صفحه ها
دسته
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 201467
تعداد نوشته ها : 70
تعداد نظرات : 2
Rss
طراح قالب
حمید رضا علیخانی

 طب اسلامی نور : پزشکی عامیانه:
دامپزشکى‏  
              
 
 

  با فوند و سایز : توهاما10/  10صفحه

   در ادامه مطلب .......................................................

 
    بخش سوم : دامپزشکى‏

 

1. بیمارى ‏هاى گوسفند

پیشگیرى‏

در رى برخى مرض‏هاى دام را ناشى از چشم خوردن مى‏دانند، ازاین‏رو براى پیشگیرى منجوق (خرمهره) را با چوب درخت داغ داغان که هفت خط روى آن است به گردن گوسفند مى‏اندازند (جانب اللهى و سلیمى مؤید، 1374: 97).

در وردآباد یکى از روستاهاى شهریار، غارى در دامنه کوه وجود دارد که در داخل آن خاک آبله است. یک نفر که پاک بود و واجب الغسل نبود مى‏رفت مقدارى از آن خاک را داخل کیسه‏اى مى‏کرد و مى‏آورد. او در راه برگشت نباید به پشت سر خود نگاه کند و یا با کسى حرف بزند، کیسه خاک را درمى‏آورد و بالاى سردر آغل مى‏آویخت، گوسفند از ابتلا به آبله در امان بود (تحقیقات میدانى مؤلف). مردم سوهان نیز براى درمان مرض آبله (گوسفندى یا انسانى) از روستاى قاسم‏آباد آغا (نزدیک ساوجبلاغ) خاکى به نام اوله خاک‏[1] مى‏آوردند و آن را در آب ریخته روى مریض مى‏پاشیدند، و بر این باور بودند که درمان مى‏شود.

______________________________
(1).owlax k دکتر باستانى پاریزى نیز مى‏نویسد: «پاریز وقتى ملخ مى‏آمد، مى‏رفتند شهر بابک و میمند، در آنجا از چشمه‏اى به نام ایوب آب مى‏آوردند و در ظرفى پاک که شرط بود در این فاصله به زمین نگذارند و یکسره این ده دوازده فرسنگ را طى مى‏کردند، تا به پاریز مى‏رسید و در حلق درخت مى‏گذاشتند و بر این باور بودند که ملخ آن درخت را نمى‏خورد».

(حسینى موسى، 1382: 42).

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 317

بیمارى‏هاى گوسفند

باد:

در ورامین جوشانده کنجد یا روغن آن را به گوسفند مى‏دهند (تحقیقات میدانى مؤلف).

در سیستان به آن کوم وا اکرده‏[2] مى‏گویند که از چشم حیوان آب مى‏ریزد و قرمز و گاه کور مى‏شود، کام گوسفند نیز سوراخ مى‏شود. براى درمان چوب کبریتى داخل سوراخ کام مى‏کردند، چوب باد مى‏کرد و سوراخ بسته مى‏شد (جانب اللهى و رئوفى: 74).

دندون‏سوزى:

در ورامین نوعى بیمارى است که رشد دندان را متوقف مى‏کند و درمانى براى آن نمى‏شناسند (تحقیقات میدانى مؤلف).

آب شون‏شیر[3]:

که گوسفند شیرده به آن مبتلا شده و شیرش آبکى مى‏شود، در ورامین براى درمان جوشانده اسفند را به گوسفند مى‏دهند (تحقیقات میدانى مؤلف).

زهرک درد:

زهره حیوان پر مى‏شود، در سیستان براى درمان تخم‏مرغ یا روغن به خورد حیوان مى‏دهند (جانب اللهى و رئوفى: 74).

پپ:

شش سیاه مى‏شود و حیوان سرفه مى‏کند، در سیستان معجونى به نام اوله‏[4] را با نشادر و باروت و جگر گوسفند مریض تهیه مى‏کردند، سپس گوش حیوان مریض را در سمتى که به بدن نزدیک‏تر بود، سوراخ مى‏کردند و اوله را به آن مى‏زدند (همان‏جا).

در دره لار (تهران) در اصطلاح به آن مرض شش مى‏گویند. مشخصات ظاهرى آن سیخ شدن موى صورت و آبریزش دماغ و تنگى نفس است. در قدیم براى این مرض یک درمان سنتى به نام پلیپ به گوش داشتند، به این طریق که یک حیوان مبتلا را مى‏کشتند سپس شش آن را مى‏کوبیدند و سوزنى را نخ کرده در آن فرو مى‏بردند سپس پشت گوش حیوان را مالش مى‏دادند تا نرم شود. بعد سوزن را با نخ آلوده از آن عبور مى‏دادند (جانب اللهى، 1380: 23).

طبقه:

دهان گوسفند کف مى‏کند و اطراف سم زخم مى‏شود، در سیستان براى درمان دو دیگ آب مى‏کردند، و در دو طرف آن آتش روشن مى‏کردند، پشت گوسفند را نیز با جوهر قرمز رنگ مى‏کردند، سپس درحالى‏که گوسفند را از بین آب و آتش عبور مى‏دادند، دو ظرف حلبى را به هم مى‏زدند و مى‏خواندند:

طوقه‏طوقه، به شب آمدى به شب برو، به روز آمدى به روز برو، دیدار تو را نبینم (جانب اللهى و رئوفى: 74).

______________________________
(1).kom v ?a kerda

(2).bs ?uns ?ir

(3).owla

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 318

در بافق به آن سم جوش مى‏گویند و براى درمان، پاى حیوان را در آب آهک مى‏گذارند (تحقیقات میدانى مؤلف).

بز و میش هر دو به آن مبتلا مى‏شوند، گوسفند به اصطلاح چهارچنگ مى‏شود و از حرکت بازمى‏ماند، به طورى که سمش از جا درمى‏آید و مى‏افتد. عشایر شاهسون قبلا با آب آهک درمان مى‏کردند و امروز با تزریق واکسن ویژه که خاصیت پیشگیرى دارد از شیوع آن جلوگیرى مى‏کنند. طبقه اگر به چهار دست و پاى حیوان نیفتد زود معالجه مى‏شود ولى اگر به یک دست یا پا بیفتد دیر و به سختى درمان مى‏شود (تحقیقات میدانى مؤلف).

دهلورى‏[5]:

دهان حیوان زخم مى‏شود، در سیستان با کشک و دوغ و آرد و زردچوبه مایعى مى‏ساختند و به زخم مى‏مالیدند (جانب اللهى و رئوفى: 74). در بافق آب ترشى سج‏[6] (از بقایاى دوغ است) که از خود حیوان است به آن مى‏زنند (یادداشت‏هاى مؤلف).

عیبى:

جگر حیوان عیب مى‏کند، این مرض از علوفه به حیوان منتقل مى‏شود، در سیستان براى درمان آن اول گوسفندى را مى‏کشتند و جگر آن را در آتش مى‏انداختند، اگر جگر له مى‏شد عیبى شده بود، از آن تاریخ به مدت چهل روز هر دو روز یک وعده به حیوان آب مى‏دادند و حدود بیست و دو ساعت حیوان را راه مى‏بردند و اجازه استراحت به حیوان نمى‏دادند، در پایان بار دیگر گوسفندى از گله را مى‏کشتند و جگرش را امتحان مى‏کردند، اگر درمان نشده بود، مجددا به همان ترتیب درمان را ادامه مى‏دادند (جانب اللهى و رئوفى: 75).

سیاه‏مایه:

پستان یا به اصطلاح مایه گوسفند مى‏افتد (شل مى‏شود) و زخم مى‏شود و عفونت مى‏کند، در سیستان براى درمان آن رگى در جلوى پستان را داغ مى‏کردند (همان‏جا).

گرى:

گوسفند سفید و بز و شتر گر مى‏شوند، مرض گرى از بز و شتر به انسان هم منتقل مى‏شود، در سیستان براى درمان گرى تنباکو را با نمک مى‏جوشاندند و آب آن را با چوب به بدن حیوان مى‏مالیدند و هفته‏اى یک‏بار با روغن منداب چرب مى‏کردند (همان‏جا).

گنک‏[7]:

حیوان دیوانه مى‏شود و دور خود مى‏چرخد، در سیستان براى درمان آن فرق سر گوسفند را مى‏شکافتند و مقدارى تریاک داخل زخم مى‏گذاشتند و محل را داغ مى‏کردند، بعد دست و پاى گوسفند را به هم مى‏بستند و حیوان را به یک چوب مى‏آویختند و دو نفر دو سر چوب را مى‏گرفتند و گوسفند را چندین بار مى‏چرخاندند و سپس حیوان را رها مى‏کردند (همان‏جا).

______________________________
(1).dahlori

(2).sej

(3).ganok

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 319

کرماسوک‏[8]:

بدن حیوان از ناحیه پشت زخم مى‏شد و کرم مى‏گذاشت. در سیستان فلفل را مى‏سابیدند و داخل سوراخى که پر از کرم بود مى‏ریختند، یا پشکل سال قبل را مى‏سابیدند و داخل زخم مى‏ریختند یا نمک مى‏ریختند، اگر درمان نمى‏شد، روى چشم حیوان پرده مى‏گرفت، پرده را مى‏بریدند، حیوان بهبود مى‏یافت (همان‏جا).

جولو[9]:

حیوان دم مى‏کند و از حرکت بازمى‏ماند، در سیستان براى درمان پشت گوش حیوان را داغ مى‏کنند (همان: 76).

اسهال و یبوست:

علت ابتلاى آن پرخورى است، چون در فصل بهار علف خوب و زیاد است دام پرخورى مى‏کند. در فصل پاییز نیز علف خشک است، دام با زیاده‏خورى رژیم غذایى خود را به هم مى‏زند و دام بیمار مى‏شود که دو حالت دارد یا شکنبه از کار مى‏افتد و دام دچار یبوست مى‏شود، یا اسهال مى‏گیرد، اگر اسهال شود امکان بهبودى آن بیشتر است، ولى دام مبتلا به یبوست بیشتر تلف مى‏شود. در ایرانشهر به سه طریق زیر درمان مى‏کردند:

1. دعادرمانى‏

2. ولندر[10]: یا شوک‏درمانى که دام‏هاى مبتلا را در یک محل جمع کرده پارچه‏اى روى آن‏ها مى‏کشیدند، صاحب دام گلوله‏اى شلیک مى‏کرد، یبوست دام در اثر ترس برطرف مى‏شد.

3. در شب‏هایى که قرص ماه کامل مى‏شد، شب دام‏ها را روى تپه بلندى مى‏بردند و به اصطلاح از زیر قرص کامل ماه عبور مى‏دادند تا یبوست برطرف شود (جانب اللهى و سلیمى مؤید، 1374: 82).

شیربر[11]:

شیر از پستان بیرون نمى‏آید. در بافق براى درمان آن کهره (بزغاله) را رها مى‏کنند تا پستان را بمکد، گاهى مایه (پستان) سفت و لک مى‏شود، در بافق براى درمان آن بیخ مایه را داغ مى‏کنند (تحقیقات میدانى مؤلف).

کنه:

در شهر رى در مواردى که گوسفند دچار کنه‏زدگى مى‏شد از شخصى که عنوان کنه‏اى یا ادوم‏[12] داشت استمداد مى‏طلبیدند، او براى درمان گله را در یک‏جا جمع مى‏کرد، سپس دستمال در دست مى‏گرفت و با تکان دادن آن گله را رم مى‏داد، کنه‏هاى گوسفند مى‏ریخت، هرکسى مى‏توانست ادوم شود مشروط به اینکه هفت کنه را بگیرد و در شیشه کرده دفن کند. بعد از هفت‏

______________________________
(1).kerm suk

(2).julo

(3).valandar

(4).s ?irbor

(5). املاى این واژه بر نگارنده مشخص نیست، ترجیحا با الف نوشتم، که بامعنى‏تر است، زیرا نام قومى از بنى اسرائیل و نام سرزمینى در حاشیه خلیج عقبه بوده و به معنى سرخ‏روى است (نک. لغتنامه دهخدا). صفى‏نژاد با «ع» ضبط کرده است (- موجودات وهمى).

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 320

سال ادوم مى‏شد (همان: 97).

کپلک‏[13]:

در رى مرضى است که از نیزار به گوسفند منتقل مى‏شود. گلوى گوسفند مبتلا ورم مى‏کند و گوسفند تلف مى‏شود، درمانى براى آن نمى‏شناسند (همان‏جا).

در دره لار مرضى است که به جگر سیاه مى‏زند، علائم ظاهرى آن ورم گلو و سفت شدن دنبه است، براى درمان باید بیست و چهار ساعت به حیوان علوفه ندهند و صبح ناشتا یک قرص کپلک به حیوان بخورانند (جانب اللهى، 1380: 23).

زردى:

گوسفند نحیف و لاغر مى‏شود، در رى براى درمان، حیوان را با آب شستشو مى‏دهند و با جو یا کلش جو تغذیه مى‏کنند (جانب اللهى و سلیمى مؤید، 1374: 97).

در دره لار فصل شیوع آن خردادماه است، صورت جوش مى‏زند، پوست به‏خصوص در جاهایى که مو ندارد قرمزرنگ مى‏شود، ادرار به رنگ خون است، حیوان گوش‏هاى خود را به هم مى‏زند، براى درمان از واکسن ویژه‏اى که در زیر پوست تزریق مى‏شود استفاده مى‏کنند، اگر به موقع متوجه بروز آن شوند درمان‏پذیر است، اما اگر متوجه نشوند و حیوان را حرکت بدهند از بین خواهد رفت (جانب اللهى، 1380: 23).

رابطه خوراک و مرض در دام‏ها

بز مرضى به نام مایه‏تو[14] مى‏گیرد، پستان حیوان ورم مى‏کند و گاه از بین مى‏رود. علت بروز این مرض با نوع خوراک دام در رابطه است. یعنى اگر در زمستان به حیوان آرد، سبوس، پنبه‏دانه و نان خشک که (از لحاظ طبى) گرم است بدهند و در بهار حیوان در یونجه‏زار به چرا برود به این مرض مبتلا مى‏شود. ولى اگر به طور آزاد بچرد (یعنى در آغل نماند) یا خصیل جو بخورد که خنک است و یا جاى خنک مثلا زیر سایه بید بخوابد نه تنها مایه تو نمى‏گیرد، بلکه از ابتلا به مرض زردى هم در امان است.

در همین رابطه بعضى امراض به دام خاصى محدود مى‏شود. مثلا بز بیشتر از میش به سل (مرض جگر) مبتلا مى‏شود در عوض بز به زردى و قانقاریا کمتر از میش مبتلا مى‏شود (همان: 40).

قوچ‏گذارى‏

زه و زاد:

گوسفند دو نوع زایش دارد که یکى را کرپه‏زا مى‏گویند و آن گوسفندى است که فصل بهار در ییلاق مى‏زاید، برخى گوسفندان دوباره‏زا هستند یعنى یک زایش در اسفند دارند و

______________________________
(1).kapalak

(2).mayato

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 321

زایش دیگرى در بهار، چنین گوسفندى یک یا دو ماه پس از زایمان اول مجددا حامله مى‏شود.

زایش معمولى مربوط به زمانى است که مرحله قوچ‏اندازى انجام شده باشد که این عمل منحصرا در قشلاق صورت مى‏گیرد.

اول چله قوچ مست مى‏شود، براى رها کردن قوچ در گله شرایط خاصى را باید در نظر گرفت اولا گوسفند هم باید فحل یا به اصطلاح بر باشد که قوچ را به خود بپذیرد، زمان رها کردن یعنى از لحاظ تقویم زمانى هم اهمیت دارد، مثلا نباید قمر در عقرب باشد و در دوره طلوع ستار[15] هم نباشد. ستار نام یک ستاره است که در چهار جهت‏[16] مى‏چرخد و آدم و حیوان نباید رو به سوى آن حرکتى داشته باشند.

در غیر این صورت آسیب خواهند دید. قوچ را هم نباید رو به آن ستاره وارد گله کرد.

یک قوچ براى پنجاه گوسفند کافى است، براى تکه‏[17] بز نر هم همین شرایط حاکم است، تکه را در آخر پاییز در گله رها مى‏کنند، تکه اگر در سن بالا باشد براى جفت‏گیرى مناسب نیست. زیرا بزغاله آن کوچک مى‏شود ولى قوچ برعکس اگر سن آن بیشتر باشد بره‏اش قوى‏تر خواهد شد.

معمولا قوچ را زمانى در گله رها مى‏کنند که با احتساب دوره باردارى دام وقتى از قشلاق براى ییلاق حرکت مى‏کنند گوسفندها زایمان کرده باشند و بتوانند در لار بره‏ها را از مادر جدا کنند.

مشخصات قوچ نمونه براى جفت‏گیرى:

براى انتخاب قوچ جهت جفت‏گیرى نمونه مناسب را در نظر مى‏گیرند، براى انتخاب نمونه ضوابط زیر رعایت مى‏شود.

1. مهره کمر استخوان باید سفت و پهن باشد.

2. سینه و گردن و شانه بلند و صاف باشد.

3. پشم مقاوم و پرپشت داشته باشد و اگر کم‏پشت باشد حیوان مریض مى‏شود و زودبه‏زود سرما مى‏خورد. اگر پشم تنک یا به اصطلاح بادى باشد مناسب نیست، هنگام حرکت علفزارها پشم حیوان به بوته‏ها گیر کرده کنده مى‏شود، اما قرق‏[18] و فشرده که باشد، باد در آن نفوذ نمى‏کند و گوسفند در برابر سرما مقاوم است.

4. قلم پا باریک باشد و این از مشخصات قوى بودن نیروى جنسى است.

5. پوزه باریک و به اصطلاح مار پوز باشد.

______________________________
(1).setar

(2). اول از شرق مى‏زند، روز بعد بین غرب و جنوب، بعد ما بین جنوب و شرق، سپس در شمال شرقى مى‏زند، چهار روز هم در وسط آسمان است و دو روز هم در زمین است. این ستاره دیده نمى‏شود از روى حساب ماه و سال مى‏دانند که در چه وضعى قرار دارد، هشت روز هست، یک روز نیست. بر این باورند که در آن روزها زیرزمین است.

(3).taka

(4).qereq

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 322

6. دنبه آن باید کر[19] یعنى کوتاه باشد. زیرا چنین بره‏اى مقاومت بیشترى دارد. گوسفندى که دنبه آن جور[20] باشد، یعنى دنبه‏اى که بریدگى و شکاف بزرگى دارد مناسب نیست. باید قازه‏[21] دنبه (زائده روى دنبه). برگردد و چاله دنباله‏اش را بپوشاند.

7. سم گرد باشد یعنى سم آن صیقلى و جمع‏وجور باشد.

آماده کردن قوچ براى جفت‏گیرى:

تا چند روز به قوچ جو مى‏دهند تا پى‏پا که عامل مؤثرى در جفت‏گیرى است قوى شود. زیرا قوچ موقع جفت‏گیرى باید روى دو پا بایستد، اگر پى ضعیف باشد، قادر به جفت‏گیرى نخواهد بود. به طور کلى حد اقل پانزده روز قبل از رهایى قوچ هر دو جنس را با خوراک جو و علوفه مناسب تقویت مى‏کنند تا تحریکات جنسى آن‏ها بالا رود و نسل بهترى را تولید کنند. وقتى مى‏خواهند قوچ را در گله رها کنند، دور نرى آن را صاف مى‏کنند که خاشاک نچسبیده باشد و رحم گوسفند را مجروح نکند، سپس چند انار را دانه کرده به سر و روى قوچ مى‏ریزند، سپس گردن قوچ را گرفته رو به قبله در گله رها مى‏کنند. از مهر تا اواخر زمستان در گله رها است ولى در این مدت به سراغ میش‏هایى که قوچ خورده باشند نمى‏رود. یک قوچ تا پنج سال توان جفت‏گیرى دارد، اما بز نر فقط یک سال مى‏تواند جفت‏گیرى کند.

اخته کردن:

قوچ و بز نر را اگر بخواهند نگه دارند باید اخته کنند. در غیر این صورت گوشت آن‏ها بو مى‏گیرد، در بافق خایه گوسفند را مى‏کشیدند و تا دوازده ساعت نباید آب بخورد (تحقیقات میدانى مؤلف). براى اخته کردن، حیوان را بین دو پا قرار مى‏دهند، به طورى که کله آن در پشت اخته‏کن قرار گیرد، بعد با یک دست بیضه بز را گرفته و سر پوست آن را مى‏برد، سپس مقدارى به بیضه فشار مى‏آورد، تخم‏ها از پوسته خود بیرون مى‏آید، به آرامى از حیوان جدا مى‏کند و با یک نخ ته پوسته را مى‏بندد تا رگ‏ها خون‏ریزى نکنند، بعد از اخته یک تا دو ساعت حیوان را راه مى‏برند تا خون در جریان باشد، اگر حیوان بخوابد تلف مى‏شود.

2. بیمارى‏هاى گاو

گرى:

در ساوجبلاغ گیاهى به نام سگ میز[22] که خاردار است مى‏سوزانند و خاکستر آن را با روغن کرچک یا منداب مخلوط مى‏کنند و به بدن حیوان مى‏مالند (جانب اللهى، 1372: ب: 31).

______________________________
(1).kor

(2).jever

(3).q za

(4).sagmiz

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 323

آبله:

در ایرانشهر به آن گرومپوک‏[23] مى‏گویند. بیمارى واگیردار و مشترک بین همه دام‏هاست و شایع‏ترین بیمارى منطقه است. علائم آن را ظاهر شدن خال‏هاى قرمز در اطراف دهان، بینى، چشم و قسمت‏هایى از بدن دام که بدون مو است ذکر کردند. خال‏هاى مزبور بعد از مدتى چرکى مى‏شود، این مرض بین گوسفند و گاو و شتر مشترک است، دوره ابتلا به این بیمارى بیست و یک روز است و به سه دوره هفت روزه تقسیم مى‏شود:

الف- هفت روز اول تب و ریزش توأم آب از دهان و بینى‏

ب- هفت روز دوم چرکى شدن خال‏ها (که تلفات دام‏ها در هفته اول و به‏خصوص هفته دوم بیشتر است.).

ج- در هفت روز سوم اگر تا این مرحله دام زنده بماند، به تدریج رو به بهبودى مى‏رود.

فصول ابتلاى دام:

این بیمارى در فصول بسیار سرد و گرم رواج مى‏یابد و بسیار خطرناک است، درمان سنتى آن در ایرانشهر دعادرمانى بود، که ملا دعایى مى‏نوشت و آن را در سه پارچه جداگانه مى‏پیچید، یکى را با نخ به گردن دام مى‏آویخت، یکى را در آتش مى‏انداخت و دور گله مى‏گشت تا دود در بین گله پخش شود و قطعه سوم را در آب پاک مى‏انداخت و آب را روى دام‏ها مى‏پاشید (جانب اللهى و سلیمى مؤید، 1374: 81).

ویگا[24]:

مرضى بود که به پستان گاو یا گوسفند عارض مى‏شد، براى درمان دست گرگى را گرفته و به پستان حیوان مى‏زدند، یا صدایى از خود درمى‏آوردند که حیوان بترسد و بر این باور بودند که این ترس اثر درمانى دارد. همچنین خاک زیر درخت به را گل کرده به پستان حیوان مى‏مالیدند.

سم زخم (طبقه):

در ساوجبلاغ به آن کلى عیب یا شلى مى‏گویند. وسط سم و دهان حیوان زخم مى‏شود، نام علمى آن طبقه است، مرضى واگیردار و مشترک بین گاو و گوسفند است. براى پیشگیرى واکسن مى‏زنند و دهان حیوان را هم با نمک مى‏شویند، براى درمان دارویى تجویز نمى‏شود، در درمان سنتى پاى حیوان را در آب آهک مى‏گذاشتند (جانب اللهى، 1372، ب: 31).

در ورامین دوره آن را یک ماه مى‏دانند و از مشخصات آن لاغر شدن حیوان است، نام علمى آن تب برفکى است (تحقیقات میدانى مؤلف).

تیخلک‏[25]:

زبان گاو جوش زده و زخم مى‏شود، براى درمان با منقاش دانه‏هاى جوش را مى‏کنند و آب سماق روى آن مى‏ریزند.

______________________________
(1).gerompok

(2).vig

(3).tixalak

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 324

باد:

سر و صورت حیوان باد مى‏کند، چشمش آب مى‏آید، نمى‏تواند روى پا بایستد و دائم مى‏خوابد و از شیردهى مى‏افتد، پستان گرم و پرشیر مى‏شود، ولى شیر بیرون نمى‏آید، براى درمان توپستانى که شبیه پستانک است به پستان حیوان مى‏زنند که راه شیر باز شود، در نهایت علاج‏پذیر نیست.

یبوست:

این مرض بیشتر در اثر خوردن سبوس عارض حیوان مى‏شود. در ساوجبلاغ براى درمان به حیوان آب صابون تنقیه مى‏کنند، یا آب پنیر به خورد حیوان مى‏دهند (جانب اللهى، 1372، ب: 32).

اسهال:

حیوان در اثر خوردن سیب و میوه‏هایى نظیر آن دچار اسهال مى‏شود که اگر خونى باشد به دامپزشک مراجعه مى‏کنند.

ترک‏[26]:

با خوردن علف سبزى گیاهى به نام کاردى کاردى (- بالهنگ) شکم حیوان نفخ مى‏کند و مى‏ترکد، در ساوجبلاغ درمان آن تغذیه با علف ریواس است (همان: 32).

چرخون‏[27]:

یا خون شاش که راه علاج آن را نمى‏شناسند.

شیرعیب:

پستان ورم مى‏کند و شیر حیوان مثل پنیر دلمه و خشک مى‏شود، برخى سال بعد به شیر مى‏آیند و بعضى گاوها براى همیشه از شیر مى‏افتند. قبلا درمان نداشت ولى در سال‏هاى اخیر با داروهاى شیمیایى درمان مى‏کنند.

گیج:

با خوردن مدفوع سگ حیوان به این مرض مبتلا مى‏شود و چاره ندارد (همان: 32).

پیچاکى:

از امراض رایج در سیستان است، روده حیوان درد مى‏گیرد و از علائم آن وجود پرده نازکى در پهن گاو است، که درمان ندارد.

پپ‏سلفى‏[28]:

از امراض رایج در سیستان است، اگر حیوان در هواى گرم بیرون از اصطبل باشد و با گاو دیگرى درگیر شود و پاى حیوان در چاله‏اى بیفتد، به این مرض مبتلا مى‏شود که علامت آن سرفه زدن حیوان است، براى درمان آن چاله‏اى مى‏کنند و حیوان را در آن مى‏اندازند و با پا به سینه حیوان مى‏زنند تا پپ (جگر) به جاى خود بازگردد (جانب اللهى و رئوفى: 75).

اصلاح نژاد

در طالقان براى بازدهى بهتر، گاوهاى بومى را با گاو خارجى جفت کرده، نژاد دورگه‏اى به دست آورده‏اند که به مراتب مرغوب‏تر از نژاد بومى است. گاوهاى بومى که از نژاد زابلى سرابى و

______________________________
(1).tarak

(2).c ?orxun

(3).popselfi

پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 325

گلپایگانى هستند، با دو نژاد مجارى و هلندى درهم آمیخته‏اند. نژاد مجارى پرگوشت با شیردهى کم و نژاد هلندى بالعکس پرشیر و کم‏گوشت است. گاوهاى بومى نیز هریک داراى ویژگى مخصوص به خود هستند، مثلا چربى شیر نژاد گلپایگانى کیفیت بالاترى دارد، ولى شیر گاو زابلى از لحاظ کمیت بهتر است. دورگه‏اى که از این طریق به دست مى‏آید تا دوازده گوساله مى‏زاید و حال آنکه گاو بومى چهار تا پنج زایش بیشتر ندارد، دورگه یک مزیت دیگرى نیز دارد و آن سهولت نگهدارى است. گاو خارجى به علت خصوصیتى که دارد، گاه براى نگهدارى آن گاوداران را دچار دردسر و مشکل مى‏کند، زیرا این نوع گاو پستان‏هاى بزرگى دارد که بعد از یکى دو زایمان بزرگ‏تر شده و به اصطلاح مى‏افتد، به طورى که وقتى گاو خوابیده و مى‏خواهد بلند شود، پا روى پستان خود مى‏گذارد و آن را مجروح مى‏کند. نکته‏اى که در اصلاح نژاد باید رعایت شود، اینکه گوساله گاو اصلاح‏شده را نباید با نر دورگه جفت کنند، زیرا اگر نر و ماده از دورگه باشند، نسل آن‏ها به حالت اول برمى‏گردد، چنین گوساله‏اى را حد اقل تا چهار نسل باید با نر خارجى جفت کنند تا دورگه مطلوب که گاوى مقاوم و مرغوب است به دست آید (جانب اللهى، 1372: ب: 64).



[1] ( 1).owlax k دکتر باستانى پاریزى نیز مى‏نویسد:« پاریز وقتى ملخ مى‏آمد، مى‏رفتند شهر بابک و میمند، در آنجا از چشمه‏اى به نام ایوب آب مى‏آوردند و در ظرفى پاک که شرط بود در این فاصله به زمین نگذارند و یکسره این ده دوازده فرسنگ را طى مى‏کردند، تا به پاریز مى‏رسید و در حلق درخت مى‏گذاشتند و بر این باور بودند که ملخ آن درخت را نمى‏خورد».

( حسینى موسى، 1382: 42).

[2] ( 1).kom v ?a kerda

[3] ( 2).bs ?uns ?ir

[4] ( 3).owla

[5] ( 1).dahlori

[6] ( 2).sej

[7] ( 3).ganok

[8] ( 1).kerm suk

[9] ( 2).julo

[10] ( 3).valandar

[11] ( 4).s ?irbor

[12] ( 5). املاى این واژه بر نگارنده مشخص نیست، ترجیحا با الف نوشتم، که بامعنى‏تر است، زیرا نام قومى از بنى اسرائیل و نام سرزمینى در حاشیه خلیج عقبه بوده و به معنى سرخ‏روى است( نک. لغتنامه دهخدا). صفى‏نژاد با« ع» ضبط کرده است(- موجودات وهمى).

[13] ( 1).kapalak

[14] ( 2).mayato

[15] ( 1).setar

[16] ( 2). اول از شرق مى‏زند، روز بعد بین غرب و جنوب، بعد ما بین جنوب و شرق، سپس در شمال شرقى مى‏زند، چهار روز هم در وسط آسمان است و دو روز هم در زمین است. این ستاره دیده نمى‏شود از روى حساب ماه و سال مى‏دانند که در چه وضعى قرار دارد، هشت روز هست، یک روز نیست. بر این باورند که در آن روزها زیرزمین است.

[17] ( 3).taka

[18] ( 4).qereq

[19] ( 1).kor

[20] ( 2).jever

[21] ( 3).q za

[22] ( 4).sagmiz

[23] ( 1).gerompok

[24] ( 2).vig

[25] ( 3).tixalak

[26] ( 1).tarak

[27] ( 2).c ?orxun

[28] ( 3).popselfi


دسته ها :
X