1. بیمارى هاى گوسفند
پیشگیرى
در رى برخى مرضهاى دام را ناشى از چشم خوردن مىدانند، ازاینرو براى پیشگیرى منجوق (خرمهره) را با چوب درخت داغ داغان که هفت خط روى آن است به گردن گوسفند مىاندازند (جانب اللهى و سلیمى مؤید، 1374: 97).
در وردآباد یکى از روستاهاى شهریار، غارى در دامنه کوه وجود دارد که در داخل آن خاک آبله است. یک نفر که پاک بود و واجب الغسل نبود مىرفت مقدارى از آن خاک را داخل کیسهاى مىکرد و مىآورد. او در راه برگشت نباید به پشت سر خود نگاه کند و یا با کسى حرف بزند، کیسه خاک را درمىآورد و بالاى سردر آغل مىآویخت، گوسفند از ابتلا به آبله در امان بود (تحقیقات میدانى مؤلف). مردم سوهان نیز براى درمان مرض آبله (گوسفندى یا انسانى) از روستاى قاسمآباد آغا (نزدیک ساوجبلاغ) خاکى به نام اوله خاک[1] مىآوردند و آن را در آب ریخته روى مریض مىپاشیدند، و بر این باور بودند که درمان مىشود.
______________________________
(1).owlax k دکتر باستانى پاریزى نیز مىنویسد: «پاریز وقتى
ملخ مىآمد، مىرفتند شهر بابک و میمند، در آنجا از چشمهاى به نام ایوب آب
مىآوردند و در ظرفى پاک که شرط بود در این فاصله به زمین نگذارند و یکسره این ده
دوازده فرسنگ را طى مىکردند، تا به پاریز مىرسید و در حلق درخت مىگذاشتند و بر
این باور بودند که ملخ آن درخت را نمىخورد».
(حسینى موسى، 1382: 42).
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 317
بیمارىهاى گوسفند
باد:
در ورامین جوشانده کنجد یا روغن آن را به گوسفند مىدهند (تحقیقات میدانى مؤلف).
در سیستان به آن کوم وا اکرده[2] مىگویند که از چشم حیوان آب مىریزد و قرمز و گاه کور مىشود، کام گوسفند نیز سوراخ مىشود. براى درمان چوب کبریتى داخل سوراخ کام مىکردند، چوب باد مىکرد و سوراخ بسته مىشد (جانب اللهى و رئوفى: 74).
دندونسوزى:
در ورامین نوعى بیمارى است که رشد دندان را متوقف مىکند و درمانى براى آن نمىشناسند (تحقیقات میدانى مؤلف).
آب شونشیر[3]:
که گوسفند شیرده به آن مبتلا شده و شیرش آبکى مىشود، در ورامین براى درمان جوشانده اسفند را به گوسفند مىدهند (تحقیقات میدانى مؤلف).
زهرک درد:
زهره حیوان پر مىشود، در سیستان براى درمان تخممرغ یا روغن به خورد حیوان مىدهند (جانب اللهى و رئوفى: 74).
پپ:
شش سیاه مىشود و حیوان سرفه مىکند، در سیستان معجونى به نام اوله[4] را با نشادر و باروت و جگر گوسفند مریض تهیه مىکردند، سپس گوش حیوان مریض را در سمتى که به بدن نزدیکتر بود، سوراخ مىکردند و اوله را به آن مىزدند (همانجا).
در دره لار (تهران) در اصطلاح به آن مرض شش مىگویند. مشخصات ظاهرى آن سیخ شدن موى صورت و آبریزش دماغ و تنگى نفس است. در قدیم براى این مرض یک درمان سنتى به نام پلیپ به گوش داشتند، به این طریق که یک حیوان مبتلا را مىکشتند سپس شش آن را مىکوبیدند و سوزنى را نخ کرده در آن فرو مىبردند سپس پشت گوش حیوان را مالش مىدادند تا نرم شود. بعد سوزن را با نخ آلوده از آن عبور مىدادند (جانب اللهى، 1380: 23).
طبقه:
دهان گوسفند کف مىکند و اطراف سم زخم مىشود، در سیستان براى درمان دو دیگ آب مىکردند، و در دو طرف آن آتش روشن مىکردند، پشت گوسفند را نیز با جوهر قرمز رنگ مىکردند، سپس درحالىکه گوسفند را از بین آب و آتش عبور مىدادند، دو ظرف حلبى را به هم مىزدند و مىخواندند:
طوقهطوقه، به شب آمدى به شب برو، به روز آمدى به روز برو، دیدار تو را نبینم (جانب اللهى و رئوفى: 74).
______________________________
(1).kom v ?a kerda
(2).bs ?uns ?ir
(3).owla
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 318
در بافق به آن سم جوش مىگویند و براى درمان، پاى حیوان را در آب آهک مىگذارند (تحقیقات میدانى مؤلف).
بز و میش هر دو به آن مبتلا مىشوند، گوسفند به اصطلاح چهارچنگ مىشود و از حرکت بازمىماند، به طورى که سمش از جا درمىآید و مىافتد. عشایر شاهسون قبلا با آب آهک درمان مىکردند و امروز با تزریق واکسن ویژه که خاصیت پیشگیرى دارد از شیوع آن جلوگیرى مىکنند. طبقه اگر به چهار دست و پاى حیوان نیفتد زود معالجه مىشود ولى اگر به یک دست یا پا بیفتد دیر و به سختى درمان مىشود (تحقیقات میدانى مؤلف).
دهلورى[5]:
دهان حیوان زخم مىشود، در سیستان با کشک و دوغ و آرد و زردچوبه مایعى مىساختند و به زخم مىمالیدند (جانب اللهى و رئوفى: 74). در بافق آب ترشى سج[6] (از بقایاى دوغ است) که از خود حیوان است به آن مىزنند (یادداشتهاى مؤلف).
عیبى:
جگر حیوان عیب مىکند، این مرض از علوفه به حیوان منتقل مىشود، در سیستان براى درمان آن اول گوسفندى را مىکشتند و جگر آن را در آتش مىانداختند، اگر جگر له مىشد عیبى شده بود، از آن تاریخ به مدت چهل روز هر دو روز یک وعده به حیوان آب مىدادند و حدود بیست و دو ساعت حیوان را راه مىبردند و اجازه استراحت به حیوان نمىدادند، در پایان بار دیگر گوسفندى از گله را مىکشتند و جگرش را امتحان مىکردند، اگر درمان نشده بود، مجددا به همان ترتیب درمان را ادامه مىدادند (جانب اللهى و رئوفى: 75).
سیاهمایه:
پستان یا به اصطلاح مایه گوسفند مىافتد (شل مىشود) و زخم مىشود و عفونت مىکند، در سیستان براى درمان آن رگى در جلوى پستان را داغ مىکردند (همانجا).
گرى:
گوسفند سفید و بز و شتر گر مىشوند، مرض گرى از بز و شتر به انسان هم منتقل مىشود، در سیستان براى درمان گرى تنباکو را با نمک مىجوشاندند و آب آن را با چوب به بدن حیوان مىمالیدند و هفتهاى یکبار با روغن منداب چرب مىکردند (همانجا).
گنک[7]:
حیوان دیوانه مىشود و دور خود مىچرخد، در سیستان براى درمان آن فرق سر گوسفند را مىشکافتند و مقدارى تریاک داخل زخم مىگذاشتند و محل را داغ مىکردند، بعد دست و پاى گوسفند را به هم مىبستند و حیوان را به یک چوب مىآویختند و دو نفر دو سر چوب را مىگرفتند و گوسفند را چندین بار مىچرخاندند و سپس حیوان را رها مىکردند (همانجا).
______________________________
(1).dahlori
(2).sej
(3).ganok
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 319
کرماسوک[8]:
بدن حیوان از ناحیه پشت زخم مىشد و کرم مىگذاشت. در سیستان فلفل را مىسابیدند و داخل سوراخى که پر از کرم بود مىریختند، یا پشکل سال قبل را مىسابیدند و داخل زخم مىریختند یا نمک مىریختند، اگر درمان نمىشد، روى چشم حیوان پرده مىگرفت، پرده را مىبریدند، حیوان بهبود مىیافت (همانجا).
جولو[9]:
حیوان دم مىکند و از حرکت بازمىماند، در سیستان براى درمان پشت گوش حیوان را داغ مىکنند (همان: 76).
اسهال و یبوست:
علت ابتلاى آن پرخورى است، چون در فصل بهار علف خوب و زیاد است دام پرخورى مىکند. در فصل پاییز نیز علف خشک است، دام با زیادهخورى رژیم غذایى خود را به هم مىزند و دام بیمار مىشود که دو حالت دارد یا شکنبه از کار مىافتد و دام دچار یبوست مىشود، یا اسهال مىگیرد، اگر اسهال شود امکان بهبودى آن بیشتر است، ولى دام مبتلا به یبوست بیشتر تلف مىشود. در ایرانشهر به سه طریق زیر درمان مىکردند:
1. دعادرمانى
2. ولندر[10]: یا شوکدرمانى که دامهاى مبتلا را در یک محل جمع کرده پارچهاى روى آنها مىکشیدند، صاحب دام گلولهاى شلیک مىکرد، یبوست دام در اثر ترس برطرف مىشد.
3. در شبهایى که قرص ماه کامل مىشد، شب دامها را روى تپه بلندى مىبردند و به اصطلاح از زیر قرص کامل ماه عبور مىدادند تا یبوست برطرف شود (جانب اللهى و سلیمى مؤید، 1374: 82).
شیربر[11]:
شیر از پستان بیرون نمىآید. در بافق براى درمان آن کهره (بزغاله) را رها مىکنند تا پستان را بمکد، گاهى مایه (پستان) سفت و لک مىشود، در بافق براى درمان آن بیخ مایه را داغ مىکنند (تحقیقات میدانى مؤلف).
کنه:
در شهر رى در مواردى که گوسفند دچار کنهزدگى مىشد از شخصى که عنوان کنهاى یا ادوم[12] داشت استمداد مىطلبیدند، او براى درمان گله را در یکجا جمع مىکرد، سپس دستمال در دست مىگرفت و با تکان دادن آن گله را رم مىداد، کنههاى گوسفند مىریخت، هرکسى مىتوانست ادوم شود مشروط به اینکه هفت کنه را بگیرد و در شیشه کرده دفن کند. بعد از هفت
______________________________
(1).kerm suk
(2).julo
(3).valandar
(4).s ?irbor
(5). املاى این واژه بر نگارنده مشخص نیست، ترجیحا با الف نوشتم، که بامعنىتر است، زیرا نام قومى از بنى اسرائیل و نام سرزمینى در حاشیه خلیج عقبه بوده و به معنى سرخروى است (نک. لغتنامه دهخدا). صفىنژاد با «ع» ضبط کرده است (- موجودات وهمى).
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 320
سال ادوم مىشد (همان: 97).
کپلک[13]:
در رى مرضى است که از نیزار به گوسفند منتقل مىشود. گلوى گوسفند مبتلا ورم مىکند و گوسفند تلف مىشود، درمانى براى آن نمىشناسند (همانجا).
در دره لار مرضى است که به جگر سیاه مىزند، علائم ظاهرى آن ورم گلو و سفت شدن دنبه است، براى درمان باید بیست و چهار ساعت به حیوان علوفه ندهند و صبح ناشتا یک قرص کپلک به حیوان بخورانند (جانب اللهى، 1380: 23).
زردى:
گوسفند نحیف و لاغر مىشود، در رى براى درمان، حیوان را با آب شستشو مىدهند و با جو یا کلش جو تغذیه مىکنند (جانب اللهى و سلیمى مؤید، 1374: 97).
در دره لار فصل شیوع آن خردادماه است، صورت جوش مىزند، پوست بهخصوص در جاهایى که مو ندارد قرمزرنگ مىشود، ادرار به رنگ خون است، حیوان گوشهاى خود را به هم مىزند، براى درمان از واکسن ویژهاى که در زیر پوست تزریق مىشود استفاده مىکنند، اگر به موقع متوجه بروز آن شوند درمانپذیر است، اما اگر متوجه نشوند و حیوان را حرکت بدهند از بین خواهد رفت (جانب اللهى، 1380: 23).
رابطه خوراک و مرض در دامها
بز مرضى به نام مایهتو[14] مىگیرد، پستان حیوان ورم مىکند و گاه از بین مىرود. علت بروز این مرض با نوع خوراک دام در رابطه است. یعنى اگر در زمستان به حیوان آرد، سبوس، پنبهدانه و نان خشک که (از لحاظ طبى) گرم است بدهند و در بهار حیوان در یونجهزار به چرا برود به این مرض مبتلا مىشود. ولى اگر به طور آزاد بچرد (یعنى در آغل نماند) یا خصیل جو بخورد که خنک است و یا جاى خنک مثلا زیر سایه بید بخوابد نه تنها مایه تو نمىگیرد، بلکه از ابتلا به مرض زردى هم در امان است.
در همین رابطه بعضى امراض به دام خاصى محدود مىشود. مثلا بز بیشتر از میش به سل (مرض جگر) مبتلا مىشود در عوض بز به زردى و قانقاریا کمتر از میش مبتلا مىشود (همان: 40).
قوچگذارى
زه و زاد:
گوسفند دو نوع زایش دارد که یکى را کرپهزا مىگویند و آن گوسفندى است که فصل بهار در ییلاق مىزاید، برخى گوسفندان دوبارهزا هستند یعنى یک زایش در اسفند دارند و
______________________________
(1).kapalak
(2).mayato
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 321
زایش دیگرى در بهار، چنین گوسفندى یک یا دو ماه پس از زایمان اول مجددا حامله مىشود.
زایش معمولى مربوط به زمانى است که مرحله قوچاندازى انجام شده باشد که این عمل منحصرا در قشلاق صورت مىگیرد.
اول چله قوچ مست مىشود، براى رها کردن قوچ در گله شرایط خاصى را باید در نظر گرفت اولا گوسفند هم باید فحل یا به اصطلاح بر باشد که قوچ را به خود بپذیرد، زمان رها کردن یعنى از لحاظ تقویم زمانى هم اهمیت دارد، مثلا نباید قمر در عقرب باشد و در دوره طلوع ستار[15] هم نباشد. ستار نام یک ستاره است که در چهار جهت[16] مىچرخد و آدم و حیوان نباید رو به سوى آن حرکتى داشته باشند.
در غیر این صورت آسیب خواهند دید. قوچ را هم نباید رو به آن ستاره وارد گله کرد.
یک قوچ براى پنجاه گوسفند کافى است، براى تکه[17] بز نر هم همین شرایط حاکم است، تکه را در آخر پاییز در گله رها مىکنند، تکه اگر در سن بالا باشد براى جفتگیرى مناسب نیست. زیرا بزغاله آن کوچک مىشود ولى قوچ برعکس اگر سن آن بیشتر باشد برهاش قوىتر خواهد شد.
معمولا قوچ را زمانى در گله رها مىکنند که با احتساب دوره باردارى دام وقتى از قشلاق براى ییلاق حرکت مىکنند گوسفندها زایمان کرده باشند و بتوانند در لار برهها را از مادر جدا کنند.
مشخصات قوچ نمونه براى جفتگیرى:
براى انتخاب قوچ جهت جفتگیرى نمونه مناسب را در نظر مىگیرند، براى انتخاب نمونه ضوابط زیر رعایت مىشود.
1. مهره کمر استخوان باید سفت و پهن باشد.
2. سینه و گردن و شانه بلند و صاف باشد.
3. پشم مقاوم و پرپشت داشته باشد و اگر کمپشت باشد حیوان مریض مىشود و زودبهزود سرما مىخورد. اگر پشم تنک یا به اصطلاح بادى باشد مناسب نیست، هنگام حرکت علفزارها پشم حیوان به بوتهها گیر کرده کنده مىشود، اما قرق[18] و فشرده که باشد، باد در آن نفوذ نمىکند و گوسفند در برابر سرما مقاوم است.
4. قلم پا باریک باشد و این از مشخصات قوى بودن نیروى جنسى است.
5. پوزه باریک و به اصطلاح مار پوز باشد.
______________________________
(1).setar
(2). اول از شرق مىزند، روز بعد بین غرب و جنوب، بعد ما بین جنوب و شرق، سپس در شمال شرقى مىزند، چهار روز هم در وسط آسمان است و دو روز هم در زمین است. این ستاره دیده نمىشود از روى حساب ماه و سال مىدانند که در چه وضعى قرار دارد، هشت روز هست، یک روز نیست. بر این باورند که در آن روزها زیرزمین است.
(3).taka
(4).qereq
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 322
6. دنبه آن باید کر[19] یعنى کوتاه باشد. زیرا چنین برهاى مقاومت بیشترى دارد. گوسفندى که دنبه آن جور[20] باشد، یعنى دنبهاى که بریدگى و شکاف بزرگى دارد مناسب نیست. باید قازه[21] دنبه (زائده روى دنبه). برگردد و چاله دنبالهاش را بپوشاند.
7. سم گرد باشد یعنى سم آن صیقلى و جمعوجور باشد.
آماده کردن قوچ براى جفتگیرى:
تا چند روز به قوچ جو مىدهند تا پىپا که عامل مؤثرى در جفتگیرى است قوى شود. زیرا قوچ موقع جفتگیرى باید روى دو پا بایستد، اگر پى ضعیف باشد، قادر به جفتگیرى نخواهد بود. به طور کلى حد اقل پانزده روز قبل از رهایى قوچ هر دو جنس را با خوراک جو و علوفه مناسب تقویت مىکنند تا تحریکات جنسى آنها بالا رود و نسل بهترى را تولید کنند. وقتى مىخواهند قوچ را در گله رها کنند، دور نرى آن را صاف مىکنند که خاشاک نچسبیده باشد و رحم گوسفند را مجروح نکند، سپس چند انار را دانه کرده به سر و روى قوچ مىریزند، سپس گردن قوچ را گرفته رو به قبله در گله رها مىکنند. از مهر تا اواخر زمستان در گله رها است ولى در این مدت به سراغ میشهایى که قوچ خورده باشند نمىرود. یک قوچ تا پنج سال توان جفتگیرى دارد، اما بز نر فقط یک سال مىتواند جفتگیرى کند.
اخته کردن:
قوچ و بز نر را اگر بخواهند نگه دارند باید اخته کنند. در غیر این صورت گوشت آنها بو مىگیرد، در بافق خایه گوسفند را مىکشیدند و تا دوازده ساعت نباید آب بخورد (تحقیقات میدانى مؤلف). براى اخته کردن، حیوان را بین دو پا قرار مىدهند، به طورى که کله آن در پشت اختهکن قرار گیرد، بعد با یک دست بیضه بز را گرفته و سر پوست آن را مىبرد، سپس مقدارى به بیضه فشار مىآورد، تخمها از پوسته خود بیرون مىآید، به آرامى از حیوان جدا مىکند و با یک نخ ته پوسته را مىبندد تا رگها خونریزى نکنند، بعد از اخته یک تا دو ساعت حیوان را راه مىبرند تا خون در جریان باشد، اگر حیوان بخوابد تلف مىشود.
2. بیمارىهاى گاو
گرى:
در ساوجبلاغ گیاهى به نام سگ میز[22] که خاردار است مىسوزانند و خاکستر آن را با روغن کرچک یا منداب مخلوط مىکنند و به بدن حیوان مىمالند (جانب اللهى، 1372: ب: 31).
______________________________
(1).kor
(2).jever
(3).q za
(4).sagmiz
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 323
آبله:
در ایرانشهر به آن گرومپوک[23] مىگویند. بیمارى واگیردار و مشترک بین همه دامهاست و شایعترین بیمارى منطقه است. علائم آن را ظاهر شدن خالهاى قرمز در اطراف دهان، بینى، چشم و قسمتهایى از بدن دام که بدون مو است ذکر کردند. خالهاى مزبور بعد از مدتى چرکى مىشود، این مرض بین گوسفند و گاو و شتر مشترک است، دوره ابتلا به این بیمارى بیست و یک روز است و به سه دوره هفت روزه تقسیم مىشود:
الف- هفت روز اول تب و ریزش توأم آب از دهان و بینى
ب- هفت روز دوم چرکى شدن خالها (که تلفات دامها در هفته اول و بهخصوص هفته دوم بیشتر است.).
ج- در هفت روز سوم اگر تا این مرحله دام زنده بماند، به تدریج رو به بهبودى مىرود.
فصول ابتلاى دام:
این بیمارى در فصول بسیار سرد و گرم رواج مىیابد و بسیار خطرناک است، درمان سنتى آن در ایرانشهر دعادرمانى بود، که ملا دعایى مىنوشت و آن را در سه پارچه جداگانه مىپیچید، یکى را با نخ به گردن دام مىآویخت، یکى را در آتش مىانداخت و دور گله مىگشت تا دود در بین گله پخش شود و قطعه سوم را در آب پاک مىانداخت و آب را روى دامها مىپاشید (جانب اللهى و سلیمى مؤید، 1374: 81).
ویگا[24]:
مرضى بود که به پستان گاو یا گوسفند عارض مىشد، براى درمان دست گرگى را گرفته و به پستان حیوان مىزدند، یا صدایى از خود درمىآوردند که حیوان بترسد و بر این باور بودند که این ترس اثر درمانى دارد. همچنین خاک زیر درخت به را گل کرده به پستان حیوان مىمالیدند.
سم زخم (طبقه):
در ساوجبلاغ به آن کلى عیب یا شلى مىگویند. وسط سم و دهان حیوان زخم مىشود، نام علمى آن طبقه است، مرضى واگیردار و مشترک بین گاو و گوسفند است. براى پیشگیرى واکسن مىزنند و دهان حیوان را هم با نمک مىشویند، براى درمان دارویى تجویز نمىشود، در درمان سنتى پاى حیوان را در آب آهک مىگذاشتند (جانب اللهى، 1372، ب: 31).
در ورامین دوره آن را یک ماه مىدانند و از مشخصات آن لاغر شدن حیوان است، نام علمى آن تب برفکى است (تحقیقات میدانى مؤلف).
تیخلک[25]:
زبان گاو جوش زده و زخم مىشود، براى درمان با منقاش دانههاى جوش را مىکنند و آب سماق روى آن مىریزند.
______________________________
(1).gerompok
(2).vig
(3).tixalak
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 324
باد:
سر و صورت حیوان باد مىکند، چشمش آب مىآید، نمىتواند روى پا بایستد و دائم مىخوابد و از شیردهى مىافتد، پستان گرم و پرشیر مىشود، ولى شیر بیرون نمىآید، براى درمان توپستانى که شبیه پستانک است به پستان حیوان مىزنند که راه شیر باز شود، در نهایت علاجپذیر نیست.
یبوست:
این مرض بیشتر در اثر خوردن سبوس عارض حیوان مىشود. در ساوجبلاغ براى درمان به حیوان آب صابون تنقیه مىکنند، یا آب پنیر به خورد حیوان مىدهند (جانب اللهى، 1372، ب: 32).
اسهال:
حیوان در اثر خوردن سیب و میوههایى نظیر آن دچار اسهال مىشود که اگر خونى باشد به دامپزشک مراجعه مىکنند.
ترک[26]:
با خوردن علف سبزى گیاهى به نام کاردى کاردى (- بالهنگ) شکم حیوان نفخ مىکند و مىترکد، در ساوجبلاغ درمان آن تغذیه با علف ریواس است (همان: 32).
چرخون[27]:
یا خون شاش که راه علاج آن را نمىشناسند.
شیرعیب:
پستان ورم مىکند و شیر حیوان مثل پنیر دلمه و خشک مىشود، برخى سال بعد به شیر مىآیند و بعضى گاوها براى همیشه از شیر مىافتند. قبلا درمان نداشت ولى در سالهاى اخیر با داروهاى شیمیایى درمان مىکنند.
گیج:
با خوردن مدفوع سگ حیوان به این مرض مبتلا مىشود و چاره ندارد (همان: 32).
پیچاکى:
از امراض رایج در سیستان است، روده حیوان درد مىگیرد و از علائم آن وجود پرده نازکى در پهن گاو است، که درمان ندارد.
پپسلفى[28]:
از امراض رایج در سیستان است، اگر حیوان در هواى گرم بیرون از اصطبل باشد و با گاو دیگرى درگیر شود و پاى حیوان در چالهاى بیفتد، به این مرض مبتلا مىشود که علامت آن سرفه زدن حیوان است، براى درمان آن چالهاى مىکنند و حیوان را در آن مىاندازند و با پا به سینه حیوان مىزنند تا پپ (جگر) به جاى خود بازگردد (جانب اللهى و رئوفى: 75).
اصلاح نژاد
در طالقان براى بازدهى بهتر، گاوهاى بومى را با گاو خارجى جفت کرده، نژاد دورگهاى به دست آوردهاند که به مراتب مرغوبتر از نژاد بومى است. گاوهاى بومى که از نژاد زابلى سرابى و
______________________________
(1).tarak
(2).c ?orxun
(3).popselfi
پزشکی سنتی و عامیانه مردم ایران با نگاه مردم شناختی، ص: 325
گلپایگانى هستند، با دو نژاد مجارى و هلندى درهم آمیختهاند. نژاد مجارى پرگوشت با شیردهى کم و نژاد هلندى بالعکس پرشیر و کمگوشت است. گاوهاى بومى نیز هریک داراى ویژگى مخصوص به خود هستند، مثلا چربى شیر نژاد گلپایگانى کیفیت بالاترى دارد، ولى شیر گاو زابلى از لحاظ کمیت بهتر است. دورگهاى که از این طریق به دست مىآید تا دوازده گوساله مىزاید و حال آنکه گاو بومى چهار تا پنج زایش بیشتر ندارد، دورگه یک مزیت دیگرى نیز دارد و آن سهولت نگهدارى است. گاو خارجى به علت خصوصیتى که دارد، گاه براى نگهدارى آن گاوداران را دچار دردسر و مشکل مىکند، زیرا این نوع گاو پستانهاى بزرگى دارد که بعد از یکى دو زایمان بزرگتر شده و به اصطلاح مىافتد، به طورى که وقتى گاو خوابیده و مىخواهد بلند شود، پا روى پستان خود مىگذارد و آن را مجروح مىکند. نکتهاى که در اصلاح نژاد باید رعایت شود، اینکه گوساله گاو اصلاحشده را نباید با نر دورگه جفت کنند، زیرا اگر نر و ماده از دورگه باشند، نسل آنها به حالت اول برمىگردد، چنین گوسالهاى را حد اقل تا چهار نسل باید با نر خارجى جفت کنند تا دورگه مطلوب که گاوى مقاوم و مرغوب است به دست آید (جانب اللهى، 1372: ب: 64).
[1] ( 1).owlax k دکتر باستانى پاریزى نیز مىنویسد:« پاریز وقتى ملخ مىآمد، مىرفتند شهر بابک و میمند، در آنجا از چشمهاى به نام ایوب آب مىآوردند و در ظرفى پاک که شرط بود در این فاصله به زمین نگذارند و یکسره این ده دوازده فرسنگ را طى مىکردند، تا به پاریز مىرسید و در حلق درخت مىگذاشتند و بر این باور بودند که ملخ آن درخت را نمىخورد».
( حسینى موسى، 1382: 42).
[2] ( 1).kom v ?a kerda
[3] ( 2).bs ?uns ?ir
[4] ( 3).owla
[5] ( 1).dahlori
[6] ( 2).sej
[7] ( 3).ganok
[8] ( 1).kerm suk
[9] ( 2).julo
[10] ( 3).valandar
[11] ( 4).s ?irbor
[12] ( 5). املاى این واژه بر نگارنده مشخص نیست، ترجیحا با الف نوشتم، که بامعنىتر است، زیرا نام قومى از بنى اسرائیل و نام سرزمینى در حاشیه خلیج عقبه بوده و به معنى سرخروى است( نک. لغتنامه دهخدا). صفىنژاد با« ع» ضبط کرده است(- موجودات وهمى).
[13] ( 1).kapalak
[14] ( 2).mayato
[15] ( 1).setar
[16] ( 2). اول از شرق مىزند، روز بعد بین غرب و جنوب، بعد ما بین جنوب و شرق، سپس در شمال شرقى مىزند، چهار روز هم در وسط آسمان است و دو روز هم در زمین است. این ستاره دیده نمىشود از روى حساب ماه و سال مىدانند که در چه وضعى قرار دارد، هشت روز هست، یک روز نیست. بر این باورند که در آن روزها زیرزمین است.
[17] ( 3).taka
[18] ( 4).qereq
[19] ( 1).kor
[20] ( 2).jever
[21] ( 3).q za
[22] ( 4).sagmiz
[23] ( 1).gerompok
[24] ( 2).vig
[25] ( 3).tixalak
[26] ( 1).tarak
[27] ( 2).c ?orxun
[28] ( 3).popselfi