانند یا بجوشانند، جایز است. و شراب گل مکرّر، مسهلى خوب است در ایّام وبا. و صبر و مرّ و زعفران که بو على گفته اسهال را نیز دارد به واسطه صبر. و راوند نیز مسهلى خوب است و مناسب ایام وباست.
گنجینه بهارستان / ج2 / 52 / فهرست مطالب ..... ص : 11
باب یازدهم در فصد و حجامت و منفعت آنها و دلایل موجب آنها و اختیار ایام و مواضع بر آن و چیزى که باید خورد از اطعمه و اشربه عقب فصد و حجامت 377
گنجینه بهارستان / ج2 / 377 / الباب الحادی عشر فی الفصد و الحجامة الخ باب یازدهم در فصد و حجامت و منفعت آنها و دلایل موجب آنها و اختیار ایام و مواضع بر آن و چیزى که باید خورد[b 19] از اطعمه و اشربه عقب فصد و حجامت ..... ص : 377
الباب الحادی عشر فی الفصد و الحجامة الخ باب یازدهم در فصد و حجامت و منفعت آنها و دلایل موجب آنها و اختیار ایام و مواضع بر آن و چیزى که باید خورد]91 b[ از اطعمه و اشربه عقب فصد و حجامت
گنجینه بهارستان / ج2 / 379 / الباب الحادی عشر فی الفصد و الحجامة الخ باب یازدهم در فصد و حجامت و منفعت آنها و دلایل موجب آنها و اختیار ایام و مواضع بر آن و چیزى که باید خورد[b 19] از اطعمه و اشربه عقب فصد و حجامت ..... ص : 377
و حجامت که سنّت است و استعمال آن در دردسرى که از غلبه خون باشد یا درد دندان شدید و ورم لثه که با سرخى چشم باشد و غیر آن مناسب است. و باید که دست حجّام بسیار درشت نباشد. و اطراف حجامت ناهموار و بد نباشد. و موضع حجامت را اوّلا بسیار بمکد تا مضع حجامت، تخدیر به هم رساند و کم درد کند. و بعد از فارغ شدن از حجامت، گل سرخ خشک کوبیده با صندل به موضع حجامت بگذارند.
گنجینه بهارستان / ج2 / 381 / الباب الثالث عشر فى ذکر اختیارات الأیام الخ باب سیزدهم در ذکر اختیارات ایام ..... ص : 381
پس در فصد و حجامت، بهتر اوقات وقتى است که قمر در بروج هواییّه یعنى جوزا و میزان و دلو باشد سواى جوزا. و بوده باشد ناقص النور یعنى از وسط ماه تا آخر باشد. و در اوایل ماه نباشد و جوزا از براى حجامت، خوب است. و از براى فصد، خوب نیست.
گنجینه بهارستان / ج2 / 385 / الباب الرابع عشر فى احوال المیاه الخ باب چهاردهم در بیان احوال آبها و نیک و بد و منافع و مضار آن ..... ص : 382
و اگر خواهى که زن، آبستن شود به پسر یا به دختر، مىشود. و اگر صداع داشته باشد و بخورد از این آب، ساکن مىشود صداع او. و اگر درد چشم داشته باشد عناب را در چشم بچکاند و بخورد از آن. و بشوید چشم را به آن، که خوب مىشود چشمش به اذن خدا و بیخ دندانها را قایم و محکم سازد. و دهن را خوشبو مىکند و باعث این مىشود که از بیخ دندانها، لعاب سیلان ننماید. و تخمه نمىشود هرگاه طعام بسیار بخورد، و از هوا آزارى به او نمىرسد. و نمىرسد او را فالج. و پشتش درد نمىآید. و نمىرسد او را زکام و درد دندان. و شکایت نمىکند از معده و نمىرسد او را قولنج. و محتاج نمىشود به حجامت. و نمىرسد او را ناسور و نه خارشى و نه آبله و نه جنون و نه جذام و نه برص و نه رعاف و نه قى. و نمىرسد او را کورى و نه لنگى و نه لالى و نه
خلاصة التجارب / متن / 49 / باب دوم در بیان حفظ الصحة ..... ص : 45
یخ دویدن و از بلندیها جهیدن و امثال اینها و بههرحال ترک این جمله اولى بود و آنجا که بالضرورة واقع شود احتیاط بسیار بود کرد و ذلک در حفظ صحت مددى بزرگست و السلام اى سعادتمند چون طالب فطن درین مسائلى که حضرت مد ظله العالى افادهاند نیکو تامل نماید و برطبق حکمت بعمل آورد مقصود حاصل گردد و از طول و عرض تدابیر اطبا فارغ شود خیر الکلام ما قل و دل و اگر مزید بدین بسطى خواهى بدانکه حفظ صحت میسر نخواهد شد الا بتقویت مزاج صحیح و کمال این حاصل نشود الا بعادت فرمودن طبیعت بحفظ قوى از تحلیل مفرط و اخلاط و از قبول فساد و خروج از مقدار ضرورت و مقصود بقراط حکیم از آنچه گفته که الطیب خادم الطبیعة اینست که ما دام که این ملکه طبع را حاصل نشود و بادنى سببى متغیر گردد و ازاله ان بزودى متعسر بود چون این مسئله نیکو فهم شد دانسته شود که آنچه اطبا فرمودهاند که تنقیه کنند باستفراغات و رعایت مزاج باغذیه و اشربه متضاده و تبدیل طبیعت بضد جمله آن عادت فرمودن طبعست بعجز و ضعف بلکه بتولید و تحریک اخلاط بر وجه غیر طبیعى چه محسوسست که مردم چون در ارتکاب امور شاقه مثل کمان سخت کشیدن و با خصم پرقوت کشتى گرفتن و حمل اثقال نمودن و امثال آنها هر کار بخودى خود اشتغال نمایند چون عادت شود بسهولت صادر گردد و از ان بهیچ وجه کلفتى و وحشتى درنیاید چون بمدد دیگرى باشد تنها نتواند مرتکب شدن و اگر شوند تعب و وحشت یابند و همچنین چون بستر تراشیدن و چرک از تن دور کردن عادت کردند هرگاه از موعد اندکى وحشتها چون صداع و خارش دغدغه پدید مىآید و اگر بدینها عادت نشده باشد زیاده وحشتى ندارند پس برین قیاس کن عادت فصد و حجامت و قى و اسهال و غیره تناول اغذیه و اشربه متضاده و ادویه مغیره مزاج را و مخفى نماند که هر شخصى را مزاجى لائق حال وى واقعست و تبدیل اعتدال شخصى لایق حال وى جهت حفظ صحت موجوده وى باطلست چه مزاج معتدل حقیقى که از تعادل ارکان مشتق باشد و موجود نیست و نمىتواند بود و آنچه از عدل در قسمت مشتق بود و هر شخصى را نسبت بحال خود واقعست خواه صحیح صفراوى بود و خواه دموى و خواه بلغمى و خواه سوداوى چنانکه در باب اول معلوم شد و تبدیل این امزجه از صاحب او اگرچه با حسن باشد نسبت با معتدل حقیقى رفع صحت حاصله لائق وى بود نه حفظ مائل با آنکه مزاج مبدل دائما رجوع باصل مىطلبد و حفظ وى ممکن نباشد و مر این مسئله را تحقیقى بتقریب خواهد شد ان شاء اللّه تعالى امّا اگر طبیعت بدانچه معلوم شد قادر گردد مرض را زود بخود راه ندهد بلکه اگر بسبب قوى از خارج انحرافى در طبع پدید آید بزودى دفع آن توان نمود چنانچه بعضى مردم قوى مزاج معتاد الصحة هستند که زهر را بقوت مزاج بىتریاق دفع مىکنند و در عفونات درمىآیند و مضرت نمىیابند پس آنچه اطبا فرمودهاند در رفع مرض و دفع حالت با طبیعى
خلاصة التجارب / متن / 88 / قى مفرط ..... ص : 87
جاها این تجربه کردیم و نیک آمد سونوخس این جوشیدن خون بود اندر حوالى دل و جگر و جمع شدن بخارات گرم از ان اندر قضاى سینه نبض عظیم و قوى ممتلى باشد بسرعت و تواتر گراید و اختلافش کمتر از ان بود که در غب معده محرقه و بول از گلگونى بسرخى گراید و بىآثار نضج نباشد و از آثار عفونت خالى نباشد و مخفى نماند که هر انتقال را بظهور علامات مستقل الیه نتوان شناخت و بعدم ظهور بحرانى که داب اکثر و واضحست و از بیانى که در سائر حمیات خواهد شد مزید توضیحى حاصل گردد ان شاء اللّه تعالى علاج آن مبادرتست بفصد کامل از اکحل یا باسلیق و بهیچ حال فصد را از روز اول و دوم و سوم بازپس نشاید افگند و خون چندان بر باید داشت که بحد غشى رسد و انجا که قوت و فصل و سال مساعد بود چنان خون بیرون باید کرد که بحد غشى افتد زیرا که ماده بفصد مرتفع شود و بغشى بسبب آنکه غشى مزاج قوى را خنک مىسازد و چون دم غیر عفن خلط پخته است مهلت جهت نضج احتیاج نباشد و گاه باشد که بعد از غشى قى افتد و یا اسهال صفرا یا عرق کند و صحت یابد و انجا که از فصد کامل بدفعه مالغى باشد استفراغ دم بدو دفع و سه دفع و در دو روز و سه روز باید کرد و انجا که فصد جائز نباشد بحجامت و شرط اذن و امثال آن باید شتافت و اگر مانع فصد تخمه باشد مهلت تا رفع آن باید داد و همچنین حجامت و شرط اذن را نیز موقوف باید داشت و درین حین تلئین برفق بسى موافق بود و امساک و تقلیل غذا و بعد رفع مانع سرعت و تقلیل دم واجب باید شناخت بسبب آنکه چون این مرض از امتلاى دمست و خون خلطى عام و غالبست از تاخیر استفراغ آن هم باشد که مجارى روح بسته شود و بیمار بفجأت بمیرد و یا بمرض مهلک دگر منتقل شود چنانکه قبل ازین گفته شد و بعضى گفتهاند که اگر مرض هفت یا ده نیز گذشته باشد و قوت بر جاى باشد استفراغ دم باید کرد و حق آنست که همه استفراغات نظر با قوت مزاجست آنجا که قوت باشد هر وقت که استفراغ واجب شود باید کرد الا در روز بحران و اگر ضعیف باشد در اول نیز نشاید هیچ استفراغ کردن و بتعدیل مزاج و تقویت تدارک باید نمود که بسیار کس را دیدهاند که در ضعف قوت و اوقات بحران و کهنگى مرض فصد کردهاند و هلاک شدهاند جالینوس گوید که از فصد و حجامت مانعى باشد اگر در احشا آفتى نباشد و تخمه نباشد علاج آن به آب سرد کنیم و آنچنان بود که چندان آب سرد کرده خورانند که مریض بلرزد و رنگ او بسبزى مائل گردد و حرارت زائل شود و اگر در احشا آفتى باشد و لیکن مضرت تپ بیشتر از ان باشد یا بیم بود که بزبونى منتقل شود هم علاج به آب سرد کنیم و بعد از ان
خلاصة التجارب / متن / 135 / اما جمره ..... ص : 134
دور خون غلبه ظاهر بود فصد کنند تا حد غشى کنند غلبه نباشد فى الجمله خون کم کنند بفصد یا حجامت بتخصیص بر حوالى اگر مانعى نباشد و بعد از ان استفراغ صفرا و سوداوى احتراقى کنند بمسهلى که اندر وتر باقى نیکو بود و چون تقلیل خون را مانعى باشد بر مسهل اختصار لازم بود و بر محل علت ضمادهاى محلل بمخفف معتدل در گرمى و سردى بکار دارند در شبانروزى دو کرت و سه کرت و چهار کرت مثل ضمادى که از عدس مقشر و برگ لسان الحمل و نان تنگ بسیار سبوس ساخته باشند و انار ترش پنجم و پوست که اندر سرکه پخته باشند و نیکو سائیده و مازوى اندر سرکه پخته و نرم سائیده و غذاهاى تریاقى مائل بسردى و ترشى مىدهند و گاه بود که احتیاج افتد بانکه محل علت را بسر تیغ بپاچند و خون فاسد آن را بیرون کنند نافع بود و زلو افگندن بسى مفید اندرین ملک رى آن را بچوب روناس کرانده به آهن سرخ کرده داغ مىکند و بمرهم اصلاح مىنمایند و سوزش و ورم آن گاهى عظیم مىشود از داغ و کم کسى را طاقت آنست امّا دگر خطرها ندارد یکدانه بیش برنمىآید بعد داغ و کسى را که طاقت سوزش و درد باشد اولى آنست که به تیزاب فاروتى مدبّران را داغ کند و چندان تیزاب گرم کرده بران مىزند که این محل سوراخ مىشود و بحرکت آید و آنجا که این مرض بحرانى افتد این عمل واجب بود و طریق استعمال تیزاب بتقریب معلوم گردد و آنجا که جمره بر لب یا قضیب یا قصبه یا مانند آن برآید و ابداروهاى خشک کنند محتاج باشد بگیرند قلقطار و قلقدیس از هر یکى بیست درم بوره پنج درم و به آب بسایند و طلا کنند و پشک بز یا انگبین سرشته طلا کردن نافع بود و مرهم کوزه فقاع طلا کردن عظیم مفید آید و بر محلهاى مورم از حوالى علت گل ارمنى در سرکه حل کرده طلا کردن سخت مفید آید و پوست تازه خرگوش همواره بر محل علت بستن عظیم نافع بود و قسم دیگر موسوم بود
خلاصة التجارب / متن / 137 / و اما شرى ..... ص : 137
بثرها بود و بسیار و پهن و شبیه به نفخات مجتمعه و متفاوت در کوچکى و بزرگى و کم کرد افتد و با ناسه و کرب و خاریدن صعب بود و لون آن مائل بسرخى باشد و اکثر دفعة پدید آید و در شب اعراض بدان زیاده باشد و ماده این مرض با خلط بخارى حاد دموى باشد که در جلد محتبس و متکاثف گردد و زیادتى حمرت لون و حرارت ملمس آن و سوزش و سرعت ظهور بران گواهى و بدو باشد که در چاشتگاه نیز اعراض آن زیاده گردد و یا خلط بخارى گرم بود که از بلغم بورقى حاصل شده باشد و قلت حمرت و حرارت ملمس و سوزش و بطور ظهور بران گواهى دهد و باشد که ترى همچو عرق از ان مىتراید و اشتداد لیلى این قسم بیشتر بود علاج آنجا که علامات خون ظاهر باشد نخست تسکین ماده باید کرد بطلا کردن آب غوره و امثال آن و خوردن دوغ و ترشیها و افشله با رنج و معصور انارین و بخور گشنیز خشک در شیب جامه و بعد تسکین فى الحال فصد یا حجامت کردن و بعد از ان تلئین صفرا نمودن و اگر حرارتى غالب باشد قرص کافور و طباشیر اندر دوغ ترشیها باید داد و اگر مدت دراز گردد نقیع صبر اندر آب کشته و آب برگ عنب الثعلب باید داد و آنجا که علامات بلغم بود استفراغ بلغم کنند و به هلیله کابلى و تربد و امثال آن و کلنگبین و گلقند اندر سکنجبین ساده هر صباح مناسب آید و غذاهاى بىقاتق باید داد و گرسنگى کشیدن اندکى مناسب بود و یک درم کبابه سوده با سه درم سنگ شکر سفوف کرده نافع بود و اگر آجر نو در آب نهند و از ان آب بخورد سود دارد و تخم پنجکشت سه درم کوفته و بیخته در سه اوقیه شیر جوشیده آشامیدن نافع بود و در هر دو صنف گرمابه و عرق آوردن و مسام گشادن مفید آید و حب الشفاء بر بالاى طعام بسیار نافع آید و شیخ گوید که پودنه و طباشیر از هرکدام دو درم گل سرخ نیم درم کافور قیراطى جمله را سحق کرده و نخل کرده
خلاصة التجارب / متن / 138 / قسم دیگر سعفه ..... ص : 138
بود متقرح و آن را شهدیه گویند درد و سوزش و ریش آن زیاده از سعفه باشد و این بر روى و دگر اندامها بیشتر از ان افتد که بر سرد باشد که بخورد و ماده این خلطى حاد بود آمیخته گشته از صفرا و بلغم شور و ماده سعفه خشک خلط سوداوى باشد که برطوبتى حاد آمیخته شده باشد علاج آنجا که ریش پهن باز نشود و درد مىکند و ریم رقیق و سوزان از ان مىترآید نخست استفراغ صفرا کنند انگاه قوابض بدستوراند سرکه و روغن گل حل کرده طلا مىکنند و اگر خون غالب یابند اول لختى خون کم کنند بفصد فیقال یا بشرط آمدن و رگ پس گوش و رگى که بر پوست سرست و رگ پیشانى اگر علت بسردردى و حوالى آن باشد و اگر بر اعضاى نشستن باشد فصد صافن انسب بود یا باسلیق انگاه مسهل دهند و حجامت حوالى علت هم نیکو بود و علق بر علت افگندن تدبیرى بس صواب بود خصوصا بعد تنقیه و اگر ریش پهن باز مىشود و رطوبتى غلیظ لزج آن ظاهر مىگردد و نخست استفراغ بلغم باید کرد انگاه طلاهاى مناسب آنچه هیچ ریم و رطوبت ندارد و شوره مىکند اول استفراغ صفرا و سودا و بلغم مالح باید کرد بمثل طبیخ هلیله کابلى یا افتیمون و صبر و سقمونیا انگاه طلاهاى
خلاصة التجارب / متن / 141 / و اما جرب ..... ص : 141
که آن را اهل فرس کر گویند دو نوع بود تر و خشک و تر آن باشد که از بثرات آن در حین خاریدن و غیره رطوبتى اندک مىترآید و خشک بخلاف این باشد و مرض مشهورست و ماده کر تر بلغم شور بود که با خون آمیخته شده و اندر جلد محتبس گشته و ازینجهت متقرح بود و ماده گر خشک صفرائیست بغایت محترق که مخالط خون شده و بر پوست ریخته و ازینجهت ترى و قرحه نکند و چون حدتى در هر دو ماده واقعست بدان جهت خاریدن درین مرض عظیم باشد و اندر هواهاى عفن و نمناک و دریاکنار این مرض بسیار افتد و همچنین از بسیار خوردن چیزهاى شور و تیز و مملح و شیرین عفص چون دوشاب انگور و خرما و اشباه آن و از خوردن مغز جور تنها و دوشاب کرد جوششهاى بد بسیار پدید آید و در فابز جرب خشک بیشتر افتد و از اعضاى جرب تر میان انگشتان بیشتر پدید آید جهت ضعف محل و دفع جگر و بسیار باشد که جرب ریشهاى بد شود و خراجى و باشد که بسعفه و توبا منتقل شود علاج نخست اسهال صفراى محترقه و یا بلغم مالح باید کرد و مسهلاتى که در ان صبر باشد باید داد و مسهل حب النیل مکررا دادن هم سخت نافع بود و مجربست و بعد تنقیه اصلاح مزاج باید کرد برفق و تدریج و طریق آن نقل هواست و اصلاح هوا و مسکن بضد طبع ماده و ترک جماع و چیزهاى که ممد ماده باشد و استعمال غذا و شربتهاى ضد خلد و اکثر چیزهاى کممزه مثل کاهو و اسفناج و کدو و هندوانه و اشباه این مفید آید و طعامهاى کمنمک و چربى بگوشت مرغ و گاهى با ناردان مناسب بود و گوشت بزغاله نیز مناسب باشد و ملازمت حمام سبک عظیم نافع آید و مداومت حب الشفا نافع آید و ملازمت مهارس و معجون زیبق عظیم نافع بود و گویند که نقیع صبر یک درم با یک مثقال در آب کاسنى یک شبانروز تر کنند و بر ناشتا بخورند و سه روز همچنین مىخورند و سه روز آسایش مىکنند و غذا بدستور مىخورند چندانکه نه درم یا نه مثقال بدین مرات خورده شود عظیم نافع بود و گر کهنه را انفع آید و حجامت ساقها کرهاى فاحش را مفید آید و بعضى عصیر شاه ترج با قند دهند و نافع مىآید و اگر از رگى که میان انگشت نر و شهادت از هر دو دست بیکبار فصد کنند
خلاصة التجارب / متن / 146 / و اما ارمنى دانه ..... ص : 144
و بسیار باشد که بثرات آن باعراض پدید آید و بثرات برطرف شود و درد و ورم و بدى هضم باقى باشد تا مدّت بحران تام و با آن حرارت نیز گاهى ظاهر مىشود و کسى که اندرین مرض تخلیطات کند و در علاج تقصیرى نماید دو سال و سه سال و چهار سال و بیشتر اندرین مرض بماند لیکن بىدانه و یا کم دانه چنین بود و امّا بسیار دانه از مدت بحران تام مذکور درنگذرد و بعلاج صحت یابد و بعضى را که اخلاط بد بسیار در بدن باشد و بثره بسیار پیدا کند و علاج نیک نیابد زود هلاک گردد علاج نخست تنقیه باید کرد بدستور غذاهاى تریاقى کم ترشى بکار داشتن و تسکین حرارت بکافوریات و غیره نمودن و گاهى که ترشى و سردى خوردن در درد و اعراض دیگر افزاید باید دانست که خلط بلغم عفن بورقى و اشباه آنست و از سردى و ترشى حذر کردن و اگر بخلاف این بود باید دانست که خلط صفراى محترقه است و ترشیهاى تریاقى بکار باید داشت و آنجا که بثرات یکیک پدید آید به تیزاب مدبر رفع هریک نمودن عظیم نافع آید و مداومت خوردن و بوئیدن تریاقات بعد تنقیه مناسب هر خلطى واجب بود و حذر از شیرینیها و گرمیها که حادکننده و بر جوشانیده خلط باشند لازم بود و همچنین از هرچه بادانگیز بود و خمر درین مرض عظیم مضر بود و در هر ماه چند نوبت ملینات قوى مثل فلوس خیار شنبر اندر مغلى مناسب و با شیر خشت اندر معصور انار و نقوع سناء حل کرده باید داد و هلیلجات نیز مناسب بود و هر سه ماه حجامت بر ساقین عظیم نافع بود و تیزاب مدبر نرم بر محل درد از مفاصل مالیدن مفید بود و بعد تیزاب روغن مورد که مر مکى اندر ان حل کرده باشند مالیدن نفع تمام بخشد دردها را و روغن مغز تلخ شفتالو و زرد آلو مالیدن بسى نافع آید و بخور برگ گز و صندل و انگزه هر هفته چند نوبت در شیب دامان مریض که بسیار دانه بود کردن بسى مفید آید و محل علت را بطبیخ اشتر خار و گل سرخ و مورد و گز که اندک سرکه اندر ان باشد هر روز شستن بتخصیص در گرما مفید بود جدوار بگلاب سائیده بر محل زخمها و درد طلا کردن نافع بود و چون از مباشرت افتاده باشد هر شب جدوار سائیده باب در احلیل باید چکانید و به پر مرغ مرو فرستادن و بر خصیها مالیدن و در دار المرز ماردوا و فاشراست و او را بگیلانى والک مىگویند و تخم او را والکدانه و به آب سائیده مىمالند برانها و در هفته یک نوبت یک مثقال و دو مثقال بعسل معجون کرده مىخورانند و قى و اسهال چند واقع مىشود و عظیم مفید مىآید و بسیار را بدین نوع علاج کنند و مداومت خوردن جدوار صباحها در گلاب سائیده و همچنین فادزهر حیوانى و گل مختوم و گل ارمنى در شربت آبى و یا در لعابى مناسب حب الشفا در معصور انار حل کرده و حافظ الصحة و تریاق کامل و اشباه اینها بیخ این علت را بر کنند و اکثر آن بود که پیش از هفده ماه اصلاح نیکو کنند
خلاصة التجارب / متن / 153 / و اما خراج ..... ص : 151
و موم و روغن زیت سازند پزاننده و سوراخکننده بود و همچنین مرهمى که از پیاز و کرنب پخته و مغز پنبه دانه و خمیر ترش و خردل و زبل کبوتر سازند و همچنین مرهم داخلیون که اندر لعاب خردل حل کرده یا صابون و انجیر سرشته باشند و همچنین نمک قلیات و نوشادر لعاب خردل سرشته و همچنین زرایح سوده و بسرگین بط یا باز سرشته و با روغن کرچک و موم مرهم ساخته و دواهاى اقوى فلغمونى مذکور شد اگر احتیاج افتد از انها بکار دارند و هرگاه سوراخ شود چرک و جراحت آن را بمرهمهاى مناسب اصلاح کنند و اگر مریض بعد تنقیه مداومت حب الشفا یا حافظ الصحة نماید تا ریختن خلط بمحل علت و تعفن آن را منع کند و قوت را نگاه دارد و الم را کم سازد و صاحب را از ان آگاهى باشد بهتر بود بلکه واجب باشد و هرگاه بیند که خراج عظیم افتاده و قوت طبیعت بتمام پخته شدن آن وفا نمىکند و یا بیم آن بود که بتمام پزانیدن آن آفتى اندر ان عضو تولد کند باید که تمام ناپخته آن را بشگافند و ماده آن را بیرون کنند بتدریج و احتیاط نمایند تا آله چرح بعضو شریف که قابل جراحت نباشد نرسد و آنجا که ریم تمام رسیده باشد و پوست قوى باشد و بضرورت شگافند باید که ریم آن را بدفعات بیرون کنند و نگذرند که بیکدفعه بیرون آید که بیم هلاک بود چنانچه سبقت بیان یافت و گاه باشد که ماده غالب پخته باشد در محلل علت و جاى آن و صلاح پزانیدن آن جمله نباشد اگر چنانچه لختى بسر تیغ آن را بپاچنند چنانچه در حجامت مىکنند تا لختى ماده آن دفع گردد بیجذب انگاه محلات از مراهم برافگند مناسب بود علق برافگندن بر حوالى علت عظیم نافع آید و آنجا که محلل علت از رنگ مقرر نگردد جز علق افگندن و دستکارى چاره نباشد و طریق دستکارى و صلاح آن بجراحان استاد و متعلق بود آنجا که مزاج اندر باطن باشد هم نخست تنقیه باید کرد بدستور و غذاهاى لطیف دادن بدستور و تسکین حرارت بچیزهاى معتدل و لعابها نمودن و از چیزهاى سرد که ماده را خام کند در بودن همچنین محذرات و ترشیها مطلقا دور داشتن مگر که حرارت غالب بود که اندک ترشى و خنکى توان داد بعده تدبیر پختن ماده کردن بخوردن منضجات و غذاهاى لطیف مناسب مثل کشکاف و شورباهاى نرم که دارچینى و اسفناج و پیاز اندر ان کرده باشند و نخود آب که کرنب و پیاز اندر ان پخته باشند بغایت مناسب بود و همچنین اماج رقیق از آرد جو به اسفناج و زرد چوبه و دنبه تازه روغن بادام پخته و حسوى که از آرد جو یا نشاسته جو و روغن بادام و صمغ عربى سوده سازند بعد پختگى ورم نافع بود و خمر رقیق سپید اندکاندک جهت پخته ساختن ماده
خلاصة التجارب / متن / 155 / و اما دمل ..... ص : 154
آنست درست بیرون آید و آن هنگام دگر بدارد نهان احتیاج نیفتد و خاریدن محل دمل در اواخر که چرک نباشد نشان روئیدن و بصلاح آمدن و بسیار بود که تخم تمر هندى کوفته نرم و اندر آب همچو مرهم پخته نیمگرم مکررا بر دمل نهند و آن را بپزاند و زود و بصلاح آورد و کافى باشد و همچنین خمیر ترش شده و روغن کرچک بهم سرشته نیمگرم را مکررا طلا کردن و خمر و دوشاب بهم سرشته مکررا نهادن و لعاب تخم مورد و لعاب تخم کتان نیمگرم را مکررا افگندن و گندم که روزهوار خائیده باشد ضماد کردن مکررا و پیاز پخته در شیب آتش بستن مکررا عظیم نافع بود و در اول تا سه روز رادع چون آرد جو اندر آب عنب الثعلب یا آب گشنیز تر طلا کردن اولى بود اگر دمل سخت گرم نباشد و دیر پخته مىشود از رگى که بدان پیوست باشد لختى خون بیرون باید کرد انگاه حجامت بر دمل کردن تا ماده آن تمام دفع شود کسانى را که دمل بسیار پیدا مىشود ریاضت بعد از هضم طعام کردن سود دارد و از طعامهاى غلیظ و گوشت و شیرینىها پرهیز لازم بود گویند یک هفته هر روز مقدارى طبیخ بیخ روناس آشامیدن منع آن بکند و کسى را که دمل در حرکت سفر و غیره پیدا شود باید که البته آن را نیکو حفظ کند که بر جاى سائیده نشود که وحشت آن عظیم گردد و بیم ناسور بود کاغذ بسرش بران چسپانیدن که گرد بر گرد آن کاغذ چسبیده باشد نه بر سر آن عظیم مفید بود و هر دمل که بچرک آید رطوبت آن چنان پاک مىباید کرد و احتیاط نمودن که بمحلى دگر نرسد که بسیار باشد که از بوى آن دگرى برآید بر آن حوالى که آن رطوبت گذشته و مجربست و بدانکه بعضى دمل را که ریشهداران باشد آن را دبیله گویند و بعضى دبیله دمل بزرگ را گویند که دهن باز کرده و اگرچه آخر آن جمله یکى گردد و بعضى دبیله بر اورم دموى که اندک صلابت پیدا کند اطلاق کنند و بعضى بر هر ورمى که پخته گردد و سر کند اطلاق نمایند
خلاصة التجارب / متن / 167 / اما صداعخونى ..... ص : 167
سبب سابق آن اشتداد حرارت دم و صعود بخارات آن بود بدماغ علامت آن گرانى سر و چشم و اندامها بود و ماندگى یافتن بىسببى از تعبها و ریاضها و غنودن بسیار و شیرینى طعم دهان و میل خواب و سرخى چشم و پرى رگهاى چشم و غیره و خاریدن بایگاه فصد و حجامت و اشتداد بعد غذا و شیرینى علاج آن مبادرت بود و بفصد قیفال یا اکحل و یا بشرط اذن و یا زدن رگ پیشانى و بعد از ان اگر حاجت باشد تنقیه بهلیلجات و امثال آن کردن و غذا و شربت و ضماد و طلا بدستور سابق بکار داشتن و اگر تسکین نیابد فصد صافن کردن و بر ساق حجامت کردن
خلاصة التجارب / متن / 178 / قرانیطس ..... ص : 175
با مبالغه در جذب ماده باسافل و اگر تیزاب فاروقى تیز بر کفهاى دست و پاى مریض مالند چنانچه پوستى قوى از ان بردارد و بر سر او تیزاب نیم نرم مالند و مهلت دهند و تدهین کنند بروغنهاى محلل معتدل بعد از آنکه روادع و ملعبات و آب گشنیز و اشباه آن بکار داشته باشند و ماده فى الجمله خنک ساخته و باسافل مائل گردانیده بحقه و غیره و خفت باستفراغ حاصل کرده بغایت نافع بود و تسکین وى با خوشهوا روشن و بىنقش باید و در روز اول هیچ غذا نباید داد و بر سکنجبین ساده و امثال آن اقتصار باید نمود و بعد دو روز کشکاب رقیق باید داد و بعد سه روز یا چهار روز کشکاب غلیظ دادن مگر آنجا که از ناخوردن دانند که ضعف مى و بر طبیعت مریض گران نمىآید که هنگام غذاى خنک از کشکاب و غیره پیشتر از روز سوم توان دادن امّا آنجا که اغراض قوىتر بود تدبیر لطیف تر و خفت و غذا بیشتر باید و آب سخت سرد را از صاحب این مرض دور باید داشت و آنجا که بول کردن فراموش کند مثانه او را بروغن شبت نیمگرم چرب باید کرد و انگشت بر نهادن تا بول جدا گردد و آنجا که ماده قرانیطس خلط محرق بود در تسکین و خنک ساختن ماده اولا تقصیر نباید کرد و بعده بملینات خنک استفراغ باید نمود و حقنه که از آلو و سپستان و عناب و نیلوفر و شاهتره و مویز و بیخ خطمى و ترنجبین و حلیب بزر خیارین و کشکاب و خبازى و بابونه و روغن بنفشه بادام ساخته باشند بکار داشتن و بشیافى که از ترنجبین و بنفشه و خطمى شیرین و شکر و انجیر و سمقونیا و قراقروت و زهره کاو ساخته باشند گاهگاهى شکم فرود آوردن و باقى تدابیر بطریقى که ایما شد مرعى داشتن و انجا که ماده خون صفراوى بود و سحنه مقتضى فصد قیفال مستوفى باید کرد و الا حجامت ساقین و میان دو شانه کردن و رگ گوش و رگ پیشانى و بینى و زیر زبان زدن و بعد از ان تلئین فرمودن بمذکورات و در خنک ساختن ماده اعتدالى مرعى داشتن و باقى تدابیر که بدان ایما شد بدستور بجا آوردن و آنجا که اضطراب و درد عظیم بود بر تیزاب کارى و غیره تسکین نگیرد و چاره نبود جز آنکه مخدرى مقوى بدو بخورانند آن مقدار که او را از درد بیخبر سازد و انگاه مجال یابند باهتمام تحلیل مشغول شوند آنجا که مرض بشرکت اندامى دیگر باشد علاج مشترک باید کرد و در جمله باید که آنچه بر سر مىمالند و مىنهند جهت ورم نخست رادعهاى محض بکار دارند تا آنچه بخارات متوجه بود بازیستد و مدد علت منقطع شود و بعد از ان لختى قوابض زیاده کنند تا عضو قوت یابد و بعد از ان مبردات بىقابض بکار دارند
خلاصة التجارب / متن / 179 / شفاقلوس ..... ص : 179
این فلغمونى جرم دماغ بود و سبب آن احتباس خون عفن باشد در مغز علامت آن تپ گرم لازم و اضطراب و صداع صعب بود چنانکه گویا درزهاى سرگشاده خواهد شد و چشمها سرخ باشد و بیرون خواسته و خفتن بیمار بىنظام و قاعده بود برخلاف عادت بیشتر بقفا باز خسپد و باشد که بسبب مشارکت غشا کزاز تولد کند و باشد که بمشارکت معده و غشیان رنجه دارد اکثر این مرض در سیم بکشد و آنچه از ان بگذرد امید خلاص دارد علاج آن همچو علاج قرانیطس خونىست لیکن آنجا در مبالغه باید کرد و خون فاسد بسیار بیرون کردن بدفعات در روزها متعاقب و بعد از فصد قیقال اگر اغراض و درد کمتر نشود و رگ پیشانى و رگ زیر زبان باید زد و اگر بزیادتى احتیاج افتد حجامت ساقین کردن و سائر تدابیر به دستورى که در سرسام فهم شد مرعى داشتن و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 187 / مالیخولیا ..... ص : 182
و درد معده باشد عظیم موثر افتد و ملازمت حمام فاتر بىغلبه مکث و بىضرورت جنابت بسى مفید بود بر سیرى و در مراقى با وجود این تدابیر مذکوره گاهى چیزهاى که نفخ را بشکند مثل زیره دارچینى و مصطگى و قرنفل و زنجبیل اندر طعام ایشان باید افگند و اصلاح حال جگر کردن و مقویات آن چنانچه در امراض جگر مبینست و همچنین تقویت دل نمودن بغایت در هر تدبیرى و بر مراق طلاها و ضمادهاى محلل نفخ و مانع تولید آن نهادن از آنچه در اورام سر مذکور شد و انجیر در سرکه خیسانید و بدست مالیده باندک روغن گل طلا مفید آید آزموده است و همچنین عصیر کاسنى و گشنیز و گل سرخ سوده باندک ریو طلا کردن و بمروحه در گرما خنک داشتن و همچنین طلاى جدوار در آب گشنیز تر و گلاب و سرکه و اگر مداومت مالیدن تیزاب نرم و تدهین بدهن در نمایند تدبیرى کامل بود و چون فساد مراق غالب باشد داغ سوختن بر جانب راست مفید آید و کبر بسرکه چاشنىدار و سکنجبین عنصلى قندى کم ترشى و سکنجبین شربتى دینارى جمله درین و آنچه از وحشت سپرز افتد نافع بود گاهى خوردن و آنجا که تورمى در مراق باشد طلاهاى مذکور و حجامت نافع بود و تیزاب تحلیل آن انفع بود و در جمله شربتها و غذاها و میوههاى سردتر دادن و در هواى چنین بودن بهترین معالجاتست جهت آنکه برطوبت گه ضد یبسست که سبب کلى آنست نیز مانع تولید باد و بخارست و مستحیل بسودا نمىشود قطعا و مسکن سائر بخاراتست بنا بر اینست که ماخولان و مطلق اهل سودا از چنین خوردنیها تازه و گشاده دل مىشوند و تسلى مىیابند و لختى باهوش مىآیند و از ضد آن برعکس و آنجا که سبب ورم طحال و رحم یا غیر آن آماسى و اشباه آن بود علاج آن امراض کافى بود خارج مبحث باشد و همچنین موروثى که آن خود علاجپذیر نیست ازین مبحث بیرون بود و ماخول حقیقى را گاهى جماع کردن مفید باشد جهت کشیدن ماده از دماغ و رفع بعضى بخارات که در مشغول گشتن طبع بمرغوب و فراموش کردن مرض و تسکین حرارت بخار گرم و سوخت لیکن باید که افراط نکند که یبس غلبه آورده بناخواست رغبت کم نکند که تعب عظیم و کراهیت حاصل شود و در مرض افزاید و با غیر محبوب نکند که بدل ما یتحلل دیر پدید آمد و با مرغوب زود ماده منى حاصل گردد و زود ضعیف نشود و باید که بعد طعام و شراب و میوه کند جهت آنکه بر خلو معده و بدن یبس و حرکت بخار غالب شود و بر پرى معده و ترى بدن این چشمها بنا شد و رطوبات در بعضى مجارى بماند یمکن که در پایها وجعى پدید آید و ماده از دماغ بدانجا متوجه گردد و یا انتقالى افتد و ماؤف بود عضوى سفلى بهتر از ماخول بىتمیز بودن و خواب هم بعد از خوردن تریها
خلاصة التجارب / متن / 201 / مصرع ..... ص : 197
دماغ همچو حرکت مورى یا نفخى در شیب پوست و درون آن مقدار که بسر رسد و چشم تاریک شود و صرع گیرد شاهد این صنف بود و اعضائى که از ان این بخار برآید پاى بود و دست و پشت و زهار و رحم و معده و اوعیه منى و آنچه بجهت حبس منى افتد تقدم عادت استفراغ آن و تقدم حبس آن و غلبه میل جماع و تیرگى حواس شاهد این صنف بود و باشد که در اوقات صرع انزالى یا مذى واقع شود و آنچه بجهت حبس حیض افتد تقدم حبس و تیرگى چشمها دلیل بود و تفصیل این دو قسم در اختناق رحم کرده شود و آنچه از بخار گرم افتد سیلان لعاب غالب از دهن و ظهور کدودانه و اشباه در براز و دشوارى قلیل و لازم در اکثر اوقات و بدى و شکستگى رنگ بشره و نحافت با وجود خورش تمام و پیچش شکم در حوالى نوبت صرع شاهد این صنف بود و آنچه از بخارى بود که از همه تن برمیخیزد دلائل خلط غالب و پراگنده در بدن و عدم دلیل آفات سائر اعضا شاهد این صنف باشد و آنچه از ذکاى حس دماغ افتد تیزى حواس و سلامتى اعضا و مقارنت رایحه بدو عدم تکرار بنوائب و تقدم تنفر آن شاهد این صنف باشد علاج آنجا که صرع از سودا یا از دم سوداوى افتد یا آفت مراق و طحال علاج بدستور مالیخولیا باید کرد و آنجا که سبب بلغم یا دم بلغمى بود علاج بدستور صداع سرد و بلغمى و بعضى از علاج لیثرغس باید کرد و آنجا که سبب خلط صفراوى گرم بود علاج بدستور صداع صفراوى و بعضى از علاج قرانیطس باید کرد و آنجا که سبب باد و بخار بود علاج صداع ریحى باید کرد و آنجا که سبب آفت عضوى باشد علاج آن عضو و تقویت دماغ باید کرد بعد تنقیه و آنجا که سبب سمى باشد علاج آن بدستور که در باب سموم مذکور شده باید کرد و آنجا که سبب بخار سمى باشد از احتقان اخلاط در اعضا آن محل را که بخار از ان برمىآید داغ باید کرد و بتیزاب کارى تحلیل اخلاط آن باید کرد و بمسهلات تنقیه دماغ و بدن کردن و بالاى آن محل را پیش از وقت صرع محکم بستن نافع بود و اگر آن عضو را توان قطع کردن بقطع آن بالتمام مرض مندفع گردد و شرط آن محل و حجامت آن در هر هفته عظیم مفید باشد و آنجا که سبب بخار و ضعف معده باشد قى در هر سه روز مفید بود و ترکى جلنابى و یا رس و بلادر و یا حافظ الصحة و سفوف مقوى مداومت نمودن نافع بود بعد تقویت دماغ و خوردن شراب نرم هم مفید بود و داغ بر معده نهادن مناسب باشد و غذاهاى سبک کم بخار نیکو آید و همچنین گلقند و مقویات معده بر بالاى طعام مفید بود و سائر امراض معده را
خلاصة التجارب / متن / 203 / مصرع ..... ص : 197
چرب و شیرین و غذاهاى غلیظ از گوشت حیوانات بزرگ و لبنیات و میوههاى کم حلاوت و ماهى و چیزهاى سخت ترش و شلغم و کرنب و تره و سیر و پیاز و باقلاى خشک و عدس و لوبیا و هرچه بخار انگیزد و تیز طعم بود یا سخت سرد و یا سخت گرم بود پرهیز کنند و همچنین از هر چیزى که بوى آن صرع بجنباند چون دود گوگرد و روى سوخته و قیر که روغنى یا صمغىست سیاه و قطر آن که روغنى باشد سیاه و بد بودار و سرون بزوتیس و بوى مردار بتخصیص آن را که از ذکاى حس صرع افتد و همچنین از چیزهاى که حس پریشان مىکند و بخار دماغ را مىجنباند چون ملاحظه چیزهاى و دارو گفتگوى غلبه و آوازهاى بلند و در آب روان از بلندیها نگریستن و بسیارى فکر در مسائل و غیره بر سفیدى و روشنائى قوى نگریستن و از ریسمان باد خوردن و در روى باد شستن و همچنین از هر فعلى که اخلاط را سخت در حرکت مىآورد چون حرکات متعب بىعادت و بر امتلا جماع عادت و حمام گرم و خواب روز و غالب و حرکت در گرما غالب و در سرماى غالب و همچنین از اعراض نفسانى مفرط بتخصیص از غم و خوف و غضب و همچنین از هوا و غذاهاى بد و مولد خلط و مدد آن و تدبیر جامع النفع درین مرض داغ کردن پیشانیست و نزدیک میان دو ابرو یا بر میان سر بر محل یافوخ یا بر پس سر که چالست و حجامت پس سر و میان دو کتف و ساقها و مراق و تیزاب کارى تمام سر و کفهاى پایها بعد تنقیه و مداومت روغن کارى سر بروغن مار و عقرب و موم روغن نفط و کرچک و دهن بسر و راحت و روغن ضفدع و گرگ بچه و کفتار و در هر هفته تنقیه بمسهل یا تلئین مناسب یا حقنه کردن و یک روز در میان یا دو روز قى کردن و حرکت معتدل بین الطعامین چنانچه عرقى فى الجمله بباید کردن و مسام را گشاده داشتن و جند بیدستر و فاوانیا با خود داشتن و بر معاجین مقوى مانع بخار بعد طعام مداومت نمودن و مریض را خوشدل ساختن و بظرافتها و صحبتهاى مرغوب مشغول کردن و غذاهاى پرقوت و سبک سریع الهضم خوردن و از امتلا و تخمه و بیضه دور بودن و اطراف را بستن و محجمه آتش بر ساق نهادن و نقل بهواى ضد هواى محل حدوث مرض کردن و در جایهاى بیهم و غم نشستن و بکم خوردن آب و میوه عادت کردن و اکثر اوقات دلک معتدل از طرف بالا بشیب کردن و هر روز غرغره بغرور مناسب کردن و در سرماى ماه جند بیدستر قدرى خوردن و سه روز در سرماهها افسونهاى ماده که درین باب آزموده است خواندن و بر مریض دمیدن که طریقش اینست که چون مریض از خواب برخیزد و صباح بر ناشتا او را بنشانند و چادرى سفید بر سر او پوشند
خلاصة التجارب / متن / 206 / سکته ..... ص : 205
گشاده بوده باشد بهم گیرد و فرق میان آن و غشى در غشى گفته شود و چون اشتباه افتد که مسکوتى که دمزدن وى ظاهر نباشد زنده است یا نه پنبه زده بر بینى او نهند و قدرى آب بر روى شکم وى ریزند اگر اندک حرکتى اندر آب با پنبه پدید آید زنده باشد و الا مرده بود و اگر آئینه روبروى او دارند بتوان دریافتن و شریانى در درون و بر هیئت بر جانب ظهر که دائما در حرکتست و نبض از جهت برو خارج و ضعف زود از حرکت بازمیماند و بادخال اصبع معلوم توانکردن که حرکت مىکند یا نه و تا آن ساکن نگردد حیات منقطع نشود و بهتر آن بود که درون چشمهاى مسکوت نظر کنند اگر مثال انسان که آن را مردمک گویند دیده مىشود زنده باشد و الا نباشد علاج آنجا که خون غالب باشد و مسکوت سخت سرخ و مرطوب بود نخست فصد باید کردن از قیفال هر دو دست یا از وداجین و بر ساقها حجامت نیکو کردن و شکم را بحقنهاى معتدل فرود آوردن اولا و بعده بحقنهاى حاد اگر احتیاج باشد و چون دندان بهم درنبرده باشد پر مرغ از روغن سوسن و غیره چرب باید ساختن و بایارج فیقرا آلودن و بحلق او فروکردن تا باشد که قى افتد و بعد قى حقنه کردن اولى باشد و مهرهاى پشت و گردن او را بروغن فربیون گرم کرده نیک بباید مالیدن و اگر چیزى بحلق او فرورود تریاق بزرگ و اشباه آن یا جندبیدستر یا حلتیت یا سکنجبین در ماء العسل حل کرده بحلق او باید چکانیدن دموى سر را بباید ستردن و دواهاى حاد مفرح مثل فربیون و بلادر و زراریح و خردل و بیش و سیماب و اشباه اینها بر او ضماد یا طلا کردن گرم کرده و عصیه مرزنجوش و جندبیدستر و زهره کلنگ بهم آمیخته در بینى او چکانیدن و نمک گرم کرده بر سر او پیوسته ضماد کردن نافع بود و گفتهاند که اگر طبقى یا تابه را بآتش سرخ سازند و بر سر او مىنهند چنانچه موهاى سر او را بسوزد عظیم مفید بود این جهت آگاهانیدن بود و ترقیق خلط لزج و باید که اطراف او را محکم بمالند و پشت بکوبند و پیوسته بخور مناسب به بینى او مىدارند و اطراف او را در محلى که هواى آن معتدل بود اندر آب گوگرد مىنهند و اندر حمام گرم بىآب بعد از استفراغات مىنشانند و آنجا که از بلغم لزج افتاده باشد در قى و حقنه نیز و مالیدن بلثه خشن و نهادن تابه گرم و مفرحات بر سر ضماد کردن و سائر علاجهاى مذکور سواى فصد و حجامت مبالغه تمام باید کردن و خون را بحال خود گذاشته بحرکت درآوردن و در تسخین دماغ و ترقیق و تلطیف ماده بیشتر کوشیدن و قنطوریون کبیر و شحم حنظل و غاریقون اندرین حقنه مناسب بود و اگر بچوبى نرم یا روال بر سر او بسیار زنند بغایت مفید باشد و آنجا که از سودا افتاده باشد اگر در خون
خلاصة التجارب / متن / 213 / فالج ..... ص : 208
و خوشنظر با بهنگرا جوشیده باشد و روغن راحه با قیروطى و نفط در ان غالب کرده و همچنین در آب زنى که در ان بچه گرگ زنده و ضفدع زنده و کلاغ بزرگ سیاه زنده جوشیده باشد و روغن خشت پخته نصف آن کرده عظیم نافع آید و همچنین طلاى زنجبیل خام سوده و در آب همچو مرهم پخته گرمگرم بر پس سر و مهرهاى کمر را مفید آید و همچنین دواى ابله فرنگ بدستورش مالیدن و عرق کردن و گاهگاهى نیم درم جند خوردن بسى فائده دهد خصوصا با یک درم ایارج و گفتهاند که هر روز یک درم ایارج با یک درم جند خوردن مفید آید و مغز حیوانات با ابزارهاى مذکور خوردن بجاى طعام عظیم مفید بود و روغنى به پیپل و فرفیون و بزنجبیل و جند در ان باشد مالیدن نافع آید و آنجا که سبب افلیج بهم در نشستن اجزاى عضو بود از سرماى سخت و یا از عارضى دیگر چنانچه مبین گشت اغلب آن باشد که برفع آن سبب و تدارک وحشتهاى آن مرضى مرتفع گردد و تدبیر سرما خورده و کوفتگیها و اورام همه از بیش مقرر شده امّا بیرون رفتن مهره چون از ریحى غلیظ باشد و یا از ماده لغزاینده علاج آن صعب باشد و در ریاح للافرسیه بیان این کرده شود و هرگاه باشد که مفلوج را حنجره و مرى سخت گردد و چیزى بحلق فروبرده و محجمه آتش بر زیر زنخدان او باید نهادن تا گرم شود و آن را بسر تیغ انجیدن بدستور حجامت امّا خون بیرون نکردن و سکنبیج و جند بیدستر طلا کردن امیر شیخ جلامیر در روزى گرم خمر خورده بود و بر امتلاى بدن سوار شده از پى شکار بسیار تاخته و مرطوبتى هم داشت چون بخانه آمد فى الحال آب سرد خورد با طعام شیرین از پى آن دیگر آب سرد در ساعت استرخاى عامى پدید آمد مولانا عطاء اللّه طبیب کردستانى که یکى از استادان مصنف بود فى الحال او را در آب یخ بغایت سرد تا بگردن نشاند چنانچه لرزه برو افتاد بعد از ان پیاله پیاله دوغ گاوى به یخ سرد کرده بدو مىخورانید بافراط و چون از سرما سخت بیطاقت شد مهلتى مىداد در سه شبانروز پیوسته بدین طریق مىکرد دیگر هیچ غذا نمىداد تا تمام بحال خود بازآمد و فترتى که درین تدبیر واقع مىشد زمانى بود که در شب خواب مىکرد پس این راى اختراعى غریبست جوانى را از سن ده سالگى افلیج عامى طارى شده بود بلغمى و هشت و نه سال داشت و دستها و پایهاى او لاغر شده بود در حضرت او را مداومت مالیدن دهن راحه فرمودند در آفتاب گرم و در پیش آتش در خانه گرم بر تمام بدن چون دو سال این مداومت کرد و چنان شد که برخاستى بآهستگى دراز چوب بدست گرفته قدرى راه رفتى و بدست چیزهاى
خلاصة التجارب / متن / 226 / اما آنچه بچشم مضرست ..... ص : 226
دود بسیارست و گرد و مواجهه باد و ملاقات هواى سخت سرد و سخت گرم و بسیار و بسیارى تدهین سر و روغن در چشم کردن و نگریستن بر آفتاب و ماه گرفته و بسیار نظر کردن بر نور آفتاب و بر چیزهاى براق و درخشنده و سخت سپید و روشن مثل برف و بر روشنیهاى متحرک همچو عکس آب جنبنده و بر چیزهاى دوار و از بلندیها بر زمین و بر آب رود بزرگ سیل و بر نقشهاى خود و خطهاى باریک و بر چیزهاى آنچه سیاه و سفید و مستلقى و بر روى خفتن و مستى و تخدیر متواتر و المعمه و اشربه بدگوار و چیزهایى که بخار بسیار و بد از ان بدماغ برآید و چیزهاى تیز چون گندنا و پیاز و سیر و اکثر شیرینیها و کندن موى بینى و بغل و ابرو و مژه و بوى بغل و بویهاى گنده و بوى خربزه و شماسه و پوست جوز و برگ آن و بسیارى استحمام و جماع و رگ زدن و حجامت کردن
خلاصة التجارب / متن / 229 / امراض عین و اسباب و علامات و علاج آن ..... ص : 227
دردى باشد و آبى مىریزد و شبها مىچسپد هر روز مهالک کشیدن یک نوبت و اگر این اعراض قلیلى باشد پیوسته طوطیاى شسته و سوده بر گرد پلکها مالیدن و بعد تنقیه هر روز بحمام فاتر در آمدن ساعتى و آب غالب بگرمى مائل بر سر ریختن و تیزاب نرم بر صدغین و گرد چشمها مالیدن در عظیمى درد و آنچه بهر سببى بخصوصه نافعست آنست که در دموى روز دوم فصد فیقال کنند و اگر مانعى باشد سرهاى گوش بپاچیند یا بر پس سر حجامت کنند یا بر ساقهاى پاى مکررا و بعد سوم ملین شراب بنفشه و گل مکرر در نقوع مذکور دهند یا بشیاف بنفشه و شکر شبانروزى در کرت شکم فروآرند و شیاف دردى در چشم کشند یا شیاف برء الیوم در چکانند و غذاى سبک بکار دارند و بعد از تنقیه ملازمت حمام کنند و اندر صفراوى چون بىبلغمیتى نمىباشد روز چهارم تنقیه کنند بملینات صفراى مقوى بسنا و اشباه آن و فلوس خیار شنبر اندر مقل حامض یا هلیله زرد اندر معصور نار یا ترنجبین در عصیر آلوى پخته یا مقشر منقوع و امثال اینها و درین اثنا مسکنات صفرا مىدهند از نقیع فواکه و فاتق شیرینى مائل با مغز بادام کوفته و مداومت حمام فاتر بعد تنقیه و غذا کشکاب که در ان کدوى پخته باشند و روغن بادام افگنده بسى مناسب بود و شیاف دردى بلعاب بزر قطونا حل کرده کشیدن نیکو آید و اندر سوداوى تنقیه بدن و دماغ کنند بمسهلات سودا بعد چهارم و در تبدیل مزاج کوشند و بر کفهاى پاى توى دنبه پیوسته بندند و غذاهاى چرب خورند و مهالک کم توتیا مىکشند و اندر بلغمى بعد سوم تنقیه بلغم دماغ کنند بمسهلات بلغم چون حب چنبال و امثال آن و نخود آب چرب و اماح و اشباه آن اندکاندک خورند برجوع غالب و نطولات محلل بکار دارند و اگر مسهل را مانعى باشد شیافهاى حاد جهت اجابت استعمال کنند هر روز چند نوبت و تکمیدات پنبه دود کز داده و اشباه آن پیوسته مىکنند و در ریحى چیزهاى شکننده باد خورند و از چیزهاى نفاخ و امتلاى معده پر حذر باشند و زیره و جوز بدستور بندند و طبیخ محللات باد بعد سیم نطول کنند و تکمیدات بادشکن پیوسته مىکنند و محجمه آتش بر چال پس سر نهادن بسى مفید باشد و در جمله اگر تدبیرى توانند کردن که زحیر یا زلق الامعاء از ان پدید آید بسى نافع باشد چون بزنم نشستن و چیزهاى تیز خوردن و اشباه آن و آنجا که ازین انواع مذکوره بمشارکت معده افتد و کمى درد آن در خلو معده و زیاده شدن آن در پرى معده و در فساد طعام در معده بدان گواهى دهد غذا کم و مقوى معده باید خوردن و در تنقیه مسهلى باید دادن که بمعده نافع بود
خلاصة التجارب / متن / 230 / امراض عین و اسباب و علامات و علاج آن ..... ص : 227
و خلط بد از معده بازدارد و معده را پاک کند چون هلیله و حب چنبال و کل مکرر و بعد طعام و آب مسکن بخار و مقوى معده بکار باید داشتن از دواها و معاجین بىمخدر مگر آنجا که درد صعب بود و باستعمال مخدر از داخل و خارج احتیاج افتد آن هنگام در طلاها اندکى افیون داخل باید ساختن و حب الشفا و اشباه آن بمقدار لائق خوردن و آنجا که بمشارکت حجاب خارج افتد و تمدد عضلات پیشانى و غلبه آفت پلکها بدان گواهى دهد در نطولات باید کوشیدن بر سر و چشم و در استحمام نیز بعد تنقیه و حجامت پس سر گردن و کمادهاى محلل و مقوى بر سر و پیشانى و چشم بعد تنقیه نهادن و آنجا که بمشارکت حجاب داخل افتد و غور چشمها با ابتداى وجع شاهد آن بود در تنقیه و نطول و ضماد مناسب و احتقان لائق و حجامت پس سر و ساقهاى پاى باید کوشیدن و آنجا که بمشارکت دماغ افتد و تقدم گرانى سر و صداع و بسیارى رطوبات چشم و بینى و لعاب دهن و نزله بدان گواهى دهد در تنقیه دماغ باید کوشیدن بمسهلات لائق و فصد قیفال و بعده تسکین نزله و نزول ماده نمودن باستعمال حب الشفا و حافظ الصحة و برشعثا و اشباه اینها و داغ شریان صدغین و تیزاب کارى سر و شقیقهها و پاشویههاى مناسب و غذاهاى نرم که اندر ان شیره خشخاش باشد خوردن و بعد تنقیه نیک و تسکین نزله و دواء الرمد بکار داشتن بیان دردى که آن را دواء الرمد ابیض خوانیم از مجربات اهل رى بگیر تخمى که آن را چشمک و چشم بضم شین گویند و آن را مقشر سازد باهم چندان نبات سفید و هم چندان انزروت و همچندان اسپغول سحق نیکو کن در هاون یا بر سنگ سماق و جمله را از والاى بسیار سفت بگذران و نگاهدار و بعضى بىاسپغول نیز سازند و نیکو بود بتخصیص در سردى هوا بیان ذرورى دیگر که آن را دواء الرمد احمر خوانیم هم از مجربات اهل رى بگیرند دواء الرمد ابیض و در هر یک درم از ان یک دانگ خون سیاوشان که آن را اطبا دم الاخوین خوانند و آن عصاره معقود بیخ هوجو بود سائیده و نرم بیخته ضم کنند و با همدیگر باز از والا بگذرانند و نگاهدارند و طریق استعمال این ذرورها در چشم آنست که مریض به پشت باز خوابانند سر بر بالین نهاده و پلکها را بدو انگشت نر و شهادت بردارند و بدرون پلکها بپاشند همچو غبارى چندانکه نزدیک بآن رسد که سرخى روى پلکها پوشیده شود بغبار آن انگاه پلکها را بگذارند تا بجاى باز رود و برهم گرفته پس لته نرم بر پشت چشم بندند و چشم باز نکند و بدست نمالد و نخارد چندانکه دارو را نیکو بخورد یعنى دارو حل شود بجمیع اجزاى چشم برسد و با اشک برون آید انگاه برخیزد و چشم اگر خواهد در تاریکى بگشاید و بهتر آن بود که هر صباح و عصر تنگ ازین ذرور سفید بکار دارند
خلاصة التجارب / متن / 233 / وردینج ..... ص : 233
این رمدى بود عظیم بد چنانچه ورم سپیده چشم بدان حد رسد که حدقه را بپوشد و چشم را برهم نتواند نهادن و این مرض اکثر اطفال را افتد از جهت غلبه رطوبت مزاج و دماغ و ضعیفى چشم و قواى ایشان و باشد که از ماده ریحى افتد همچو کیسه از ما بین سفیدى پلک پیدا شود و بر روى ملتحمه بایستد و چشم بهم نهادن با خلیدن و کوفت عظیم باشد علاج همان نوع بود که در رمدهاى صعب گفته شد لیکن اینجا مبالغه در تنقیه بیشتر باید کردن و چون از ماده گرم افتاده باشد در خون بیرون کردن باید کوشیدن بفصد قیفال و حجامت نقره پس سر چنانکه سر تیغ دراز و نیشتر فرو برند از قاعده تا ماده بیشتر کشیده شود و بحجامت هر دو کتف و علق افگندن بر پیشانى و فصد شریان صدغى و بریدن آن و بداغ کردن بسى نافع آید و طریق آن آنست که پوست را از بالاى آن شق کنند و دو طرف شریان را از محل قطع بابریشم محکم باریک بهبندند و میانگاه را قطع کنند و بسر میلى باتش سرخ کرده هر دو سر مقطوع را داغ کنند چنانکه ابریشم نسوزد پس زخم را بمرهم اصلاح کنند و ضماد گشنیز تر و زرده تخممرغ و اندک زعفران جمله بهم سائیده و باتش گرم کرده نهادن مفید باشد و اگر عنب الثعلب داخل سازند انفع باشد و موش شب پر را شکم شگافته گرم بر ان بستن نافع آید و ضماد گل سرخ و عدس مقشر و برگ خشک و عنب الثعلب و آرد جو و روغن گل جمله باهم کوفته و نرم نرم پخته نیکو آید و آنچه از خلط سرد غلیظ باو افتاده باشد بعد از استفراغ ماده غلیظ بخار انگیزد زیره نرم سائیده بزرده تخممرغ ریخته بر روى پنبه کرده و گرم ساخته طلا کردن بر پشت چشم نافع بود و اگر خشکى با آن باشد پیه شمع را نرم خراشیده با آب بسیار بر کف دست مالیده بهفت آب آن را شسته تا چون برف سفید گردد و بوى آن برود بر پنبه کرده بر پشت چشم طلا کردن نافع بود و بعد چند روز که ورم تسکین یابد بذرور ملکایا بعد تنقیه ذرور نیمانیم افگندن نافع بود و اگر پلک ریش شده باشد ذرور غیر فائده دهد و ذرور را چنان بر درون پلک باید افشاندن که بحدقه نرسد اولا و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 235 / جراحت ملتحمه ..... ص : 235
که از زخم چوب و اشباه آن افتد علاج اول فصد باید کردن بعده بملین منع توجه مواد بدانجا کردن و اگر خونى بیرون آمده باشد آن را پاک بباید ساختن و شادنج مغسول با اندک شیاف افیونى سائیده بران ذرور باید کردن و رفاده بر پشت چشم نهاده بعصابه سخت بستن و اگر خون بسیار رفته باشد توتیاى مغسول با زرده خایه مرغ آمیخته باید بستن و علاج قرحه کردن بدانچه مناسب بود و اگر چنان باشد که زخم پاره از طبقه ملتحمه بیرون افتد فى الحال حجامت پس سر باید کردن بمبالغه و ذرور اغبر پیوسته کشیدن و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 236 / طرفه ..... ص : 235
از رگهاى چشم بجهت زور مقاعده بتخصیص در حین فروداشتن سر همچو زور قى کردن علاج انجا که سبب قوى نباشد خونى که از بیخ بال کبوتر یا فاخته بفصد یا بکندن پرهاى آن گیرند تازه و گرم در چشم کشیدن نافع بود و آب ترب کشیدن هم نافع بود و اگر در ابتداى روادع داخل سازند مثل طین ارمنى و طین قیمولیا و سوده سنگ سلطان مهره نرم بهتر باشد و ضمادى رادع بر پشت چشم نهادن هم مناسب بود و آنجا که سبب قوى باشد رگ قیفال باید زدن و یا حجامت پس سر کردن و گوش انجبیدن انگاه داروهاى مذکور بکار داشتن و شیر دخترى و شیاف احمر لین کشیدن بسى نافع آید و ضماد اکلیل الملک و دم الاخوین و اصل السوس و زعفران و عدس مقشر و زرده تخممرغ و روغن گل جمله را بهم کوفته و گرم کرده بر پشت چشم نهادن بسى مفید آید و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 237 / قرحه ..... ص : 236
آنچه بر قرنیه که حدقه است افتاده باشد سفید نماید جهت زائل شدن شنعیت جرم قوى اول قرنیه از ان موضع و آنچه بر ملتحمه افتاده باشد سرخ نماید گاهى که ماده آن تمام مستحیل بمده نشده باشد و آنچه همچو پشم زده بر روى حدقه نماید آن را صوفى گویند و آنجا نیز رنگ طبقه عنبیه محجوب نگردد و اما از قروح عمق قرنیه یکى عمیق بود و محل آن تنگ شده باشد و از چرک و خشکریشه پاک بود و دیگرى را عمق کمتر باشد و محل وى گشادهتر بود و دیگرى با وجود عمق وسعت با چرک و خشکریشه بود درین هر سه نوع محل قرحه سفید نماید جهت زائل شدن شغیف قرنیه بقرحه غائر و جمله قروح عین بادیه و ضربان قوى باشد امّا آنجا که ماده از قرحه برفاده ستانند سفید بود درد بیشتر باشد و آنجا که ماده رقیق آید یا زردگونه یا همچو مده بود درد کمتر باشد و آنجا که بسرخى مائل بود سخت کم درد باشد جهت سهولت ترشح دم لطیف علاج آنجا که قرحه بر جانب راست بود بر دست چپ خواب باید کردن و برعکس و غذاى لطیف باید خوردن و اگر قوت ضعیف باشد گوشتهاى طیور نازک مناسب بود اگر اندک نان و گوشت خورد و آب شورباها و تریها بخورد بهتر باشد و از میوها و چیزهائى بخارانگیز حذر لازم بود و در استفراغ و نقل ماده باید کوشیدن چنانچه نخست فصد نیکو مىکنند از قیفالى و بعد از ان اگر قوت وفا کند در هرچند روز تقلیل خون و خلطى مىکنند بطریق نقل ماده چون فصد صافن و حجامت پس سر و ساق پاى از همان جانب و کتف همچنان و اگر مانعى در استفراغ خون متواتر باشد بمسهل و ملین و حقنه و اشباه آنها تقلیل و نقل ماده کنند و شیخ ابو على در چهار روز تنقیه فرموده است بمسهلى که فضلات گرم و رقیق را برفق دفع کنند مثل طبیخ فواکه و نقوعات مسهله و چهار شربت مقوى و امثال آن و آنجا که قرحه بسیار وسخ باشد ماء العسل کشیدن و شیاف انار شیرین در شیر دخترى حل کرده کشیدن بسى نافع آید و آنجا که با قرحه از وجع و رمد چیزى باقى بود چکانیدن شیر دخترى و کشیدن مهالک و شیاف نشاسته اندر شیر حل کرده مفید بود و چون قرحه از وسخ پاک گردد و یا وسخ نباشد مجففات مثل شیاف کندرى و کندر سوده و شیاف نشاسته بطریق کحل در شیر حلکرده جمله نافع بود و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 238 / سلاق ..... ص : 238
سطبر گشتن و سرخ شدن کناره پلک چشم بود و چون کهنه شود از فساد ماده از مژگان بریزد و محل آن بسوزد و ریش شود و بیشتر در نزدیک پیغوله چشم افتد و باشد که تمام پلک را فرا گیرد و گاه باشد که مزمن گردد و فساد ماده آن غالب شود و بحدقه نیز سرایت کند و بىباکى خلل پذیرد و سبب سلاق رطوبتى بود غلیظ روى که طبع بوره پیدا کرده و اکال شده و این علت از انتقال ماده رمد بسیار افتد علاج تیزاب کاریست چنانچه هر روز تیزاب فاروقى مدبر نرم بران مىمالند به نوعى که بحدقه نرسد و اگر هر هفته مسهل خلط لزج حاد و غلیظ و عفن مثل حب هربى و تربدى و افتیمونى خورند و در ان اثناء تیزاب کارى کنند بهتر باشد شخصى را این علت آغاز کرد در هر دو پلک و بازمیگردانند و تیزاب نیم نرم مىمالید و پنبه در درون چشم مىنهاد تا بحدقه نرسد و چون سوزش تمام مىشد پنبه برداشت و پلکها را هموار مىکرد صحت یافت بزودى و اگر تیزاب حاضر نباشد تنقیه باید کردن و افگندن زرده تخممرغ و روغن گل سازند و ضمادى که از گشنیز تر و عنب الثعلب و برگ مورد و سپیده تخممرغ و روغن گل سازند و شیاف سماق در گلاب و سپیده خایه مرغ سوده کشیدن و مهالک بکار داشتن و به آب دریا و معدن شستن و هر روز در حمام آب گرم بسیار بر سر ریختن در انحطاط مرض و آنچه کهنه شده باشد بر ساق اول حجامت باید کردن و بعد از ان رگ پیشانى هر روز یک نوبت زدن و سر گوشها انجیدن و زلو مکرر افگندن و استحمام را متواتر کردن و این طلا از خارج بکار داشتن مس سوخته نیم درم
خلاصة التجارب / متن / 245 / غرب ..... ص : 245
اماسى کوچک و متفرح بود که اندر گوشه چشم پدید آید و این چنان بود که فضلهاى که از چشم برمص و اشک مىپالاید در غده جمع آید و آنجا محتبس گردد و متعفن شود و سبب آماس و قرحه گردد و با ضربان و درد بود و باشد که استخوان را تباه کند و قرحه آن بد و زشت گردد علاج زود استفراغ و تنقیه تام باید کردن و در تحلیل آن قبل از سر کردن کوشیدن و مناسب باشد که علق بسیار برافگنند و بعد از ان بر چال پس سر حجامت کنند و همچنین بر ساقها و سرهاى گوش بپاچیند و حب چنپال و اشباه آن مسهل بخورند و مامیثا و صبر و زعفران و صدف سوخته آنچه باشد به آب طرب طرخشقوق سوده طلا کنند و طلاى نطرون و مر و صبر بهم سرشته بسى مجربست و گفتهاند که خاصیّت ماش آنست که او را بخایند و بر غرب نهند زائل گردد و اگر کندر با سرگین کبوتر سرشته و زاج سوده و سکنبیج بسرکه حل کرده بر ان نهند پیش از آنکه سر کند آن را پزاند و بگدازد و اگر پخته شود سر کند آن را بفشارند و پاک کنند و نگذارند که چرک جاى گیرد که باستخوان مجاور ان هم مضرت باشد و مغز جوز عور گرفته در سوراخ غرب آغشتن مفید بود و همچنین برگ مورد خشک و مز و زیبق باهم گرفته و بزرده تخممرغ سرشته و اگر ممکن بود که در اول بسر چوب باریک تیزاب گرم کرده زنند چنانچه بچشم رسد چندانکه سوراخ شود عظیم نیکو بود و زود بصلاح آید و احتیاط آنست که قدرى پنبه چرب در درون چشم نهند پهلوى آن و محل ورم را افراشته دارند و قطره روغن در چشم بچکانند و هر ساعت آب و روغن حاضر دارند تا اگر قلیل بچشم برسد فى الحال بشویند چشم و دیگر بار روغن درچکانند و بعد سوراخ شدن مرهم لائق تا جدوار بکار دارند و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 248 / ضعیفى قوت بصر ..... ص : 245
بىنقصانى در عضوى چشم افتاده باشد فصد قیفال باید کردن و بعد از ان حب الصبر بکار داشتن و ضماد آرد جو به آب برگ بید یا برگ خرفه بر پشت چشم نهادن و بر صدغ شیاف مامیثا و صندل طلا کردن و گلاب سرد در چشم چکانیدن و بر پس سر حجامت کردن بر چشم زرده تخم مرغ و روغن گل نهادن و به پشت خواب کردن و غذاهاى سبک خوردن و اگر از غلبه رطوبت عنبیه افتاده باشد استفراغ رطوبات باید کردن و رگ گوشه چشم و صدغ زدن و شیاف زهرها کشیدن و سل بستن و در آب دریا و معادن دریا نشستن و غذاهاى خشک خوردن و آنجا که سبب تنگ شدن ثقبه باشد فى الجمله اگر از رطوبتى بود که بران مستولى شده ثقبه آن را لختى فراهم آورده باشد همچو در ترى تنقیه بقى باید کردن و زورگرى و کمان کشیدن و دم گرفتن ورزش نمودن و تدابیر خشکىفزا مذکور کردن و اگر از خشکى عنبیه بود که در دهن آن لختى فراهم کشیده باشد و در ترطیب باید کوشیدن چنانچه دانسته شد و بعد از ان دواهاى تر در چشم کشیده باشد و ترى مزاج حاصل شده دم گرفتن و زور بر چیزها کردن و در تنگى ثقبه مطلقا چشم کوچکتر نماید و در غلبه مرض مرض جز شیخ و مثالى از اشیاء چیزى نهبیند قریب بسایه آنجا که بسبب قصور حال بسیار طبقات یا عصب مجوف افتاده باشد هم قیاس بدین حالات مذکوره تنقیه و تقویت عین و اعصاب و عضلات بدانچه ممکن بود باید کردن و علاج بعضى حالها از قرحه و غیره سبقت بیان یافته اما آنچه از روى کلیه درین ضعف نافعست اکثر آنهاست که در صدر باب مذکور شده و گفتهاند دو عدد جوز با پوست سوزانیده با سى عدد هلیله زرد سوزانیده و سحق کرده با مثقال فلفل غیر محرق و نرم بیخته در چشم کشیدن بسى مفید بود و عصاره انار میخوش را جوشانیده تا بنصف آید نصف آن عسل صاف با آن خلط کرده و دو ماه در آفتاب نهاده تا غلیظ شود و لته بران پوشیده چنانکه گرد نگیرد بعد از ان برداشته با اندک صبر و فلفل صلایه کرده در چشم کشیدن نافع آید و گوشت افاعى در معجون کرده خوردن هم بسى مفید آید و مسام سر گشاده داشتن و زودزود چرک آن دور کردن و مداومت خوردن شلغم و اکتحال بتخصیص جواهر دارو بسى نافع بود و همچنین ورق مار با نبات سوده کشیدن و مهارس و سرورس و معجون بلادر خوردن مفید آید و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 253 / حجوظ ..... ص : 253
بیرون خواستن چشم بود اندکى از محل خویش سبب آن یا قوت قى بود یا قوت خناق یا صعبى زادن و باشد که از ضرب تیرى یا چوبى و اشباه آنهم واقع شود علاج آنجا که سبب زورقى و اشباه آن باشد نخست فصد باید کردن و بر کردن حجامت بشرطى و بىشرطى کردن چند نوبت و استفراغ بحقنه تیز و مسهل کردن و چشم را بسته داشتن و رفاده بعصابه و بر بالاى رفاده تخته از سرب باندازه چشم ساخته بستن و بقفا باز خفتن و طعام اندک و سبک خوردن و از گوشت و شراب و تریها و بادانگیز پرهیز کردن و شیاف سماق اندر چکانند و آنجا که سبب درد زادن باشد با این تدابیر ادرار طمث نیز باید کردن و آنجا که سبب ضرب تیر و اشباه آن باشد و قصورى نشده باشد صاحب ذخیره گوید که من دیدم که شخصى صاحب تجربه آن چشم را باز بست و محجمه آتش بر پس سر او چندین نوبت نهاد و شیاف مامیثا و شیاف مامیران و شیاف انار و ذرور اغبر در چشم وى کشید تا بر جاى شد و قرار یافت بىقصور و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 257 / کرى و گرانى گوش ..... ص : 254
بدان قصور یافته بود و یا خود گرانى قلیل بوده و جهت آن دواهاى نامناسب افگنده باشند و کرى پدید آمده بود از قصور مزاج عصب از ان دواها و اینجا تحقیق آنها نمودهاند آنها و مصلح باید ارسال نمودن و با مهلت در تعدیل مزاج تمامى اعصاب کوشیدن چنانچه در امراض عصب مقررست و تدارک مخدرات که در وجع استعمال کرده باشند روغنهاى گرم بود یا جند بیدستر و آنجا که سبب سوء المزاج بادى باشد اگر از بلغم بود و این بیشتر بود استفراغ بلغم بدفعات باید کردن و غذاى خشک و کم خوردن و شربتها بکار داشتن بعد تنقیه و اگر از خون باشد نخست فصد باید کردن و شرط و اذن حجامت شیب گوش کردن و غذاى معتدل خوردن بعده روغنهاى که در بارد گفته شد بکار داشتن مخلوط به آب گشنیز یا عنب الثعلب و روغن بادامچه تنها مفید بود و اگر از صفرا باشد نخست اسهال صفرا بطبیخ فواکه و بنفشه و نیلوفر بدفعات باید کردن انگاه تبرید مزاج بغذاها و شربتهاى خنک بدستور حمیات صفراوى نمودن و آنچه در سوء المزاجى حار در گوش چکانند چکانیدن بعد تنقیه و من کرى را شنودم که از سوء المزاج مادى و غیر مادى افتاده بود بلندى که بر کنار غضروف گوشست از جانب روى بر اول منفذ آن را به بلیته باریک کوتاه داغ نهادند بدستور و بعد روزى گوش او بیشتر گوش ایشان بدستور صحت سابق گشود و به نیک مىشنودند و آنجا که بشرکت ضعف دماغ افتد نخست تنقیه و تقویت دماغ باید کردن انگاه اصلاح گوش نمودن و آنجا که سبب بحران انتقالى باشد و تقدم مرض حاد چون بعضى امراض دماغى و تپهاى صفراوى و وقت بحران بدان ایما کنند بعد از حصول قوت مزاج بحالى اصلى خود تنقیه خلط سبب باید کردن بدانچه مناسب بود و تقویت دماغ کردن و انگاه روغنهاى نافع مذکور آنچه لائق حال بود افگندن و داغ مذکور هم نافع آید و آنجا که سبب برآمدن خلط مرارى بود باعالى و نواحى آن گوش و استقرار آن در آلات سمع و تقدم و انقطاع اسهال صفرا بحدوث آن دال گردد بران تقویت و تعدیل مزاج بدن و صفرا باید کردن و ملین صفرا برفق دیگر بار نمودن و مقویات خنک و رادع در گوش چکانیدن و اکثر آن بود که این قسم بخودى خود بعد تعدیل بصلاح آید و اگر متمکن گردد داغ مذکور نافع آید و آنجا که از زورقى و اشباه آن افتد و وقوع آن متعاقب آنها بدان اشتهاد نماید تسکین مواد و آسائش باید کردن و این نیز اکثر بخود خود بصلاح آید و آنچه متمکن گردد
خلاصة التجارب / متن / 260 / درد گوش ..... ص : 259
گفته شده مرعى باید داشتن بعینه داروئى که در سوء المزاجات در گوش نهادن و چکانیدن و غیره منفعت آنها مجربست روغن گلست و روغن خروع که بول در ان جوشیده باشند و تنهاى آن و فتیله بغسل آلوده و روغن بادامچه کوهى و روغن گل که آب بیخ ترب در ان جوشیده باشد یا مرمکى یا در آب اولا حل کرده شده چندانکه برود و روغن بماند و رماد و فتیله کاغذ حریر و کاغذ بغدادى و روغن زراریح و فتیله بعسل و انزروت سوده و آلائیده و روغن که بیدستر در ان حل کرده باشند و دهن راحه و شیر دخترى و پسرى و آب پیاز پخته و روغن گل با عصیر عنب الثعلب آمیخته و جوشیده و گوش بر بخار طبیخ خارخسک و عنب الثعلب داشته و بر بخار آب گرم که میخى بزمین فروبرند و برکشند و آب گرم بران ریزند داشتن و تکمید بنک و کاورس و زیره در یک و تکمید پنبه دود کز داده و بخود چوب بادیان چنانچه در وجع اذن اطفال گفته شده و شیاف ابیض بسفیده خایه مرغ سوده چکانیدن و همچنین سپیده و روغن گل باهم و روغن گل و آب گشنیز سپیده باهم ضم کرده و روغن گاوى نیمگرم و صبر بر برون گوش مالیدن و آنجا که سبب باشد هم علاج بدستور طرش ریحى باید کردن و بخور چوب بادیان نافع آید و آنجا که سبب آماس گرم بود در درون گوش کشنده بود در هفته بجهت غلبه تضرر بدماغ و احداث تشنج و غشى و سرسام بتخصیص جوانان را که حرارت مزاج و قوت حس بیشترست چاره جز تقلیل ماده و تسکین درد و تپ نباشد امّا اگر غلبه خون باشد فى الحال فصد قیفال کنند و بعده سرهاى گوش بپاچند بدستور و بر پس سر و گردن و کتفها و ساقهاى پاى بدفعات حجامت کنند و شربتهاى خنک و آش جو و کشکاب بدهند و روغن گل باندک سرکه جوشانیده فاتر مىچکانند و بعد دو روز لعاب بیخ بشکال با روغن گل مىچکانند و اگر درد غالب باشد روغن گل و سرکه با روغن تاتوره آمیخته قطور کنند و لعاب مذکور و روغن بابونه با اندک سرکه و عنب الثعلب بر برون گوش طلا کنند و با عصیر تاتوره ضم کرده بهتر بود و بر بیرونهاى گوش از حوالى سر و گردن و بناگوش تیزاب نرم طلا کردن مکررا مفید آید و مریض را بمخدرات چون حب الشفا بیهوش داشتن تا الم آن را درنیابد چندانکه ماده سر کند تدبیر قویست و آنجا که فصد را مانعى باشد یا خون غالب نباشد و صفرا غالب بود تلئین صفرا باید کردن بدفعات و بملینات معتدل مثل نقوع میوههاى خشک و شیر خشک و ترنجبین مقوى بسنا و بعد از ان روغنهاى مذکور چکانیدن و همچنین عنب منخل اندر روغن تاتوره و غذاهاى مذکور و شربتهاى مناسب
خلاصة التجارب / متن / 266 / دوام ادراک بوى بد و لذت یافتن از ان و ادراک بوى در وقت بوئیدن ذى روایح طیبه ..... ص : 265
و غذاهاى کم رطوبت و کم بخار و گرم بکار داشتن چون بچه کبوتر بریان و قلیه آن و مرغن و قند با عسل و گوشت دنبه و راسو و خارپشت و مغز کله مرغان یا فلفل سوده و شیر و اشباه اینها و آنجا که سبب قرحه و ناسورى و عفن بود در منفذ بینى هم نخست استفراغ و تنقیه بدن باید کردن و غذاهاى سبک تریاق خوردن انگاه بعلاج ریش مشغول گشتن و شستن آن ببول خر ماده و خمر و آب لسان الحمل بغایت نافع بود و بعد از ان فتیله از سعد و سنبل و صبر و گل و قرنفل جمله به آب خربزه سرشته در بینى نهادن مفید آید و از جمله علاجهاى که در ریشها گفته شده آنچه مناسب بود بکار باید داشتن و اگر سر فتیله را به تیزاب نرم کرده بدان محل توان رسانیدن و آن را بدان شستن و طاقت شورش آن باشد عظیم نافع آید و آنچه در قرحه گوش گفته شد از قطران و غیره هم مفید آید و جدوار در مراهم کرده و با زرد و تخممرغ و عسل و ادرک و انزروت همچو مرهم و آن را بر ریش طلا کردن عظیم نافع باشد بتخصیص بعد از شستن مذکور و آنجا که خون غالب باشد فصد قیفال و شرط اذن و حجامت پس سر و فصد کردن درون بینى نافع آید و آنجا که سبب بخارى گنده بوى بود که از عضوى دیگر مدد مىرسد علاج آن عضو بدستورى که در محلش مبین گردد باید کردن و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 280 / قلاع ..... ص : 279
تقویت و تنقیه معده کردن امّا در دموى فصد قیفال باید تا حجامت نقره و سیب زنخدان و چهار رگ دهن و ترک گوشت کردن و حب الشفا و غذاى خنک خوردن و ترنجبین با پاک سوده با آرد جو بریان و سفوفى که در قلاع اطفال گفته شد شبها و روزها بکار داشتن کافى بود و در بلغمى بعد تنقیه بلغم شور غذاهاى بخشکى مائل و با شیرینى معتدل مائل و نخود آب بر پیاز و با ادویه گرم چون زیره و گشنیز و اگر ادویه و سقر و دارچینى خوردن و به آب شلغم آب مشهور و آب خردل و سرکه و به طبیخ تخم تره و سرکه شستن دهن و مضمضه کردن و بعد از ان بعسل آن را شستن و سفوف مذکور در قلاع اطفال پاشیدن هر صباح و شام و بعد طعام گلقند و خوردن حافظ الصحة گاهى سفوفى که از حنا و مامیران و سعد و شب یمانى سازند پاشیدن تمام بود و در صفراوى بعد اسهال صفرا بچهار شربت و با آب هفت میوه یا هلیله زرد در معصور انارین دهن و شیح بریان و با ابکامه شستن و غذاهاى دافع صفرا خوردن و مضمضه بطبیخ پوست انار در گلاب و سرکه و یا بطبیخ برگ مورد در سرکه و اندک شب یمانى کردن و سفوفى که از کافور و گلنار و هلیله زرد و سماق سازند و پاشیدن صباح و شام و گل سرشوى و کتیرا و اسپغول پیوسته در دهن داشتن مفید بود و امّا قلاع چون سیاه افتد در قلیل و کثیر آن فى الفور باستفراغ سوداوى احتراقى باید مشغول شدن و بعد تنقیه به تیزاب نرم غیر سیمابى مضمضه کردن و همچنین گرم پرآب در سرکه عنصل کرده یا در سکنجبین عنصلى و غذاهاى مصلح سودا خوردن و بر بالاى بهارش نوشیدن و سفوفى که در صفراوى گفته شد شبها هر روز بکار داشتن و در تعدیل مزاج کوشیدن و طبیخ کز در دهن پیوسته داشتن نافع آید و سفوف مذکور در قلاع اطفال در اواخر گاهى مفید آید و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 282 / بدبوى دهن ..... ص : 281
بران گواهى نخست رگ باید زدن و سر گوشها انجیدن و بر شیب زنخدان حجامت کردن یا فصد قیفال کردن بعد غرغره و مضمضه به تیزاب نرم مذکور کردن و پیوسته نمک اندرانى و هلیله در دهن داشتن و آب آن ریختن و بارخا و برگ و مائیات سبز چون ساج پیوسته در دهن داشتن و آب فروبردن در باب این آمد بعد تنقیه بدن و در جمله اینها تنقیه دماغ و معده بخصوصهما نافع بود و آنجا که سبب عفونت خلط بود اندر معده و تلخى دهن و زردى ریق و کمى اشتها و غلبه تشنگى و زردى و بشره و زبان بر صفراوى و بىمزگى دهن و غلبه آب دهن و کمى تشنگى و اشتها و سفیدى زبان بر بلغمى گواهى دهند تنقیه معده و دماغ باید کردن و مداومت اطریفلات کردن و در بلغمى مداومت کنه نمودن و در صفراوى بر ناشتا میوههاى خوشبو و نقوع آنها خوردن و طعامهاى خنک بکار داشتن در هفته یک نوبت قى کردن و در هر دو قسم و همچنین چیزهاى خوشبوى خنک در صفراوى در دهن داشتن و آب آن را فروبردن بیان چیزهاى خوشبوى که در دهن گیرند و آب فروبرند صندل گشنیز خشک مقشر و زردآلو و کشته شفتالو سیب کشته امرود کشته بهى ترش کشته گل ارمنى فواکه عطر گل سرشوى گل سرخ خشک و اشباه اینها بیان چیزهاى گرم خوشبوى که در دهن گیرند و آب فرو برند با خار و برگ چون ساج و عاقرقرحا تازه برگ تنبول فوفل جوز بوا جست کشته زیر زبان که معمول و مصنوعست دارچینى گات عنبر مشک ایرسا عود لادن سلاق مصطگى سنبل پوست ترنج پوست نارنج گلاب دوالک و اشباه اینها و آنجا که سبب مرض باشد علاج مرض باید کردن و اللّه اعلم
خلاصة التجارب / متن / 285 / درد دندان ..... ص : 284
اگر سوراخى در ان باشد و درد از کرم و جمع مواد در ان محل باشد هیچ بهتر از تیزاب تیز مدبر زدن نیست و طریق آن آنست بگیرند چوبى سر کج برین هیئت) سه (و بر سر کج آن اندک پنبه بپیچند چنانچه قوى بودن با آن مقدارى بود که در ان سوراخ بگنجد انگاه پنبه آن را به تیزاب برساند و مریض را به پشت باز خوابانند و دهن او را در روشنى باز کنند و آن سر چوب و پنبه را بجوف آن خرده شده برسانند نیک و بردارند در ساعت تسکین یابد و احتیاط باید کردن تا تیزاب بگوشت دندان نهرسد و گاه باشد که قطره تیزاب بآن پنبه برداشته بر سر دندان دردکننده که درست باشد نهند و ساعتى بدارند که در ان نفوذ کند ماده آن را تحلیل دهد و درد تسکین گیرد و درین باب تیزاب اینست لیکن اکثر آن بود که بعد از ان دندان ریخته شود و بآهستگى و دندان کرم خورده را اگر سر جوال دوزى تافته در سوراخ آن نهند تا داغ شود نافع آید امّا باید که ماشوره نهند و سر آن را بر دندان گرد سوراخ محکم کنند تا سر جوالدوز بجاى دیگر نرسد و اگر این علاجها را مانعى باشد و ماده در بیخ دندان و لثه و امتلاى و رطوبتى غالب در بدن باشد و یا نزله حرکت کرده باشد جهت ماده کرم فصد قیفال و یا فصد چهار رگ باید کردن یا بر شیب زنخ بر محاذى آن حجامت کردن و علق بر محل درد افکندن و ملینى خنک خوردن و بعد از آن طبیخ خارخسک و عنب الثعلب نیمگرم پیوسته در دهن گرفتن و بعد لحظه ریختن و حب الشفا بزرگ بعد طعام خنک بکار داشتن تا از درد اگر غالب باشد لختى بیخبر سازد و اگر نزله باشد جند کنند و اگر بمخدرى طلا کردن جهت دفع ثاقب حاجت آید نیم نخودى افیون در لته کرده بران دندان گرفتن و چون لعاب غالب شود ریختن مناسب بود و اگر در روغن گل گرم حل کرده پنبه بدان تر کنند و بر دندان نهند هم نیکو بود و گاهى افیون سوده بر روى از بیرون آن طلا کردن هم نافع آید و گرفتن بذر البنج سوده و اشباه آن از مخدرات قویه هم مفید آید و جهت ماده سرد مسهل خوردن و غذاهاى گرم بکار داشتن و بطبیخ شبت و بابونه و زنجبیل نیک گرم کرده مضمضه کردن و در دهن داشتن از آن جانب و از بیرون زنجبیل را همچو مرهم پخته طلا کردن و از آن جانب را گرم نگاهداشتن و بکاورس و نمک تکمید کردن و روغن گرم فاتر ساخته در گوش چکانیدن از جانب درد و حافظ الصحة مقدار مخدر خوردن و بادیان با شبت سوده
خلاصة التجارب / متن / 289 / باب دهم در بیان احوال حلق ..... ص : 289
و الهاى آواز و دم زدن چون لهات و لوزتین او حنجره و قصبه شش و حجامت از ترکیب و وضع و منفعت اینها و امراض این اعضا و اسباب علامات معالجات آنها
خلاصة التجارب / متن / 290 / اما ترکیب وضع و منافع اینها ..... ص : 289
مردم در حین طعام فروبردن ناگاه سخن گویند چیزى اندر قصبه افتد و چون شش مقدار منفذ دیگر ندارد که چیزى بدان راه بیرون تواند شد قوت دافعه بسعال آن را برافگند و این غضاریف بغشا و عضله و عروق استوار و فرمانبردار باشند و اندر میان غضروفهاست حلقه حلقه حلقه برهم ساخته بعضى حلقها بزرگ و ناتمام و بعضى کوچک و تمام و با تمامى حلقها قریب نه بخشى بود از سه بخش و این حلقها بدو غشا یکى بود از اندرون و یکى از بیرون امّا غشاى درونى صلبتر و املستر بود تا از ماده حلقها زود متاثر نگردد غشاى بیرونى لطیفتر و با گوشت آمیختهتر بود تا بحرکت انبساط فراختر تواند شدن و هوا در استنشاق جهت ترویح روح بیشتر تواند گرفتن و از مماست آن امرى نشود و بوقت فروبردن طعام فرونشیند و جاى بمرى بازدهد و بدین سبب دم زدن و فروبردن هرگز باهم جمع نشود و درازى قصبه بدرازى هفت مره کردن بود و از انجا که چنبر کردنست چون فرود آید بشش اندر آید دو بخش شود جهت دو مهرى بودن و منفعت حلق قصبه از غضروف آنست که پیوسته درآمدن هوا براى تسکین لهیب حرارت دل و مدد روح و اخراج بخار دخانى آن گشاده باشد در خواب و بیهوشى و عقب نفس زدن که موقوف علیه حیاتست باطل نشود و شش مرکب بود از گوشتى متخلخل و غضروف قصبه و عروق و شرائین و غشاى رقیق که پوشش ویست و منفعت تخلخل آن آنست که در کشیدن هوا آن مقدار که باید بدو تواند درآمدن و لختى از هواى تازه در اجزاى آن ذخیره ماند تا در آواز کشیدن مدد دهد و در دم گرفتن ضرورى روح را فى الجمله مروخ دارد چه بحقیقت شش همچو مروحهایست زیرا که بحرکت انبساطى بمعونت عضله حجاب بر وفق اقتضاى طبیعت حیوانى جذب هوا نماید مثل اسفنج و از راه مسام آن را بدل رساند و دل روح را بخنکى آن تازه سازد و بحرکت انقباض هم بمعونت عضله حجامت بروفق اقتضاى طبیعت بخارات سوخته دل را ستانده هم راه نفس اخراج کند و اصل شش بدو بخش شود و از دو بخش وى آنچه اندر فضاى جانبست بزرگتر بود جهت آنکه دل بسختى بجانب چپ این فضا مائل باشد و جانب راست جز شش شاغلى نبود تساوى لازم بود و بخش راست از شش سه شعبه است و بخش چپ آن دو شعبه است و مجموع گرد دل اندر آمدهاند و حرکت شش ارادى نیست چه در سکته و غشى و خواب از کار خود بازنمیماند بخلاف سائر افعال ارادى و مزاج شش گرم و خشک واقعست جهت غذا یافتن از خون
خلاصة التجارب / متن / 294 / خناق ..... ص : 293
شبیه بچهره شخصى که ساعتى حلق او را فشارده نگاه دارند و آواز مریض بآواز مرکوم و صاحب نزله ماند و بسیار امید خلاصى نتوان داشتن و هرگاه که نبض او منقطع مىگردد و اطراف سر و رنگ روى زبان سیاه و یا رنگ روى سبز شود و نفس منقطع گردد محاجز عین بسیاهى گراید مرده باشد و خناق کلبى که همچون سگ دهان بازگردیده و زبان دراز بیرون داشته بود بد باشد و شناختن خلط سبب آماس بعد ظهور ورم برنگ زبان و انتفاخ ارواح و تحبیس استفراغات معتاده چون خون حیض و طمث بطعم و بقلت و کثرت وجع و بالتهاب و بحس عدم آن و بکمى و بسیارى آب دهن و بقلت و کثرت عطش و بسن و مزاج و سحنه و اعمال و تدابیر مقدم آسان بود چنانچه مرارا مبین شده امّا آماس چون در عضلات حنجره نفس زدن دشوارتر از فروبردن چیزى بود و اندرین قسم چون ورم اندر عضلات خارجى آنکه به بیرون مایلند باشد سهلتر بود چون آماس در عضلات سر مرى باشد فروبردن چیزى صعبتر از تنفس بود و علامات بیرون شدن مهره فرورفتن آن موضع بود در گردن و عدم آماس و از لمس آن الم بسیار یافتن و کج نمودن کردن از ان محل فى الجمله و آنچه از سم افتد تقدم خوردن آن سم علامت آن بود علاج آنجا که سبب آماس دموى صرف باشد یا مرکب از خون و غیر آن نخست تقلیل خون باید کردن بفصد قیفال و غیر آن لیکن باید دیدن اگر امتلا تمام بدن از دم غالب بود و مانعى نباشد چندان خون باید برداشتن که نزدیک بغشى شود امّا بغشى نرساند که غشى با تنگى نفس مهلک بود و بعد ازین غرغره بخنکیها کند چنانکه در ملاذه و غیره گفته شده اگر بدین علاج صحت یافت فبها و نعم و الا بحجامت ساق و هر دو جانب کردن و فصد رگ رگ زیر زبان و دیگر بار ماده را کم باید ساختن و همچنین ترک غذا آن مقدار که تواند و بسیار را دیدیم که پیشتر تنقیه هیچ نخوردند و بحقنه نرم طبع فرو باید آوردن و اگر چیزى بحلق فرورود خیار شنبر و شیر خشت در آب گشنیز و عنب الثعلب حلکرده بشیرینى باید دادن بشرط آنکه کسى باشد که او را ازینها قى نمىآید و بعد از تمامى عمل اطراف او را بطبیخ بابونه و اکلیل و اشباه آن بشویند و غذا کشکاب دهند که عدس مقشر و اندکى تخم خشخاش کوفته در ان پاشند و اگر زان نقرئى باشد سکنجبین دهند و اگر خناق عظیم بود بعد از شربت حاجت آید و نتواند فروبردن شیشه حجامت بر مهره دوم از مهرهاى گردن او باید نهادن تا منفذ نفس و حنجره غذا لختى گشاده باید انگاه چیزى از قسم شورباها بمعنى حلقوم
-----------------------------------------------------------------------------
خلاصة التجارب / متن / 296 / خناق ..... ص : 293
و
اگر اماس نرم شود و نمىگشاید داروهاى قابض چون کز مازج و شب و غیره بماشوره
دردمند و یا با رب جوز آمیخته غرغره کنند